عبدالرزاق از صفوان بن سلیم روایت میکند که گفت: پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «هر کس مقدار کم یا زیادی از جادو را یاد گرفت این آخرین شناخت او با خداست»[۱]. این روایت مرسل است.
در اینکه آیا جادوگر کافر شمرده میشود یا نه اختلاف کردهاند، گروهی از سلف گفتهاند که جادوگر کافر است و این قول مالک، ابوحنیفه و احمد است و شاگردان احمد گفتهاند مگر آن که جادویش با ادویه، دود کردن و نوشیدن چیز مضری باشد در غیر این صورت کافر قرار داده نمیشود. و گفتهاند که کافر شمرده نمیشود مگر آن که در جادویش شرکی باشد که در این صورت کافر شمرده میشود و این قول شافعی و گروهی از علماست[۲].
شافعی میگوید: هرگاه کسی جادو یاد بگیرد به او میگوییم: جادویت را برای ما توصیف کن، اگر چیزهایی را توصیف کرد که موجب کفر میشوند مانند آنچه اهل بابل بدان معتقد بودهاند از قبیل تقرّب جستن به ستارههای هفتگانه و اینکه آنچه از این ستارهها جسته شود انجام میدهند؛ کسی که چنین عقیدهای داشته باشد کافر است؛ و اگر جادویی که او فرا گرفته از اموری باشد که سبب کفر نمیگردد، در صورتی کافر است که به مباح بودن آن اعتقاد داشته باشد[۳].
اگر با دقت بررسی کنیم میبینیم که هر دو قول تفاوت و تضادی ندارند چون کسی که جادوگر را کافر نمیداند به خاطر آن است که گمان میبرد او مرتکب شرک نشده است و حال آن که چنین نیست چون جادویی که از سوی شیطان انجام میگیرد جز با شرک ورزیدن، پرستش شیطانها و ستارهها انجام نمیشود از اینرو خداوند متعال جادو را کفر نامیده و میفرماید: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَهٞ فَلَا تَکۡفُرۡ﴾ «ما وسیلهی آزمایشیم؛ مبادا کافر شوی». و میفرماید: ﴿مَا تَتۡلُواْ ٱلشَّیَٰطِینُ عَلَىٰ مُلۡکِ سُلَیۡمَٰنَۖ وَمَا کَفَرَ﴾ «در حالی که سلیمان هیچگاه کفر نورزید. بلکه این شیاطین بودند که کفر ورزیدند».
و در حدیثی که رزین از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت میکند آمده است: «جادوگر کافر است»[۴]. و ابوالعالیه میگوید: «جادوگری کفر است»[۵]. و ابن عباس در تفسیر: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَهٞ فَلَا تَکۡفُرۡ﴾ میگوید: چون آن دو خیر و شرّ را تعلیم دادند و کفر و ایمان را معرفی کردند و آنها دانستند که جادو کفر است[۶].
و ابن جریج در تفسیر این آیه میگوید: «جز کافر کسی جرأت جادوگری را نمیکند»[۷].
اما جادویی که به وسیلهی ادویه، دود کردن و امثال آن انجام میشود جادو نیست و اگر جادو نامیده شده به صورت مجازی جادو نامیده شده چنان که سخن رسا و سخنچینی را مجازاً جادو نامیدهاند اما جادو بوسیلهی ادویه، دود کردن و امثال آن حرام و ناجایز است و کسی که این کار را بکند باید به شدّت تنبیه و تعزیر گردد.
مؤلف میگوید: و خداوند متعال میفرماید: ﴿یُؤۡمِنُونَ بِٱلۡجِبۡتِ وَٱلطَّٰغُوتِ﴾ [النساء: ۵۱]. «به شرک و خرافات و معبودان باطل گرایش دارند».
در فصل گذشته در مورد این مفاهیم بحث شد و علت ذکر آن در اینجا این است که جادو از جبت است چنان که عمر بن خطاب گفته است.
مؤلف میگوید: (عمر میگوید: جبت یعنی جادو و طاغوت یعنی شیطان).
ابن أبی حاتم و غیره این روایت را آوردهاند و در آن جبت و طاغوت معرفی شدهاند و تفاوت هر یک با دیگری معلوم میشود.
مؤلف میگوید: «جابر میگوید: طواغیت کاهنانی بودند که شیاطین بر آنان نازل میشدند و در هر قبیلهای یک کاهن بود»[۸].
این روایت را ابن أبی حاتم به همین صورت و طولانی از وهب بن منبه روایت کرده که گفت: جابر بن عبدالله را در مورد طاغوتهایی که برای داوری به آنان مراجعه میکردند پرسیدم گفت: در قبیلهی جُهینه یکی است و یکی در قبیلهی اسلم و یکی در قبیلهی هلال و در هر قبیلهای یکی وجود دارد؛ آنان کاهنانیاند که شیاطین بر آنان نازل میشدند[۹].
گفتهاش: (جابر گفت) او جابر بن عبدالله بن عمرو بن حرام، ابوعبدالله انصاری سُلَمی صحابی بزرگواری است و پدرش نیز از صحابه بود، احادیث زیادی از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کرده است ایشان بعد از سال ۷۰ هـ.ق در حالی که نابینا شده بود در سن۹۴ سالگی در مدینه در گذشت[۱۰].
گفتهاش: (طاغوتها کاهنان هستند) مراد این است که کاهنان از طاغوتها میباشند نه اینکه فقط کاهنان طاغوتاند و دیگران نه.
گفتهاش: (شیاطین بر آنان میآمدند) در اینجا جنس شیطان مراد است نه ابلیس فقط. بلکه شیاطین نزد آنها میآمدند و با آنان سخن میگفتند و آنان را از پارهای امور غیبی که با استراق سمع از آن آگاهی یافته بودند باخبر میکردند. بنابراین یک بار راست و صد بار دروغ میگفتند.
گفتهاش: (در هر قبیلهای یکی بود) یعنی در هر قبیلهای از قبایل عرب کاهنی بود که برای حل و فصل اختلافات خود به آن مراجعه میکردند و امور غیبی را از وی میپرسیدند.
همچنین قبل از بعثتِ پیامبر صلی الله علیه و سلم وضعیت به همین منوال بود و با آمدن اسلام خداوند این شیوه را باطل گردانید و آسمانها با شهابها حفاظت شد.
مطابق بودن این روایت با عنوان فصل روشن است از این جهت که جادوگر طاغوتی از طواغیت است، چون وقتی به کاهن طاغوت گفته میشود جادوگر به طریق اولی طاغوت است چون از کاهن بدتر و خبیثتر است.
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– مصنف عبدالرزاق۱۷۷۵۳ و المحلی ابن حزم۱۱/۳۹۶ و در اسناد آن ابراهیم بن محمد بن أبی یحیی اسلمی است که گروهی از ائمه او را تکذیب کردهاند و در کنز العمال ۶/۷۴۳ آمده که ابن عدی این روایت را از علی به طور موصول روایت کرده است.
[۲]– کشاف القناع۶/۱۸۷، شرح منتهی الإرادات ۳/۴۰۴ و اختلاف مذکور در الفروق قرافی۴/۱۵۲ و المغنی۱۲/۳۰۱ ملاحظه کنید.
[۳]– الأم ۱/۲۵۶ و تفسیر ابن کثیر۱/۱۴۸ و عمده القاری عینی۱۴/۶۳٫
[۴]– اسناد این حدیث را نیافتیم و اغلب آنچه رزین به تنهایی روایت میکند سست و بی پایه است. نگا: الفوائد المجموعه شوکانی ص۴۹٫
[۵]– تفسیر ابن أبی حاتم۹۹۸ و در اسنادش ابوجعفر رازی قرار دارد که راستگوست اما حافظهاش خوب نیست.
[۶]– ابن ابی حاتم۱۰۱۰ و در اسنادش ابو جعفر رازی است که راستگوست اما حافظه خوبی ندارد.
[۷]– تفسیر ابن جریر۱/۴۶۲ و دیگران نیز روایت کردهاند و اسنادش صحیح است.
[۸]– بخاری ش۴/۱۶۷۳-البغا به صورت معلق در صحیحش روایت کرده و ابن جریر در تفسیرش۳/۱۹ به صورت موصول روایت کرده است، و ابن أبی حاتم در تفسیرش۵۴۵۲ نیز روایت کرده و اسنادش صحیح است.
[۹]– تفسیر ابن أبی حاتم چنان که در تغلیق التعلیق۴/۱۹۵ آمده است و اسنادش صحیح است.
[۱۰]-شرح حال وی در الإصابه فی تمییز اسماء الصحابه ۱/۴۳۴٫