این را هم اضافه میکنیم که کسی بگوید به صورت تصادفی (این تغیُّرات) انجام شده است. این هم از همان سخنانی است که میبایست تحلیل شود. میگوییم (در جمله) «با تصادف به وجود آمده است» همه چیز روشن است اما تصادف یعنی چه؟ این را تحلیل کنیم تا ببینیم به چه معناست. تصادف یعنی ناگهان خود به خود ضربهای آمد و یک دفعه این عالم از آن به وجود آمد. آن ضربه از چه چیز آمد؟ اگر ضربه نباشد حداقل باید چیزی باشد. اگر قائل به ضربه هستید پس یعنی چیزی که بدین صورت دارای (قدرت) ضربه است وجود داشته باشد یا مثلاً (برای توضیح تصادف مورد ادعا) گفته میشود که تصادف مانند آنکه به طور تصادفی سنگی رها شد و سر شخصی را شکست.
در اینجا (باید گفت) سنگ و شخص و جایی که سنگ رها شده است وجود دارد. اگر مَردی (و در ادعای خود دارای برهانی) چرا فرض نمیکنی که تصادفی یعنی آنکه بیآن که چیزی وجود داشته باشد شخصی سرش بشکند؟! و بلکه حتی این هم نیمهاش ناقص بود یعنی (چرا فرض نمیکنی که) بدون اینکه انسان و سنگی وجود داشته باشد سر بشکند؟! خوب بفرما این را تصور کن! چرا نمیتوانی این را تصور کنی که شخص و سنگ وجود نداشته باشد اما یک دفعه خود به خود شکستن یک سر اتفاق افتد؟! پس تصور اینکه چیزی وجود نداشت و ضربهای آمد و این عالم را به وجود آورد هم امکان پذیر نیست. یعنی ادعای تصادف زمانی که کلمهی «تصادف» را تحلیل میکنیم به طور کامل پوچ است و دیگر از آنهایی نیست که انسان بخواهد در مورد آن توضیحی بیشتر ارائه دهد.
پس با این نیز دوباره بدان رسیدیم که میبایست کسی وجود داشته باشد که این عالم را خلق کرده باشد و دیگر نمیشود که تغیُّرات بر او جاری شود چون اگر تغیُّرات بر او جاری شود دوباره همان مسألهی پیشین است.
این هم جواب آن کسانی است که میگویند «اگر خدا قدیم است و میبایست فعل و انفعالات و تأثیر و تأثرات شیمیایی برایش مطرح باشد و بالآخره او نیز از بین برود. » روشن میشود که دیگر او فناپذیر نیست و از بین نمیرود.
مقاله پیشنهادی
نشانههای مرگ
مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیجگاه، کج شدن بینی، افتادن دستها، …