احادیث آحاد در عقیده و احکام حجّت است (۳)

 پیامبر صلی الله علیه وسلم می­ فرماید: «بلِّغوا عنّی»: (از طرف من تبلیغ کنید)[۱]. هر کس از طرف پیامبر صلی الله علیه وسلم ابلاغ کند، بر ابلاغ شونده اتمام حجت شده است و از این طریق ابلاغ شونده علم آموخته است. و اگر ادعا شود که با خبر دادنِ یک مبلِّغ، علم و اتمام حجتی حاصل نمی­ شود، این دستور رسول الله صلی الله علیه وسلم بی ­معنا می­ ماند. زیاد پیش می­ آمد که پیامبر صلی الله علیه وسلم یکی از یاران خویش را می­ فرستاد تا به جای او تبلیغ نماید. و با این کار بر ابلاغ شونده اتمامِ حجت می ­شد[۲].  رسول امین صلی الله علیه وسلم در زمان­ های مختلف جدا جدا، علی، معاذ، ابوموسی را به یمن فرستاد تا به جای وی تبلیغ کنند و مردم را بیاموزانند. حال آن­که مهمترین مسئله­ ی دینی، تعلیمِ عقیده است. ارسال صحابه توسط رسول الله صلی الله علیه وسلم دلیلی قاطع بر اثبات عقیده به وسیله ­ی خبر یا حدیث واحد، می­ باشد. و با این نوع حدیث بر مردم اتمام حجت می ­شود و گر نه پیامبر صلی الله علیه وسلم به فرستادن یک نفر به تنهایی اکتفا نمی ­نمود و با او افراد دیگری هم می­فرستاد که به حد تواتر برسند. نظریه­ ی حجت نبودن روایاتِ آحاد، خواهان اختلاف در واجباتِ عقیده بر مسلمانان می ­شد. و آن­ گاه حدیث فقط در حق صحابه حجت و دلیل به حساب می­ آمد و برای آیندگان هیچ اعتباری نداشت. زیرا صحابی به آن­چه از رسول صلی الله علیه وسلم شنیده بود، یقین کامل پیدا کرده بود. و کسی که بعد از صحابی می­ آمد، چون حدیث صحابی را آحاد می­دانست؛ لذا آن را قبول نکرده و به آن یقین پیدا نمی ­کرد و ردّش می­ نمود. و آن­چه در عهد تابعین به صورت متواتر به اثبات رسیده بود و برای نسل بعد از آنان با سند تواتر ثابت نشده بود، اعتقاد این دوره ­ی زمانی مختلف می ­شد… و به همین ترتیب برای آیندگان. از این سخن چنین لازم می ­آمد که قول صحابی فقط در حقِ صحابی تصدیق شده و حجت قرار می­ گرفت و در زمان­ های بعدی مردود و باطل شمرده می ­شد. هم­چنین لازم بود آن­چه را صحابه مستقیماً در امور اعتقادی از پیامبر روایت کرده ­اند، مردود شمرده شود. چرا که با سند متواتر از آن­ها نقل نشده است؛ بلکه صحابه بنا به تفکرِ متکلمین فقط به صورت آحاد روایت کرده ­اند و دعوتشان به روش آحاد به اثبات رسیده است. از قول مذکور لازم می ­آید که، هر گاه یکی از علمایِ اهل حدیث گفت: فلان حدیث متواتر است، به حرفش اکتفا نشود. چرا که خبر وی، خبرِ واحد است و حجت قرار نمی ­گیرد. یعنی فقط به سخنی می­ توان احتجاج کرد که تمام مردم گواه آن باشند نه یک نفر یا تعداد کمی از افرادِ متخصص. لذا به دلیل عدم علمِ کافی یا عدم اطلاع بر کتاب ­های اهل حدیث، یک نفر نمی ­تواند برای چنین مسایلی شهادت همه را بر متواتر بودن حدیث اثبات نماید. متکلمین که دورترین مردم در یادگیری حدیث و مطالعه­ی کُتُب علمای اهل حدیث هستند، بر عجیب و غریب بودن این امر می ­افزایند. سرمایه­ ی علمی آنان بسیار اندک است و اقوال بسیار بسیار زیادی از محدثین را از دست داده ­اند[۳]. عجیب تر از جهل آنان، نکوهش و بدگویی ایشان از تقلید در مسایل عقیده ­ای است. و آنان در علم حدیث چاره ­ای جز تقلید ندارند. اگر گفته شود حدیث آحاد ظنّی است و عمداً یا سهواً احتمال خطا در آن وجود دارد، یا به صورت قوی و مطمئن روایت نشده است و روایتی که دارای این حالت باشد در عقاید کاربرد ندارد و از این رو عمل به آن ترک می­ شود، در جواب باید گفت: این سخن از دو منظر مردود است: نخست: سلف صالح رحمهم الله اجماع نموده ­اند که روایت آحاد در عقاید، اثبات صفاتِ آفریدگار و امور غیبی که به آن آگاهی داریم، اعتبار دارد. دوم: بر اساس این ادعا عمل به احادیثِ آحاد در احکام و مسایل فرعی هم باید ترک شود؛ و این حرف کاملاً نادرست است. زیرا آنان که احادیثِ آحادِ باب احکام را روایت کرده ­اند، همان کسانی ­اند که احادیث آحادِ بحث عقیده را نقل نموده­ اند. اگر در باب عقیده بر نقلِ روایات آحادِ آنان خورده­ گیری شود و متهم به خطا و دروغ شوند، در مباحث دیگر هم همین اعتراض بر آنان وارد است. این­جاست که نمی ­شود به تمام روایات نقل شده از جانب پیامبر اعتماد کرد! و این یعنی خروج کامل از دین. ابن قیم جوزی گوید: اثبات نام­ ها و صفات الله  با خبر آحاد بلامانع است؛ چنان که اثبات احکام کسبی با خبر آحاد ممانعتی ندارد. چه فرقی میان بیان مطلب به صیغه ­ی امر یا به صورت جمله­ ی خبری است؟ که در نتیجه ­ی آن بگوییم: در یکی از این دو روشِ بیان می ­توان به روایاتِ آحاد استناد کرد و در دیگری خیر. چنین اعتقادی به اجماع امت، باطل و غیر قابل قبول است. زیرا  هنوز که هنوز است در باب ­­­­­ جملات خبری به این گونه احادیث استناد می ­شود. چنان ­که در جملات امری، که شریعت انجام کاری را از ما می­ خواهد، کاربرد دارد. خصوصاً احکام عملی که متضمن خبر از الله است و می ­گوید: الله است که چنین مشروع کرده و آن را واجب نموده و به عنوان آیین دینی، به آن راضی شده است. در نتیجه شرع و دینِ الله  شامل نام­ ها و صفات او هم می­ گردد. و پیوسته صحابه، تابعین و پیروان تابعین رحمهم الله و اهل حدیث و سنّت در بحث صفات، قضا و قدر، اسم­ ها و احکام این احادیث را به عنوان دلیل ذکر می ­کنند. از هیچ کدامشان نقل نشده است که احتجاج به احادیثِ آحاد را در مسایل احکام جایز بدانند و در خبر دادن از الله أ و اسم­ ها و صفات وی ناجایز شمارند. پس کجایند آن سلف و پیشینیانی که در این دو باب فرق قایل بودند؟

  بله پیشینیانِ برخی از این متکلمین ­اند که هیچ توجهی به گفتار الله  و رسل الله صلی الله علیه وسلم و صحابه ندارند، بلکه در این باب قلب ­ها را از اقتدا به کتاب الله و سنت و اقوال صحابه باز می­ دارند و با نظریات متکلمین و قواعد و اصول افراط ­گران به حیله­ گری می­ پردازند و میان استناد به احادیث آحاد در باب عقاید و احکام، فرق قایل هستند. و معتقدند بر این نوع تفکیک، اجماع شده ­است. چنین اجماعِ خیالی از هیچ یک از ائمه ­ی مسلمین یا از هیچ یک از صحابه وتابعین نقل نشده است. البته چنین مکاری­ هایی شاخصه و فاکتور متکلمین است؛ یعنی اجماعی را ادعا می­ کنند که ائمه ­ی مسلمین چنین چیزی نگفته ­اند،حال آن­که می ­بینیم خلاف ادعای متکلمین عمل کرده ­اند[۴].  فرجامِ چنین اندیشه ­ای منجر به ترک احادیث نبوی در مسایل عقیده و امور غیبی می ­شود و در این زمینه عمل کردن به دین، فقط منحصر به آیات قرآن می­گردد. چرا که اکثر احادیث نبوی آحاد هستند و روایات متواتر به نسبت آحاد اند. باز متواتر لفظی[۵] بسیار نادر و کمتر­ند و متواتر معنوی دارای الفاظ متفاوت و مختلفی است و علما هم در اثبات متواتر، اختلاف نظر دارند وآرایی متفاوت.  و این­که می ­بینی علمای حدیث با حدیثی متواتر عقیده را بیان می ­دارند و متکلمین با این روایت امور عقیده را اثبات نمی ­کنند، شاهد همین مدعاست. زیرا آنان دورترین مردم در استدلال به حدیث هستند. علت هم این است که متکلمین به احادیث و سندهای آن ناآگاه­اند و بی­ توجه­ ترین مردم در یادگیری حدیث­ اند. از همین رو است که وقتی آنان می ­گویند فلان روایت آحاد است، در مقابل، علمای اهل حدیث آن را متواتر می ­دانند. عجیب­ تر این­که بعضی از آنان مدعی هستند در امور عقیده نیازی به سنّت نیست و در روایاتِ آحاد ثابت نشده است که سنت یا حدیث به تنهایی امور عقیده را بیان کرده باشد! از این عجیب ­تر، کارِ گروهی دیگر است که حرف متکلمین را تصدیق و آن را معیار قرار داده ­اند. مثلاً یکی از آنان می ­گوید: در عقاید موردی را سراغ نداریم که تنها سنت یا حدیث، ثابت کننده­ ی آن باشد[۶]. و در جایی دیگر می­ گوید: مؤلفِ کتاب المقاصد ثابت نموده است که تمام احادیثِ علامات قیامت آحاد هستند[۷]. این مطلب نتیجه ­ی باورِ آنانی است که در بحث عقاید احادیث آحاد را معتبر نمی ­دانند و بالاخره منجر به رها کردن و ترک سنت نبوی شده است. بسیاری از عقاید اسلامی که امت از سلف آموخته است و احادیثش مورد قبول واقع شده است، احادیث آحاد هستند. یعنی عمل نکردن به روایات آحاد، برابر است با ترک عقاید اسلامی و تکذیب و خطاکار دانستن سلف در معتقد بودن و دین قرار دادن این اعتقادات؛ هم­چنین به این معناست که اسلامِ ما غیر از اسلام آنان و عقاید ما متفاوت با اعتقادات ایشان است[۸].

[۱]  متفق علیه (بخاری و مسلم).

[۲]  درمورد فرستادگان پیامبر ص، الرساله  اثر امام شافعی : را نگاه کن.

[۳]  انکار برخی از احادیثِ متواتر توسط متکلمین که در نزد علمای حدیث و محصّلین این علم معلوم و واضح است، بر شدت جهل ایشان نسبت به احادیث متواتر دلالت دارد. احادیثی مانند: فرود آمدن الله ـ در یک سوم آخرِ هر شب به آسمان دنیا، دیدن الله أ توسط مؤمنان در روز قیامت، نزول عیسی ؛ و ظهور دجّال و … .

[۴]  الصواعق المرسله، ابن قیم الجوزی : ج۲/ ۴۱۲ – ۴۱۷٫

[۵]  متواتر لفظی آن است که هم الفاظ و هم معنا متواتر باشد. مانند: «من کذب عَلَیَّ متعمداً فلیتبوَّأ مقعده من النار». مترجم.

[۶]  وجوب الأخذ بحدیث الآحاد فی العقیده، آلبانی :، ص ۳۵، به نقل از کتاب الإسلام عقیده و شریعه، شیخ محمود شلتوت، (ص ۴۳۱).

[۷]  همان، (ص ۳۶) به نقل از شیخ شلتوت، (ص ۶۱).

[۸]  قبلی، (ص ۳۶ – ۳۹). برای مطالب بیشتر در این زمینه به منابع زیر رجوع شود:

  • أخبار الآحاد فی الحدیث النبوی، شیخ عبدالله بن جبرین.

  • اصل الإعتقاد، دکتر عمر اشقر.

  • الأدلّه و الشواهد علی وجوب الأخذ بخبر الواحد فی الأحکام و والعقائد، سلیم هلالی.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …