بخاری، کتاب «التفسیر» باب: [سوره البقره] باب: [﴿وَعَلَّمَ ءَادَمَ ٱلۡأَسۡمَآءَ کُلَّهَا﴾]
۳۲۹- «عَنْ أَنَسٍ رضی الله عنه عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه و سلم قَالَ: یَجْتَمِعُ المُؤْمِنُونَ یَوْمَ القِیَامَهِ، فَیَقُولُونَ: لَوِ اسْتَشْفَعْنَا إِلَى رَبِّنَا، فَیَأْتُونَ آدَمَ فَیَقُولُونَ: أَنْتَ أَبُو النَّاسِ، خَلَقَکَ اللَّهُ بِیَدِهِ، وَأَسْجَدَ لَکَ مَلاَئِکَتَهُ، وَعَلَّمَکَ أَسْمَاءَ کُلِّ شَیْءٍ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّکَ حَتَّى یُرِیحَنَا مِنْ مَکَانِنَا هُنَا، فَیَقُولُ: لَسْتُ هُنَاکُمْ، وَیَذْکُرُ ذَنْبَهُ، فَیَسْتَحِیی، ائْتُوا نُوحًا، فَإِنَّهُ أَوَّلُ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللَّهُ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، فَیَأْتُونَهُ، فَیَقُولُ: لَسْتُ هُنَاکُمْ، وَیَذْکُرُ سُؤَالَهُ رَبَّهُ مَا لَیْسَ لَهُ بِهِ عِلْمٌ، فَیَسْتَحِیی، فَیَقُولُ: ائْتُوا خَلِیلَ الرَّحْمَنِ، فَیَأْتُونَهُ، فَیَقُولُ: لَسْتُ هُنَاکُمْ، ائْتُوا مُوسَى، عَبْدًا کَلَّمَهُ اللَّهُ، وَأَعْطَاهُ التَّوْرَاهَ، فَیَأْتُونَهُ، فَیَقُولُ: لَسْتُ هُنَاکُمْ، وَیَذْکُرُ قَتْلَ النَّفْسِ بِغَیْرِ نَفْسٍ، فَیَسْتَحِیی مِنْ رَبِّهِ، فَیَقُولُ: ائْتُوا عِیسَى عَبْدَ اللَّهِ وَرَسُولَهُ، وَکَلِمَهَ اللَّهِ وَرُوحَهُ، فَیَأْتُونَهُ، فَیَقُولُ: لَسْتُ هُنَاکُمْ، ائْتُوا مُحَمَّدًا صلی الله علیه و سلم عَبْدًا غَفَرَ اللَّهُ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ، فَیَأْتُونَنِی، فَأَنْطَلِقُ حَتَّى أَسْتَأْذِنَ عَلَى رَبِّی فَیُؤْذَنَ، فَإِذَا رَأَیْتُ رَبِّی وَقَعْتُ سَاجِدًا، فَیَدَعُنِی مَا شَاءَ اللَّهُ، ثُمَّ یُقَالُ: ارْفَعْ رَأْسَکَ، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَقُلْ یُسْمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ، فَأَرْفَعُ رَأْسِی، فَأَحْمَدُهُ بِتَحْمِیدٍ یُعَلِّمُنِیهِ، ثُمَّ أَشْفَعُ، فَیَحُدُّ لِی حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّهَ، ثُمَّ أَعُودُ إِلَیْهِ، فَإِذَا رَأَیْتُ رَبِّی مِثْلَهُ، ثُمَّ أَشْفَعُ فَیَحُدُّ لِی حَدًّا، فَأُدْخِلُهُمُ الجَنَّهَ، ثُمَّ أَعُودُ الثَّالِثَهَ، ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَهَ، فَأَقُولُ: مَا بَقِیَ فِی النَّارِ إِلَّا مَنْ حَبَسَهُ القُرْآنُ، وَوَجَبَ عَلَیْهِ الخُلُودُ».
- «از انس بن مالک رضی الله عنه از پیامبرصلی الله علیه و سلم روایت شده است که فرمودند: مسلمانان روز قیامت جمع میشوند و میگویند: کاش نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم (بیایید نزد پروردگارمان کسی را شفیع قرار دهیم) و سپس نزد آدم میآیند و عرض میکنند: تو پدر بشریت هستی، خداوند تو را با دست خود آفرید و به فرشتگان امر کرد که بر تو سجده کنند و به تو نامهای همه چیز را آموخت، پس نزد پروردگارت برای ما شفاعت کن تا ما را از این موقعیت سختی که در آن قرار داریم، نجات دهد، آدم میگوید: من در جایی نیستم که بتوانم شفاعت کنم و گناهش را یاد میکند و شرح میکند [از این که نزد پروردگارش درخواست شفاعت کند، و میگوید]: نزد نوح بروید، زیرا او نخستین پیامبری است که خداوند برای مردم اهل زمین فرستاده است، پس نزد او میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، نوح میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و درخواستی را یاد میکند (نجاتدادن پسرش از غرقشدن) که بدون آگاهی از خداوند کرد، پس شرم میکند [از این که نزد پروردگارش درخواست شفاعت کند و میگوید:] نزد خلیل پروردگار رحمان (ابراهیم) بروید، نزد او میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، ابراهیم جواب میدهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد موسی بروید، او بندهای است که خداوند با او سخن گفت و تورات را به او داد، پس نزد موسی میآیند، او نیز میگوید: من در جایی نیستم که شفاعت کنم و کشتن فردی را که به ناحق کشته بود، یاد میکند و از پروردگارش شرم میکند [که نزدش برود و درخواست شفاعت کند] و میگوید: نزد عیسی بروید، او بندهی خدا و فرستادهی اوست، او کلمهی خدا (آفریدهای است که با گفتن کُن به وجود آمد) و روح اوست، پس نزد او میآیند [و درخواستشان را عرض میکنند]، عیسی جواب میدهد: من در جایی نیستم که شفاعت کنم، نزد محمدصلی الله علیه و سلم بروید، او بندهی خداست، بندهای که خداوند تمامی گناهان پیشین و پسین (اول و آخر) او را بخشیده است، پس نزد من میآیند [و درخواستشان را میگویند]، من هم میروم تا از پروردگارم اجازه بگیرم که به محضر او بروم، به من اجازه داده میشود. وقتی که پروردگارم را دیدم، به سجده میافتم، خداوند مرا در سجده مدتی که خود اراده میکند، رها میکند، سپس گفته میشودکه سرت را بردار و بخواه [آنچه که میخواهی] تا به تو بخشیده شود و بگو [هر آنچه که میخواهی، زیرا] گفتههایت شنیده میشود و شفاعت کن، شفاعتت پذیرفته میشود، آنگاه من سرم را برمیدارم و خداوند را با کلماتی که به من یاد میدهد، سپاس و ستایش میگویم و سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میشود (برایم مشخص میشود که شفاعتم برای چه کسانی پذیرفته شده است)، پس آنها را وارد بهشت میکنم، سپس نزد پروردگارم برمیگردم، وقتی او را دیدم، همان کاری را که قبلاً انجام داده بودم، تکرار میکنم، سپس شفاعت میکنم، پس برای من حدی مشخص میشود، پس آنها را وارد بهشت میکنم، سپس برای بار سوم و چهارم نزد پروردگارم برمیگردم تا آن که [به خدا] عرض میکنم: کسی در آتش نمانده است، مگر آن که قرآن او را از واردشدن به بهشت منع کرده باشد و جاودانهماندن در آتش بر او واجب باشد»([۱]).
[۱]– «یجتمع المؤمنون…» بر این امر دلالت دارد که در میان مردم، تنها مؤمنین هستند که به فکر شفاعت و نجات مردم از وضعیتی که در آن گرفتار شدهاند، میافتند و پیش انبیا میروند.
«حتی یریحنا من مکاننا…» دلالت بر این امر دارد که هدف از این شفاعت، پایانیافتن محاکمه میباشد.
«لست هناکم» یعنی من در مقامی نیستم که بتوانم چنین درخواستی را از خداوند بکنم.
«فیحد لی حداً» یعنی برایم مشخص میشود که چه کسانی شایستگی شفاعت دارند، پس تنها میتوانم برای آنها شفاعت کنم. مثلاً گفته میشود: شفاعت تو را در مورد کسانی که در خواندن نمازهایشان کوتاهی کرده باشند، یا آنها نماز را دقیقاً سر وقتشان نخوانده باشند، پذیرفتم.
قسطلانی میگوید: در سیاق این حدیث مشکلی مشاهده میشود و آن این که شفاعت مطلوب جهت ختم محاکمه و نجات مردم از طولانیشدن محاکمه میباشد، نه نجات آنها از آتش دوزخ؛ کرمانی در جواب میگوید: داستان شفاعت و نجات مردم از وضعیتی که در آن گرفتار شدهاند تا جایی که میفرماید: «فیؤذن لی» تمام میشود و بقیهی حدیث بر آن اضافه شده است، اما برخی آن را بدون ایراد میدانند و آن را نوعی ایجاز در سخن میدانند.
این که فرمودند: «إلا من حبسه القرآن» یعنی چنین کسی در دنیا از هدایت قرآنی، خود را محروم گردانیده و حقایق آن را نادیده گرفته است، پس نص قرآن، بهشت را بر او حرام کرده است. [شرح قسطلانی بر صحیح بخاری].