هیچ یک از ما نیست که از فال (التطیر) محفوظ مانده باشد و قبلاً در قلبش نسبت به آن احساس بد راه نیافته باشد. خلخالی میگوید: حذف مستثنی برای حالت مکروه است که این نشانه نوعی ادب در سخن است[۱].
گفتهاش: (اما خداوند آن را با توکل از بین میبرد) یعنی فال بد به دل هر کسی خطور میکند اما وقتی به خداوند توکل کنیم و به او ایمان بیاوریم و از آنچه پیامبر صلی الله علیه و سلم آورده پیروی کنیم و به صدق آن باور داشته باشیم، خداوند بدفالی را از ما دور مینماید و دلهای ما را بر سنت و پیروی از حق استوار میگرداند.
گفتهاش: (جمله آخر قول ابن مسعود قرار گرفته است) ترمذی میگوید: از محمد بن اسماعیل شنیدم که میگفت: سلیمان بن حرب در این مورد میگوید: «و هیچ کسی از ما نیست …» به نظر من این جمله سخن ابن مسعود است[۲]. پس ترمذی این را از سلیمان بن حرب نقل کرده است و علما در این مورد با او موافقاند، چنانکه ابن قیم میگوید: «درست همین است، چون بدفالی نوعی شرک است»[۳].
(احمد از ابن عمر روایت میکند: هر کسی را فال بد از کارش باز دارد، شرک ورزیده است). گفتند: کفّارهی آن چیست؟ گفت: اینکه بگویی بار خدایا هیچ خیری جز خیر تو نیست و هیچ فالی جز فال تو نیست و هیچ معبود به حقّی جز تو نیست»[۴].
این حدیث را امام احمد و طبرانی از ابن عمرو بن عاص از پیامبر صلی الله علیه و سلم روایت کردهاند و در اسناد آن ابن لهیعه قرار دارد که در مورد او اختلاف است[۵] و بقیه افراد آن ثقه هستند.
گفتهاش: (از حدیث ابن عمرو) او عبدالله بن عمرو بن عاص بن وائل سهمی ابومحمد و گفته شده ابوعبدالرحمان است، او یکی از سابقین و یکی از صحابه هایی است که احادیث زیادی روایت کرده است و یکی از عبادلهی فقها است. وی در ذی الحجه در دوران جنگ حرّه[۶] در طائف درگذشت[۷].
گفتهاش: (هر کسی که بدفالی گرفتن او را از انجام کارش باز دارد شرک ورزیده است) چون بدفالی گرفتن یعنی چیزی را منحوس و شوم دانستن و هرگاه انسان چیزی را ببیند یا بشنود و آن را به فال بد بگیرد و به سبب آن از رفتن به سفر امتناع ورزد و از کاری که میخواهد باز بیاید در حقیقت دروازهی شرک را میکوبد بلکه وارد شرک شده و از توکل بر خداوند بیرون آمده است و دروازهی ترس از غیر خداوند و دل بستن به غیر الله را به روی خود گشوده است و این امر او را از رسیدن به مقام ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ۵﴾ [الفاتحه: ۵]. باز خواهد داشت؛ او دلش به غیر خداوند وابسته میشود که این شرک است و در نتیجه ایمانش، حالش را فاسد و خراب میکند و او را در معرض هدف تیرهای بدفالی قرار میدهد و شیطان دین و دنیایش را خراب و فاسد میگرداند و چه بسیار افرادی بودهاند که از همین جهت هلاک شدهاند و دین و دنیا را از دست دادهاند[۸].
گفتهاش: (کفارهی آن چیست؟).
این کفاره بدفالی است که به دل خطور می کند. اما فرد با وجود خطور چنین وسوسهای به دلش به راهش ادامه میدهد و بر خداوند توکل مینماید. و گویا اقرار میکند که بدفالی آفریدهی خداوند و در اختیار اوست و خیر و خوبی فراهم نمیآورد و بدی و زیان را دور نمیکند و هیچ خیری در دنیا و آخرت جز خیر و خوبی خداوند وجود ندارد، پس هر خوبی در دنیا و آخرت از سوی خداوند است که بندگانش را با آن مورد لطف و عنایت خویش قرار میدهد و الوهیت فقط از آن خداوند است و هیچ یک از ملائکه و پیامبران در آن با خداوند مشارکتی ندارند، چه برسد به اینکه آنچه انسان دیده یا شنیده و به فال بد میگیرد در الوهیت با خداوند مشارکتی داشته باشد.
گفتهاش: (فضل بن عباس روایت میکند: بدفالی همان چیزی است که شما را به انجام کاری وادار کند یا از انجام آن بازدارد)[۹].
این حدیث را امام احمد در مسند خویش روایت نموده و عبارت آن چنین است: «حماد بن خالد از عُلاثه از مسلمه جهنی از فضل بن عباس روایت میکند که گفت: روزی همراه پیامبر صلی الله علیه و سلم بیرون رفتیم آهویی آمد و به پهلو خوابید و من آن را به آغوش گرفتم و گفتم: ای رسول خدا صلی الله علیه و سلم فال بد گرفتم. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمود: «فال بد چیزی است که تو را به انجام وادار یا از آن باز دارد». اینگونه امام احمد در مسند خویش روایت نموده
که در آن بحث است. و به خط مؤلف خواندم که: «در آن شخصی وجود دارد که در موردش اختلاف است و در آن انقطاع وجود دارد». یعنی بین مسلمه و فضل که او ابن عباس بن عبدالمطلب پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و سلم و پسر بزرگ عباس است.
ابن معین میگوید: او در دوران ابوبکر در جنگ یرموک کشته شد. و بعضی گفتهاند در مرج الصفر در سال سیزده در بیست و دو سالگی کشته شد. ابوداود میگوید: در دمشق کشته شد و او زره پیامبر صلی الله علیه و سلم را به تن داشت و واقدی و ابن سعد گفتهاند: در طاعون عمواس وفات یافت[۱۰].
گفتهاش: (بدفالی چیزی است که تو را پیش ببرد یا باز دارد).
در اینجا فالی که از آن نهی شده تعریف شده است که فال چیزی است که انسان را وادار به انجام کاری میکند که قصد آن را دارد، حتی اگر فال نیک باشد؛ چون فال نیک گرفتن به خاطر همراه داشتن بشارت مستحب میباشد اما اینکه انسان بر آنچه به فال نیک میگیرد اعتماد و توکل نماید و توکل بر خداوند را فراموش کند درست نیست و این جزو فال (حرام) محسوب میشود. همچنین اگر چیزی دید یا شنید و آن را به فال بد گرفت و به خاطر آن کارش را انجام نداد، این نیز از فال (حرام) است.
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– در مرقاه المفاتیح ۸/۳۹۸ آن را به تورپشتی نسبت داده است.
[۲]– سنن ترمذی۴/۱۶۰٫
[۳]– مفتاح دار السعاده ۲/۲۳۴٫
[۴]– مسند احمد۲/۲۲۰، طبرانی که در مجمع الزوائد۵/۱۰۵، ابن السنی در عمل الیوم و اللیله ۲۹۲، ابن عبدالبر در التمهید۲۴/۲۰۱ که اسنادش حسن است و حدیث صحیح است و از احادیث صحیح ابن لهیعه است چون عبدالله بن یزید مقری و ابن وهب روایت کردهاند و حدیث شواهدی دارد از آن جمله حدیث بریده که طبرانی در الدعاء۱۲۷۰ روایت کرده و اسنادش ضعیف است.
[۵]– پیشتر شرح حال ابن لهیعه بیان شد و گفتیم که اگر عبدالله بن مبارک، ابن وهب، ابن یزید مقری، قتیبه بن سعید و ابوالأسود از او روایت کنند روایتشان صحیح است و هر کسی از ابن لهیعه قبل از زمانی که کتابهایش سوختهاند روایت کند و به تحدیث تصریح نماید روایتش صحیح است و اگر کسی از متقدمین از او روایت کند و به تحدیث تصریح نکند روایتش جید است و هر کسی بعد از آن که کتابهایش سوختهاند از او روایت کند روایتش ضعیف است. تهذیب التهذیب۵/۲۲۹٫
[۶]– لیالی الحره: یعنی زمان معرکهی الحره است و منظور الحره؛ حرّه بن واقم است که امروزه به الحرّه الشرقیه در مدینهی منوره معروف است این جنگ در زمان خلافت یزید بن معاویه رضی الله عنه وقتی که بیشتر اهل مدینه علیه او شوریدند در گرفت که در سال ۶۳ هـ.ق بود. تاریخ الطبری۳/۳۵۲- ۳۵۹٫
[۷]– شرح حال او را در الإصابه فی تمییز اسماء الصحابه ۴/۱۹۲ ملاحظه کنید.
[۸]– نگا: مفتاح دار السعاده ۲/۲۴۶- ۲۴۷٫
[۹]– مسند احمد۱/۲۱۳ ابن مفلح در الآداب الشرعیه ۳/۳۷۷ میگوید احمد از محمد بن عبدالله بن علاثه روایت میکند که ابن علاثه مورد اختلاف است و در اسناد انقطاع است.
[۱۰]– نگا: شرح حالش در الإصابه فی تمییز اسماء الصحابه۵/۳۷۵٫