یعنی آیا امامت مقام و منصبی دیگر غیر از نبوت است؟ یا امامت صفت لازم برای نبوت است؟
شرط برای امامت به عنوان منصب و مقامی مانند نبوت، آن است که با دلیل قطعی که احتمال در آن راه نداشته باشد، ثابت شود و الا استدلال به آن باطل است، و این بنا به موارد زیر نقض میشود:
لفظ امام، لفظ مشترک و دارای چندین معناست
عدول از معنای لغوی لفظ «امام» در این آیه به معنای اصطلاحی آن ممکن نیست مگر بر اساس احتمال.
ذکر لفظ (امام) در بهترین مقام، میان دو معنا مشترک است:
معنای لغوی، که همان قدوه (پیشوا) است. یعنی کسی که از او پیروی و تبعیت میشود. معنای اصطلاحی که همان منصب و مقامی غیر از نبوت است. بنابراین، لفظ مشترک، نص صریح و محکمی نیست، بلکه مشتبه و محتمل بوده و استدلال به آن در اصول دین صحیح نیست.
پس قائل شدن به امامت به دلالت این آیه، قولی است مبنی بر ظن، و ظن در اصولی که مبنای آنها بر صراحت و یقین میباشد، پذیرفته نمیشود. بنابراین، استدلال نمودن به این آیه بر این اساس باطل است، چون اصلاً اساسی ندارد.
ترجیح اینکه امامت در این آیه لغوی است نه اصطلاحی
اینک اموری که ترجیح میدهند لفظ امام در این آیه به معنای لغوی باشد نه به معنای اصطلاحی، البته با توجه به آنکه ترجیح، جز در مسایل فرعی، به عنوان دلیلِ اثبات عمل نمیکند، زیرا بنا نمودن مسایل فروعی بر ظن راجح صحیح میباشد.
اما در اصول دین، ترجیح، به عنوان دلیل معتبری برای اثبات نمیباشد. بلکه قطعیت و دوری از احتمال، حجت اثبات در اصول دین میباشد. و این بدان معناست که حتی اگر دلائل و قرائنی باشند که معنای امامت را در این آیه به معنای اصطلاحی آن ترجیح بدهند، بیش از آن نیست که به عنوان دلیلی در موضوع ما واقع شود، زیرا موضوع، اصولی است نه فروعی؛ حال آنکه دلایل قوی و مرجح جانب معنای لغوی امامت را دارند! بنابراین امامت مبنی بر ظن مرجوح است و ظن مرجوح در فروع دین هم مقبول نیست و در اصول دین به طور قطع دور انداخته میشود.
از جملهی این امور:
قول خداوند متعال که میفرماید:
﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾.
«من تو را پیشوای مردم خواهد کرد».
میتوان این قسمت آیه را به عنوان جملهی تفسیریهای برای جملهی ما قبلش حمل کرد. و آن قول خداوند متعال است که میفرماید:
«و آنگاه را که پروردگار ابراهیم او را با سخنانی بیازمود».
گفتنی است که مابعد این آیه تفسیری است برای کلماتی که خداوند متعال به وسیلهی آنها ابراهیم علیه السلام را آزمایش کرد. امامت اولین آزمایشها و کلماتی بود که خداوند ابراهیم را به وسیلهی آن آزمایش نمود، سپس بقیهی آزمایشات و اوامر از قبیل بناء کردن خانهی خدا و آماده کردن آن را آورد و بعد امر فرمود به قربانی کردن فرزندش… و دیگر آزمایشات.
اولین چیزی که خداوند متعال ابراهیم علیه السلام را به وسیلهی آن آزمود، این بود که خداوند او را به عنوان امام، نبی و رسولی که به او اقتدا میشود، برای مردم قرار داد، زیرا هر رسول و پیامبری قدوه و الگویی است که از وی پیروی و تبعیت میشود. و از همین جا آزمایش و ابتلاء شروع میشود، زیرا هر کسی که متصدی امور مردم شود و به امورات آنها توجه کند، باید آنان را به انجام اموراتی فرا خواند و از ارتکاب اعمالی باز دارد، که در این راه مورد آزمایش واقع میشود و با اذیت و آزارهایی مواجه میگردد.
اولین چیزی که به نبی وحی میشود نبوت است، سپس به دعوت نمودن مردم دستور داده میشود، و این رسالت است و در این صورت رسول واقع میشود. و قول خداوند که میفرماید: ﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾ یعنی رسولی که به او اقتدا میشود؛ پس بر تو واجب است تبلیغ نمایی و مردم را دعوت کنی و به آنان امر و نهی نمایی و بر بلا و مصائب صبر پیشه کنید. بنابراین رسالت، اولین آزمایش میباشد.
همانا هر رسولی به ناچار امام است و گرنه چطور رسول باشد؟ اما هر امامی، رسول نیست. بنابراین امامت صفت لازم برای رسالت است و چیز خارجی از آن نمیباشد، و قائل شدن به اینکه رسول ممکن است به تدریج حالتش بالا رود، یعنی در ابتدا رسول است و بعد از آن به امامت میرسد، این قول صحیح نیست، چون به مجرد اینکه بندهای رسول باشد، امام هم میباشد، زیرا امامت از اوصاف لازم برای رسالت است.
«ای پیغمبر! ما تو را به عنوان گواه و مژده رسان و بیمدهنده فرستادیم. و به عنوان دعوتکنندهی به سوی خدا طبق فرمان الله و به عنوان چراغ تابان».
بنابراین، گواهی، بشارت، انذار، دعوتگری و چراغ تابان بودن اینها مقام و منصبهای مستقلی از نبوت نیستند، بلکه اینها از اوصاف لازم برای هر رسولی میباشند و وقتی نبی این طور باشد لابد رسول هم است. و این قول خداوند هم همین طور است: ﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾.
بنابراین، رسول، امام (اسوه)، گواه، بشارت دهنده و بیمدهنده میباشد. و همهی اینها از اوصاف رسولاند و اصطلاحات خاصی به عنوان مقام و منصب مستقل از نبوت نیستند.
یکی دیگر از آن امور این است که خداوند متعال، ابراهیم علیه السلام را به عنوان خلیفه و حاکم متصرفی در امور مردم قرار نداد، بلکه او را به عنوان قدوه و نمونهای برای الگوپذیری و تبعیت قرار داد. و امام در معانی اصطلاحی امامیه به معنی خلیفه و حاکم متصرف در امور مردم که از طرف خدا تعیین میشود، تلقی میشود و به معنی قدوه و الگوی مجرد از این اوصاف نمیباشد.
پس اگر مقصود خداوند متعال از امامت آن میبود (یعنی آنچه امامیه میگویند: خلیفه و حاکم متصرف در امور مردم) وعدهی خداوند متعال برای حضرت ابراهیم علیه السلام به این معنی تخلف نمیکرد و ابراهیم خلیفه و حاکم مطاعی میشد.
خلاصه: امامت و خلافت (حاکمیت) دو چیز مختلفاند و ممکن است چه از لحاظ واقعی و چه از لحاظ شرعی از هم جدا شوند، همان طور که چنین چیزی برای ابراهیم علیه السلام حاصل شد، زیرا ایشان امام بود و خلیفه نبود.
به همین خاطر است که خداوند متعال بین داود و ابراهیم متعال در لفظ فرق گذاشته است. خداوند به داود علیه السلام میگوید:
«ای داود ! ما تو را در زمین نماینده (خود) ساختهایم (و بر جای پیغمبران پیشین نشاندهایم) پس در میان مردم به حق داوری کن».
در حالی که به ابراهیم علیه السلام میگوید: ﴿إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا﴾.
زیرا داود علیه السلام خلیفه و حاکم متصرفی بود و ابراهیم علیه السلام این گونه نبود.
و برای علی رضی الله عنه نص قرآنی دربارهی خلافت او مانند داود علیه السلام نیامده است و همچنین نصی دربارهی امامتش مانند ابراهیم علیه السلام نیامده است.
یکی دیگر از این امور این است که دودمانی (ذریهای) که ابراهیم علیه السلام برای آنها از خداوند طلب امامت نمود با عبارت ﴿وَمِنْ ذُرِّیَّتِی﴾، و مقصودش را از آنها به این سخن خود در آیهی بعدی تصریح کرد: ﴿مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ﴾[البقره: ۱۲۶] «کسانی از آنان که به خدا و روز قیامت ایمان آوردهاند». و این به طور مطلق تمام مؤمنان هستند، زیرا ایمان صفتی عام است و اختصاص به معصومین ندارد.
همانا حضرت ابراهیم علیه السلام لفظی را که دال بر تبعیض است و آن هم حرف (من) میباشد در دو جا تکرار کرده است، زیرا ایشان میدانستند که دودمانشان به ناچار بعضی از آنها نه تمامشان فاسق میشوند و ایشان وقتی برای بعضی از دودمانش طلب امامت نمود به همراه آن برای این عده هم طلب رزق و روزی نموده و گفت:
«و (به یاد آورید) آنگاه را که ابراهیم گفت: خدای من! این (سرزمین) را شهر پر امن و امانی گردان، و اهل آن را کسانی که از ایشان به خدا و روز باز پسین ایمان آورده باشند از میوههای (گوناگون که در آن پرورده شود یا بدان آورده شود و دیگر خیرات و برکات زمین) روزیشان رسان و بهرهمندشان گردان».
خداوند برای او روشن نمود که رزق مثل امامت، مخصوص مؤمنان نیست، بلکه مؤمن، کافر، فاسق و ظالم را در بر میگیرد.
پس فرمود: ﴿وَمَنْ کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلًا﴾ [البقره: ۱۲۶].
«و کسی را که کفر ورزد مدت کوتاهی (از ثمرات و خیرات این جهان) بهرهمند میگردانم».
یکی دیگر از این امور عهدی است که در قرآن ذکر شده، خداوند متعال میفرماید:
کلمهی عهد در آیهی فوق مبهم است و تفسیر نمودن آن به معنای اصطلاحی امامت احتیاج به دلیل دارد. گاهی عهد، برای هر آن چیزی اطلاق میگردد که صحیح باشد به وسیلهی آن مؤمن به عنوان امام و قدوه (الگو) قرار گیرد. مانند انجام دادن کارهای خانهی خدا و سایر امور دینی مشابه این.
و این همان چیزی است که در چند جای قرآن تکرار شده است. مانند قول خداوند:
«ای آدمیزادگان! مگر من به شما سفارش ننمودم و امر نکردم که اهریمن را پرستش نکنید، چرا که او دشمن آشکار شماست؟ و (آیا به شما دستور ندادم) اینکه مرا بپرستید و بس که راه راست همین است».
عهد خداوند در اینجا که بزرگترین عهدهاست همانا امر به توحید و نهی از شرک است. و قول خداوند متعال که میفرماید:
«در میان (منافقان) کسانی هستند که (سوگند میخورند و) با خدا پیمان میبندند که اگر از فضل خود ما را بینیاز کند (و به نعمت و نوائی برساند) بدون شک به صدقه و احسان میپردازیم و از زمرهی شایستگان (درگاه یزدان و نیکوکاران مردمان) خواهیم بود».
«در میان مؤمنان مردانی هستند که با خدا راست بودهاند در پیمانی که با او بستهاند، برخی پیمان خود را به سر بردهاند (و شربت شهادت سر کشیدهاند) و برخی نیز در انتظارند (تا که توفیق رفیق میگردد و جان را به جان آفرین تسلیم خواهند کرد). آنان هیچ گونه تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادهاند (و کمترین انحراف و تزلزلی در کار خود پیدا نکردهاند».
عهد در این آیه همان عهد و پیمان جهاد است. همان طور که خداوند میفرماید:
«بیگمان کسانی که (در بیعت الرضوان حدیبیه) با تو پیمان (جان) میبندند، در حقیقت با خدا پیمان میبندند، و در اصل (دست خود را که در دست پیشوا و رهبرشان پیغمبر میگذارند، و دست رسول بالای دست ایشان قرار میگیرد این دست به منزلهی دست خداست و) دست خدا بالای دست آنان است! هر کس پیمان شکنی کند به زیان خود پیمانشکنی میکند، و آن کسی که در برابر پیمانی که با خدا بسته است وفادار بماند و آن را رعایت بدارد، خدا پاداش بسیار بزرگی به او عطا میکند».
و این به معنای لفظ نزدیکتر است، به وسیلهی قرینهای که خداوند متعال بعد از آن به طور مستقیم میگوید:
«و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم (و برعهدهی ایشان گذاشتیم) که خانهی ما را برای طوافکنندهگان و اعتکافکنندگان (و ماندگاران در آن) و رکوع و سجدهکنندگان (نمازگزار، از کثافات معنوی، همانند شرک و بتپرستی، و پلشتهای حسی همانند یاوهگویی و گناه و ستیزهجویی) پاک و پاکیزه کنید».
پس پاک کردن خانهی خدا و اقدام به انجام دادن کارهای آن، از جملهی عهد و پیمانی است که در دین خدا از روی حق به ظالمان نمیرسد.
به همین خاطر است که پادشاهان به خاطر کسب فیض و آوردن مشروعیت به پادشاهی و امامتشان، در خدمت به خانهی خداوند تعالی مسابقه میدهند. اما این امامت مادامی که به حق نباشد شرعاً اعتباری ندارد و از همین باب است که امام مسجد، امام نامیده شده است، زیرا هر کس برای مردم نماز بخواند، او در آن نماز برای آنها امام است.