چرا حضرت عثمان در میان یهودیان دفن شد مگر نباید مسلمان را در گورستان مسلمانان دفن کنند؟
الحمدلله،
عثمان رضی الله عنه در باغى بنام “حش کوکب” در شمال شرقى بقیع دفن شده است، و پیامبر صلى الله علیه و سلم این باغ را “روحاء” نامیده بود، و بنی امیه این باغ را بعدا شامل قبرستان بقیع کردند، و بقیع قبرى است که در سمت جنوبی شرقی مسجد نبوی قرار گرفته است، و قبر عثمان رضی الله عنه در این قبرستان (بقیع) در فاصله ۱٫۳۵ متری قبر “شهداء الحره” قرار گرفته است، بنابراین قبر عثمان رضی الله عنه در قبرستان بقیع است.
البته گفته می شود که عثمان رضی الله عنه این باغ را از فرد یهودی خریداری کرده بودند و ایشان پس از شهادت در ملک خویش یعنی همان باغ دفن شدند و این به معنای دفن در مقابر یهودیان نیست!! و بجز اهل بدعت کسی چنین قضاوت باطلی نمی کند.
اما کسانی که از این موضوع سوء استفاده کرده اند، در حقیقت به روایتی از تاریخ طبری استناد نموده اند که هرچند ضعف یا صحت آن روایت معلوم نیست، اما جالب آنکه هرگز خود روایت چنین چیزی نگفته که در گورستان یهودیان دفن شدند!
باید توجه داشت که قرار نیست هر روایتی که در تاریخ طبری باشد، صحیح است! زیرا خود امام طبری رحمه الله نیز چنین ادعایی نکرده اند، بلکه ایشان بنوعی متذکر شده اند که در کتاب خویش هم روایات صحیح وجود دارد و هم ضعیف و دروغ، و هدف ایشان از جمع آوری تمامی روایات فقط جمع آوری اطلاعات بود و کار پالایش آن اطلاعات را به محققین سپرده است.
اما باید دانست که تاریخ امام طبری مهمترین کتاب در تاریخ اسلامی است و بیشتر مردم از آن نقل میکنند، اهل سنت از تاریخ طبری نقل میکنند و از آن دلیل میگیرند، و همچنین اهل بدعت نیز از آن دلیل میگیرند، اما اینکه چرا تاریخ طبری بر دیگر کتابهای تاریخ مقدم است؟ باید گفت که به خاطر امور زیادی تاریخ طبری بر دیگر کتابهای تاریخ مقدم است که برخی از این امور عبارتند از:
۱ ـ زمان امام طبری به زمان این رخدادها نزدیک بوده است.
۲ ـ امام طبری با سند روایت میکند.
۳ ـ جایگاه والای علمی امام طبری.
۴ ـ بیشتر کتابهای تاریخ از او نقل میکنند.
و وقتی چنین است پس ما وقتی میخواهیم تاریخ بخوانیم باید مستقیم به سراغ تاریخ طبری برویم، ولی چنان که گفتم هم اهل سنت از تاریخ طبری دلیل میآورند، و هم اهل بدعت، پس چگونه میتوان این و آن را تطبیق داد؟
باید دانست که چنان که گفتیم یکی از ویژگیهای تاریخ طبری این است که روایات را با سند ذکر میکند، و اهل سنت از روایات صحیح طبری استفاده میکنند، در صورتی که اهل بدعت درست و ناردست را نقل میکنند، و مهم این است که با خواستهها و امیالشان موافق باشد. بنابراین باید روش امام طبری را در کتاب تاریخش بدانیم.
امام طبری : در این مورد با مقدمهای که در اوّل کتابش نوشته است ما را راحت کرده است، و ای کاش کسانی که این تاریخ را میخوانند این مقدمه را میخواندند.( بلکه هر کس که کتابی را میخواند باید مقدمه آن را بخواند تا شیوه مؤلف را بداند)
امام طبری در مقدمه تاریخش میگوید:
خواننده کتاب ما باید بداند که در این کتاب اخبار و روایتی را جمع نمودهام و سند و راویان آن را بیان کردهام. پس اگر در این کتابم چیزی در مورد گذشتگان بیان نمودهاند که چون درست نیست و حقیقت ندارد خواننده آن را نمیپسندد، باید دانست که چنین خبری را ما از پیش خود نیاوردهایم و بلکه کسانی آن را آوردهاند که آن را برای ما نقل کردهاند و ما به همان صورت که آنها برای ما نقل کردهاند نقل کردهایم.( مقدمه تاریخ طبری ص ۵)
امام طبری با مقدمهای که برای کتابش نوشته است مسئولیت را به گردن خواننده گذاشته است و به شما میگوید: اگر در این کتابم خبر یا روایتی دیدی که برایت زشت مینمود و قابل قبول نبود، نگاه کن که از چه کسی آن را روایت کردهایم و مسئولیت به گردن کسی است که ما از او روایت کردهایم، و من فقط باید کسی که آن را روایت کرده نام ببرم، اگر ثقه و مورد اعتماد بود روایتش را قبول کن و اگر ثقه و مورد اعتماد نبود روایتش را قبول نکن.
و بیشتر محدثین نیز چنین کردهاند و شما اگر به غیر از صحیحین که بخاری و مسلم فقط به ذکر احادیث صحیح متعهد شدهاند به کتاب دیگری از کتابهای حدیث مانند ترمذی یا سنن ابی داود یا دار قطنی یا دارمی یا مسند احمد و غیره مراجعه کنی میبینی که آنها سند حدیث را برایت بیان میکنند و خود را فقط به ذکر احادیث صحیح ملزم نکردهاند، و بلکه سند را برایت بیان کردهاند و تو باید به اسناد نگاه کنی، پس اگر سند حدیث صحیح بود آن را بپذیر و اگر صحیح نبود آن را قبول نکن. و همچنین طبری خودش را ملزم نکرده که فقط اخبار صحیح را ذکر کند بلکه او متعهد شده که اسم ناقل خبر و روایت را ذکر کند. پس بنابراین امام طبری مسئولیتی ندارد.
و امام طبری در کتاب تاریخش روایات زیادی از فردی به نام لوط بن یحیی که کینهاش ابی مخنف است ذکر کرده است، و امام طبری از این فرد پانصد و هشتاد و هفت (۵۸۷) روایت نقل نموده است و این روایتها از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم آغاز میشوند و پایان بخش آن روایاتی است که مربوط به خلافت یزید هستند، و این برهه تاریخی برههایست که در این کتاب ما از آن سخن خواهیم گفت، و واقعه سقیفه بنیساعده، حکایت شوری، اموری که به خاطر آن شورشیان علیه عثمان رضی الله عنه شوریدند و سپس او را کشتند، و خلافت علی، جنگ جمل، معرکه صفین، قضیه تحکیم، جنگ نهروان، خلافت معاویه، کشته شدن حسین، همه این رخدادها در این برهه از تاریخ اتفاق افتادهاند، و در همه این موارد ابی مخنف روایاتی دارد که اهل بدعت از آن استناد میکنند و مورد پسندشان میباشد.
تنها ابو مخنف نیست بلکه او معروفترین راویان است و غیر از او فردی مانند الواقدی که متهم به دروغگویی است. و روایاتش قابل قبول نیست نیز در این مورد روایاتی دارد، تردیدی نیست که واقدی مورخ بزرگ و آگاه به تاریخ است اما او مورد اعتماد نیست. و سومی سیف بن عمر التمیمی است که او نیز مورخ معروفی است اما روایات او قابل قبول نیست و متهم است. و همچنین کلبی که دروغگویی معروف است، پس بنابراین باید انسان در روایت این افراد و امثالشان تحقیق کند. { محمد بن عمر بن واقد، شرح حال وی را نگاه کنید در تهذیب التهذیب ۹/۳۶۳ ومیزان الاعتدال ۳/۶۶۲}
به ابو مخنف باز میگردیم، ابن معین درباره او میگوید: ثقه و مورد اعتماد نیست. و ابو حاتم میگوید: حدیث او قابل قبول نیست. و باری ابو حاتم را درباره ابو مخنف پرسیدند دستهایش را به همدیگر زد و گفت: نیازی به پرسیدن ندارد. و دار قطنی میگوید: ضعیف است. و ذهبی میگوید: ناقلی بد و فاسد است که قابل اعتماد نیست.{ میزان الاعتدال ۳/۴۱۹، الجرح والتعدیل ۷/۱۸۲ السان المیزان ۴/۴۹۲}
بنابراین شما وقتی تاریخ طبری را باز کردید و روایتی در آن دیدید که اصحاب پیامبر صلی الله علیه وسلم در آن عیبجویی شدهاند و روایتکننده ابو مخنف بود باید آن روایت را دور بیندازی، چون ابو مخنف آن را روایت کرده است.
و ابو مخنف هم بدعتگذار بوده و هم دروغگو و هم روایات زیادی گفته است.
اما اگر به قضیه ی شهادت عثمان رضی الله عنه بازگردیم، باز می بینیم که روایات دروغ دیگری به ایشان نسبت داده اند؛
چون عثمان رضی الله عنه به شهادت رسید عدهای از صحابه چون حکیم بن حزام، حویطب بن عبد العزی، ابو الجهم بن حذیفه، ینار بن مکرم اسلمی، جبیر بن مطعم، زبیر بن عوام، علی بن ابی طالب و زنان و فرزندان و یاران او چون نائله و ام البنین دختر عتبه بن حصین و دو پسر او اقدام به غسل و کفن و دفن او نمودند. در اینکه جبیربن مطعم یا زبیر بن عوام یا حکیم بن حزام یا مروان بن حکم و یا مسور بن مخرمه بر جنازه او نماز گذارد اختلاف نظر وجود دارد. اما به استناد به روایت امام احمد حنبل، زبیر بن عوام نماز میت را بر جنازه آن حضرت به جای آورد. در این روایت بیان شده است که این زبیر بود که طبق وصیت خود عثمان هم بر او نماز گذارد و هم حضرت را دفن نمود. بنا به روایت ابن سعد و ذهبی حضرت را شامگاه و در فاصله بین مغرب و عشاء دفن کردند.( طبقات ابن سعد (۳/۷۷) تاریخ الإسلام (عهده الخلفاء)، ص۴۸۱)
در این جا لازم مینماید که به بیان روایتی بپردازیم که کاملاً نادرست و خلاف واقع است. طبرانی در معجم خود از طریق عبدالملک بن ماجشون از قول امام مالک نقل میکند که پس از شهادت حضرت عثمان، جسد ایشان به مدت سه شبانهروز در زبالهی بنی فلان رها شده بود.( المعجم الکبیر (۱/۷۸)) باید گفت که هم سند این روایت باطل است و هم متن آن. سند آن به دو دلیل غیر قابل قبول میباشد:
۱- اعتبار خود عبدالملک بن ماجشون از نظر علمای حدیث و رجالشناسان، ضعیف میباشد.
۲- این روایت مرسل میباشد، زیرا امام مالک متولد سال ۹۳ ه میباشد و بنابراین امکان ندارد که ماجرای قتل عثمانس را دیده باشد.( التهذیب ابن حجر (۶/۴۰۸))
متن آن نیز کاملاً نادرست و باطل است. ابن حزم در رد این ادعای غلط میگوید که هر کس ادعا نماید جسد عثمان سه شبانه روز در میان زبالهها رها شده بود دروغی محض بر زبان رانده است. این سخنان را تنها افرادی میگویند که هیچ شرم و حیایی از خدا و امت ندارد و هر چه دلشان بخواهد میگویند. مگر نه این است که پس از جنگ بدر، رسول الله صلی الله علیه وسلم به صحابه دستور داد تا اجساد کفار را در چاه بیاندازند. نیز در جنگ با یهودیان بنی قریظه امر فرمودند تا زمین را حفر کنند و کشتههای آنان را در آنها دفن نمایند. اگر رسول خداص اجساد بدترین و ناپاکترین مردمان را دفن میکرد بر مسلمانان نیز واجب است که اجساد مردگان کافر یا مسلمان را دفن نمایند. حال این سؤال مطرح میشود که چطور ممکن است علی بن ابی طالب رضی الله عنه و دیگر صحابه حاضر در مدینه که خود را کاملاً پایبند به قرآن و سنت رسول الله صلی الله علیه وسلم میدانستند، جسد مردی را سه شبانهروز در میان زبالهها رها کرده و آن را دفن نکنند؟
به هیچ عنوان نمیتوان تصور نمود که آن صحابهای که خداوند در توصیفشان میفرماید: «در راه دین پروردگارشان از ملامت و توهین هیچ کس ترسی به دل راه نمیدهند»، جسد رهبر و امام خود را سه شبانه روز در میان زبالهها رها کرده و برای کفن و دفن او هیچ اقدامی ننمایند. قدرت شورشیان و قاتلان نیز هر مقدار که باشد بدون شک، صحابه بزرگوار، در برابر آنان هیچ هراسی به خود راه ندادهاند. در واقع، رد پای این روایات باطل و متناقض را باید در میان رافضیان جست که خصومتشان با صحابه، شهره همگان است.
یکی دیگر از این روایتهای دروغین که در تاریخ طبری نیز نقل شده، قول عایشه رضی الله عنها در مورد عثمان رضی الله عنه است که گویا ایشان فرموده باشند: ” این پیرمرد یهودی را بکشید!”
البته نیازی نیست تا به بررسی سند این روایت باطل پرداخت، زیرا هر انسان عاقلی می داند که اصلا علت اصلی جنگ جمل که مابین سپاهیان علی رضی الله عنه با لشکر عائشه رضی الله عنها، خونخواهی عثمان رضی الله عنه توسط عائشه رضی الله عنها بود!! حال چگونه کسی که چنین سخنانی گفته باشد، حاضر می شود برای خونخواهی ایشان به جنگ برود؟!!
البته قبول این روایات باطل بسیار مورد مطلوب اهل بدعت است و معمولا آنها به شدت دنبال یافتن چنین روایات دروغی از میان منابع اهل سنت هستند تا عقیده ی فاسد خود را حق جلوه دهند؟! اما هرگز در مواجهه با اینگونه روایات دروغ نه عقل و نه اصول علمی بررسی اسناد و نه انصاف را درنظر نمی گیرند و به مانند کر و کوری، فقط گفته ی خود را تکرار می کنند.
والله اعلم
وصلی الله وسلم علی محمد وعلى آله وأصحابه والتابعین لهم بإحسان إلى یوم الدین