در حدیث دیگری از رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است که فرمود: «مَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً» (هرکس بمیرد و بیعتی بر گردن نداشته باشد با مرگ جاهلیت مرده است).
چندین احادیث دیگر وجود دارند که نزدیک به این حدیث هستند و صحیح می باشند، مثلا مسلم در صحیحش از ابن عمر رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه وسلم نقل می کند که فرمود: «مَنْ خَلَعَ یَدًا مِنْ طَاعَهٍ لَقِیَ اللَّهَ یَوْمَ الْقِیَامَهِ لَا حُجَّهَ لَهُ وَمَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً» (کسی که از اطاعت دست برمی دارد در حالی خداوند را ملاقات می کند که برای کار خویش حجت و دلیلی ندارد و هر کس بمیرد و بیعتی بر گردن نداشته باشد با مرگ جاهلیت مرده است).
در مجموع این احادیث صحیح می باشند.
اما توضیحی بر مفهوم احادیث:
قبلا باید گفت که منظور از “امام” در این احادیث؛ همان امام معصوم و مشخص تشیع نیست که آنها تعریف می کنند که بایستی یکی از امامان دوازده گانه ی آنها باشد، و آنها تصور می کنند که مهدی امام زمان آنهاست ولی اهل سنت امام ندارد؟!!
بلکه منظور از امام در این احادیث؛ یعنی امیرالمومنین و امیر مسلمین و حاکم آنها و منظور کسی است که رهبر و پیشوایای مسلمین در یک برهه از زمان باشد، مثلا در زمان خلفای عثمانی، خلیفه ی وقت همان امام بود که لازم بود تا به وی بیعت داده می شد و …
حال با ذکر این احادیث و این مقدمه، به ذکر چند نکته می پردازیم:
اول: امام زمان هر مسلمانی در هر دوره ای از زمان (چه خلیفه و امیر مسلمین وجود داشته باشد و چه نباشد) قرآن و احادیث صحیح نبوی صلی الله علیه وسلم هستند. پس امام ما کلام الله، و رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند که اگر ایشان در بین ما نیستند ولی فرمایشات صحیح او در دسترس هستند و ما از ایشان تبعیت کرده و وی را امام خود می دانیم. چنانکه مشهور است: «أن الله ربنا، و محمداً نبینا، و القرآن أمامنا» الله پروردگار ما و محمد صلی الله علیه وسلم پیامبر ما و قرآن پیشوا و امام ماست). پس اگر در دوره ای از زمان امیرالمومنین و خلیفه وجود نداشت، پس چیزی بر ما نیست و نیازی به بیعت هم نیست زیرا خداوند هیچ نفسی را به زیادتر از حد توانایی مکلف نکرده است. « لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا» (بقره ۲۸۶) خداوند هیچ کس را، جز به اندازه تواناییش، تکلیف نمیکند.
دوم: اگر در برهه ای از زمان خلیفه یا امیرالمومنین وجود نداشت که با وی بیعت کنیم، چکار کنیم و به چه کسی بیعت دهیم؟
جواب: همانطور که در نکته ی اول گفته شد ما در هر زمانی قرآن و احادیث پیامبرمان صلی الله علیه وسلم را امام و پیشوای خود می دانیم، پس اگر در بُرهه ای از زمان خلیفه و امیرالمومنین نیز وجود نداشت باز قرآن و حدیث موجود هستند.
اما برای فهم بیشتر موضوع لازم می دانیم تا مطالبی را در توضیح این احادیث از زبان علما نقل کنیم؛ زیرا این نصوص و هر آنچه در این معنا وارد شده اند قضایا و مسائل مهمی را در شرایط زمانی ما در طبیعت حرکت اسلامی طرح می گردانند… که بارزترین آنها دو مسئله مهم می باشند:
مسئله نخست اینکه: آن بیعت واجبی که مسلمان به سبب ترک کردنش گناهکار خواهد شد، چیست؟ آیا منظور از آن، بیعت با یک استاد و یا رئیس یک تشکیلات اسلامی است؟ و آن استاد و آن رئیس تشکیلات که اهلیت برای بیعت نمودن را دارند چه کسانی هستند؟ اساتید بسیارند و تشکیلات و تنظیمات متعددند!! یا اینکه این بیعتی که مسلمان به سبب ترک کردنش دچار گناه می شود برای حاکم مسلمانی است که جهت حاکمیت شرع خداوند به پا خاسته است؟
در صورتی که معنی مشخص همین باشد و مسلمانان فاقد حاکمی باشند که اهلیت شرعی و واجب برای بیعت کردن را دارد آیا در این حالت دچار گناه می شوند؟ یا فقط زمانی که حکومت اسلامی برپا گردد و مسلمانی حاضر به بیعت کردن نباشد دچار گناه می شوند؟
آنچه از مجموع نصوص مربوط به بیعت کردن برایمان آشکار می شود این است که بیعت واجب بیعتی است که برای حاکم مسلمان از دیگران گرفته می شود و این واجب است که مسلمانان در صورت قدرت به خاطر ترک آن گناهکار می شوند و در این صورت نیز اگر ناتوان از آن باشد یا شروط آن کامل نگردد گناه نیز منتفی می گردد. والله اعلم.
چیزی که ما را ملزم به ذکر
حدیث بیعت نموده است بحث بسیار در زمینه آن در جریان حرکت جمعی اسلامی است بسیاری از تشکیلاتهای اسلامی برای تأثیر گذاشتن بر دیگران آن را به میان می کشند تا آنها را وادار به همراهی با خویش در تنظیمات خود گردانند و از اینجا نتیجه می گیرند که هرکس بیعتی چون بیعت تنظیمات و تشکیلاتی را به گردن نگیرد گناهکار است و ممکن است در صورت بیعت ندادن با مرگ جاهلی دنیا را ترک نماید!!.
این اشتباه در فهم مسئله منجر به موضع گیری متشنج و ناگوار می گردد.
ما سخنان متعددی از علمای معروف را در این زمینه برایتان بازگو می کنیم تا موجب وضوح امر و آشکار شدن مسئله گردد و حق بصورت آشکار ظاهر شود طوری که هیچ پوشیدگی و خفایی در آن نماند.
امام احمد در «مسائل ابن هانیء» شماره۲۰۱۱ بعد از آوردن این فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم «مَنْ مَاتَ وَلَیْسَ لَه إِمام مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً»(هرکس بمیرد و فاقد امام باشد با مرگ جاهلیت مرده است.) در جواب اسحاق بن ابراهیم بن هانیء که از معنی حدیث می پرسد می گوید: «تدری ما الامام؟ الذی یجتمع المسلمون علیه کلهم. یقول: هذا إمام، فهذا معناه»(می دانی امام کیست؟ کسی است که مسلمانان همگی بر امامتش اجتماع نمایند، این امام است و معنایش همین است).
کثیری در فیض الباری۴/۵۹ گوید: «إعلم أن الحدیث یدل علی أن العبره بمعظم جماعه المسلمین، فلو بایعه رجل أو اثنان أو ثلاثه فإنه لا یکون إماماً ما لم یبایعه معظمهم، أو أهل الحلّ و العقد» (بدان که حدیث دلالت می کند بر اینکه اعتبار به بیشترین جماعت مسلمانان است بنابراین اگر یک و یا دو و یا سه نفر با کسی بیعت کنند امام نخواهد بود تا زمانیکه بیشترین آنها یا اهل حل و عقد با او بیعت نمایند).
بر این اساس تهدید و عقاب به خاطر ترک بیعت که در حدیث رسول الله صلی الله علیه وسلم آمده است که فرمود: «مَنْ مَاتَ وَلَیْسَ فِی عُنُقِهِ بَیْعَهٌ مَاتَ مِیتَهً جَاهِلِیَّهً» (هرکس بمیرد و بیعتی بر گردن نداشته باشد با مرگ جاهلیت مرده است) بر او منطبق نمی گردد مگر به خاطر امامی که مسلمانان به دورش جمع شده و با او بیعت کرده اند، ولی در صورتی که فاقد چنین امامی باشند این وعید و تهدید برآنها قابل انطباق نیست. شاهد سخن، فرموده رسول الله صلی الله علیه وسلم است که حذیفه رضی الله عنه را راهنمایی می کند در صورت نبودن جماعت و امام کناره گیری و اعتزال نماید آیا می توان معتقد بود که رسول الله صلی الله علیه وسلم حذیفه را راهنمایی کرده تا بر اساس مرگ جاهلیت بمیرد چنین اندیشه ای خطاست. بر این اساس اشتباه کسانی که به این حدیث متمسک می شوند تا بیعت با امامی را قبل از برپا کردن دعوت و روشنگری اثبات کنند روشن می گردد و لازم به دانستن است که رسول الله صلی الله علیه وسلم تنها زمانی که حق آشکار و بیان شده بود با انصار بیعت کرد و آن هم بیعت گرفتنش تنها به خاطر ایمان آوردن و متمسک شدن به فضایل اعمال و دوری جستن از منکرات بود و بیعت دوم نیز که با انصار منعقد گردید برای تحقق بخشیدن به امکان هجرت و محکم نمودن موقف انصار نسبت به رسول الله صلی الله علیه وسلم و مطمئن شدن نسبت به پاکی و صفای جو حاکم بر مدینه بود.
مسئله دوم: آنچه از نصوص پیداست:
منظور از آن جماعتی که مسلمان به واسطه دوری جستن از آن گناهکار می شود جماعت مسلمانانی هستند که امام و حاکم مسلمانان در رأس آنها قرار دارد. آشکار نمودن این معنی در این زمان امری ضروری است چون نگاه کردن به یک تشکل و مقصود از جماعت مورد بحث را به آن تخصیص دادن باعث اختلافات و موضعگیری های متعدد در میان تمام کسانی خواهد شد که در قالب تنظیمهای متعدد در میادین حرکت اسلامی معاصر حضور دارند.
خلاصه اینکه: مراد از امام و بیعت به او در احادیث وارده، در حقیقت امیر و حاکم و خلیفه ی مسلمین است، و بر اساس این احادیث هرگاه امیر و حاکم مسلمانی وجود داشت ما نیز به او بیعت می کنیم و در نیکی و معروف و طاعت خدا از وی اطاعت می کنیم ولی در گناه و معصیت از او سرپیچی خواهیم نمود. و هرگاه در دوره ای از زمان امام یا حاکم و امیری وجود نداشت، پس تکلیف از دوش مسلمانان برداشته می شود و نیازی نیست دنبال کسی بود تا به وی بیعت داد، زیرا خداوند متعال هیچکس را بیشتر از تواناییش مکلف نمی سازد؛ اگر در جایی آب نبود پس با خاک تیمم می کنیم، و اگر توانایی رفتن به حج را نداشتیم پس فرض حج هم از ما برداشته می شود، در حالیکه حج رکن اسلام است.. و هرگاه حاکم و امیرالمومنین وجود نداشت و حکومت در دست مسلمین نبود، پس نیازی هم به بیعت دادن به کسی نیست و همواره و در هر حال قرآن و احادیث نبوی را امام خود می دانیم تا روز قیامت.