کسی که با توجه ژرف، قرآن را بخواند و بر سنت نبوی مطلع شود، عنایت روشن و آشکار این دو مصدر وحی به اثبات اسما و صفات پروردگار برایش مشهود می شود و اینگونه به نتیجه، فواید و آثار آن در حیات بشری خود پی میبریم و به امید و آرزو دل بسته و در برابر عوامل غلبه و ترس کرنش می بریم و لباس ضعف از تن درآورده و ناکامی و ناامیدی را از خود دور می کنیم و از کسی آگاه می شویم که دست ما را می گیرد و آمال و آرزوهای ما را برآورده می کند و در درونمان آرامش می افکند، آرامشی در وسط دریای خروشان زندگی!!
قبلا گفتیم، انسان همراه با شناخت پروردگار خود و اقرار به وجود او خلق شده است و امروز می توانیم بگوییم: «از روی یقین و نه شک و تردید، لایههای اندیشه ی بشر، شاهد انسانی نیست که به اله عقیده نداشته باشد. اما میان بشر به سبب اختلاف در اساس اعتقاد به وجود الله، اختلافی در تصور و اندیشه به وجود آمد.[۱]
مثلا فلسفه ی ارسطو، مبدا ابتدایی را به یک واجب الوجود توصیف می کند اما واجب الوجود ارسطو، ذاتی خالی از هر وصفی است، در هیچیک از ذرات عالم دخل و تصرفی ندارد و با این توصیفات دیگر دریچه ی دعا و پنا بردن بسته شد و بلکه امیدها و آرزوهای انسانها قطع شده و جایگاهی ندارد و دیگر امیدی نمی ماند چرا که هیچ راه ارتباطی و پل ارتباطی میان او و میان مبدا اول وجود ندارد. همچنان که این اندیشه و این فلسفه چنین می پندارد.
عکس این عقیده، عقیده ی اعراب جاهلی اینگونه بود که تمام صفات خدا را به اشخاص و مخلوقات او نسبت می دادند مانند توانایی زنده کردن، رزق، علم و … این عقیده نیز امید به دراز کردن دست نیاز به سوی یک اله و پناه بردن به او را قطع کرد و از بین برد که پس از آن آیات روشنگر قرآن و احادیث نبوی آمد و انسان را متوجه صفات پروردگار نمود و او را از علم، قدرت و سایر صفات و اسامی مبارکش، آگاه نمود.
او خدایی است پاک و منزه، زنده و پابرجا است. دعای فرد مضطر را قبول می کند چون او را بخواند و شر و بدی را از او دور می کند و (علم او) از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و با علم خود، همیشه و همه جا همراه انسان است، قلب او را آرام می کند و او را به یاری و مدد خداوند، بسیار مطمئن می گرداند تا جایی که این انسان ایمان می آورد که هیچ پناهگاهی جز به سوی او نیست، هنگام مصیبت صبر نموده و هنگام نعمت شکر می کند، از او یاری می خواهد و او را یاری می کند، از او می خواهد به وی می دهد، از او تقاضای آب و رفع تشنگی می کند، تشنگی اش را برطرف می کند، خود را به او نزدیک می کند، او نیز به سویش می آید.
اینچنین اسما و صفات پروردگار، یادآور نیاز دائمی انسان به خالق و رازقش میباشد و هیچ وقت گمان بینیازی از مولای خود نمی کند و در پیشاپیش او دروازه امید به زندگی دائمی و بهتر، چه در دنیا و چه در عقبی باز می شود.
شناخت ذات و صفات پروردگار چنان تاثیری در او دارد که به خوبی درک می کند الله در تمام حرکات و سکنات وی مراقب اوست، در پنهان و آشکار ناظر بر اعمال اوست و این در او تقوی و ترس ایجاد می کند و بسان انسانی عابد، نیازمند و متضرع، او را پناه خود دانسته و به وی پناه می برد.
چون به بحث و بررسی عقاید ملتها و گروههای دیگر مانند یهود، نصاری و مجوس پرداخته شود، در اندیشه های الهی و معنوی آنها تصوری مانند تصور یک مسلمان نسبت به پروردگارش، دیده نمی شود. چرا که درحقیقت تصور آنها نیاز به الوهیت انسان غربی و جایگزینی علم و خدایانی است که در زمین زندگی می کنند. که باید بعد از این به مشکلاتی که این الوهیت جدید، الوهیت علم و انسان در قرن ۲۰ تدبر کنیم.
بدتر از این آن است که وقتی عقیده ما مسلمانان نسبت به توحید ضعیف شد، توحیدی که برای بر طرف شدن این آلودگیها به آن پناه می بردیم، فساد و تباهی به ما روی آورد؛ بعد از نفوذ انحراف غرب در میان مسلمانان، چنان در برابر آن کرنش کردیم که نزدیک بود به طور کامل مانند آن شویم و نزدیک بود اکثر و بیشتر ما با تکیه بر ظواهر عقل و بینش خود از خداوند، خالق این هستی، سبقت گیرد.[۲]
در میان تمدنها، تمدن اسلامی بر عقیدهی توحید بنا شده است. مسلمانان پیوسته در ایجاد توزان میان ایمان به الله، غیب، ذات و صفات او و میان لشکریان و سلاحهای مجهز آن زمان دشمن، در سایه ی تمسک به توحید حرکت می کردند و به توحید متمسک می شدند و به همین شکل و به سبب ایمانشان به الله متعال، دو امپراتوری فارس و روم را از پای درآوردند چرا که یقین کردند، خداوند یاور آنها است؛ به همین خاطر لشکر مجهز و قوی دشمن آنها را متزلزل نکرد و مشاهده ی عده و عُدهی دشمن، ترس در وجودشان نینداخت چرا که آنها به یقین می دانستند خداوند متعال از پشت پرده ی غیب، آنها را کمک کرده و ایشان را یاری می کند. و در چنین شرایطی اصل دوم نقش خود را بازی می کند.
مقصود از اصل دوم عدل است و آن بازگرداندن هر عمل به انسان برای تفسیر ظهور شر و نسبت آن فقط به انسان است. و اگر تمام مسلمانان به عدل خداوند متعال ایمان داشتند، معتزله کلام را از این اصل منشعب نمودند و این عقیده آنها را به وجوب صالح و اصلح بر خداوند متعال کشاند و از چنین تفکری، حسن و قبح عقلی ناشی شد و این حسن و قبح، ذاتی و عقلی میباشد. همچنین دیگر مسالهای که از تفکر آنها برآمد، مساله ی خلق افعال بندگان بود، گفتند: «ارادهی شر و گناه از سوی خداوند، محال است.» و همچنین گفتند: «خداوند اراده ی چیزی را دارد که واقع نمی شود و همچنین اموری رخ می دهد که خداوند نخواسته است.» و چنین پنداشتند که خداوند متعال برای کافر اراده ی ایمان کرده و میخواسته که او مومن باشد هرچند که اراده ی او واقع نشده است. و همچنین می خواهد که شخص فاسق، عبادت کند نه فسق و گناه؛ و این عقیده تا آنجا پیش رفته که پنداشته اند، بیشتر چیزهایی که از سوی بندگان واقع می شود، برخلاف اراده ی خداوندی است، الله پاک و منزه است از این نسبتهای ناروا.
ظاهرا عقیده ی آنها، منزه شمردن پروردگار متعال است ولی هنگامی که آرا و نظرات علمای اهل سنت را بیان کنیم، خواهیم فهمید که آنها چقدر اشتباه و خطا داشته اند و نتوانسته اند میان امر، رضا و محبت پروردگار تفاوت قایل شده و تمییز بدهند چرا که محبت جز در خیر و خوبی نیست اما اراده به هر چیز ممکنی تعلق می گیرد و مانند محبت نیست، همچنان که علامه ابن تیمیه میگوید: الله متعال فرموده است: «وَلَا یَرْضَى لِعِبَادِهِ الْکُفْرَ»: «و هرگز کفر (ناسپاسی) را برای بندگانش نمیپسندد.» (زمر: ۷)
اما اگر گفته شود الله متعال فرموده است: «یُریدُ اللَّهُ بِکُمُ الْیُسْرَ وَ لا یُریدُ بِکُمُ الْعُسْرَ»: «الله برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد.» (بقره: ۱۸۵) و فرموده است: «وَ إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْیَهً أَمَرْنا مُتْرَفیها فَفَسَقُوا فیها»: «و هنگامیکه بخواهیم دیاری را نابود کنیم، به مترفین (و سرکشان) آنجا فرمان میدهیم، پس چون در آنجا به فسق (و فساد) برخاستند.» (اسراء: ۱۶) مقصود و مراد از این اراده، ارادهی کونی متصل به حکمتِ خلقت جهانیان است، اما ارادهی دینی متصل به اوامر شرعی، مترادف رضایت و محبت است. عبارت قاضی عبدالجبار، موضع معتزله را به طور خلاصه برای ما بیان میکند وی میگوید: «پاک است کسی که از فحشا منزه است.» که از دیدگاه اهل سنت و جماعت در رد ابواسحاق اسفرانی میگوید: «پاک است کسی که در ملک وی چیزی رخ نمیدهد مگر آنچه میخواهد.»[۳] از این مباحث، سخن از ایمان به تقدیر و رابطهی آن با ارادهی انسان منشعب میشود:
ایمان به تقدیر و رابطهی آن با اراده ی انسان: بهترین و آسانترین پاسخ این موضوع، پاسخ امام جعفر صادق به این سوال است. شخص از ایشان در مورد این کلام الله متعال: «أَفَحَسِبْتُمْ أَنَّمَا خَلَقْنَاکُمْ عَبَثًا وَأَنَّکُمْ إِلَیْنَا لَا تُرْجَعُونَ»: «آیا گمان کردید که ما شما را بیهوده آفریدهایم و همانا شما به سوی ما باز گردانده نمیشوید؟!» (مومنون: ۱۱۵) پرسید که چرا خداوند مخلوقات را آفرید؟ ایشان پاسخ داد: چون خداوند در مورد آنچه همیشگی است و به سوی همیشگی بودن در حرکت است، محسن می باشد، خداوند خواسته است که احسان خویش را به مخلوقات خود نیز برساند درحالیکه از همه ی آنها بی نیاز است و آنها را برای کسب منفعت و یا دفع ضرر خلق نکرده است بلکه آنها را آفریده و به آنها نیکی نموده و پیامبرانش را به سوی آنها فرستاده است تا میان حق و باطل را جدا کند و هرکس احسان کند خداوند در برابر آن بهشت به او میدهد و هرکس نافرمانی و سرپیچی کند در برابر آن آتش نصیب و بهره ی او میشود.»[۴]
ابن قیم انواع آزمایشاتی را که انسان در طول زندگی بدان مبتلا می شود بیان نموده و برای هر یک آیات قرآن را برشمرده است. و بیان می کند که الله متعال بندگان را با نعمتها آزمایش می کند همانگونه که آنها را با مصیبتها آزمایش می کند و همه ی اینها، آزمایش است. خداوند متعال میفرماید: «وَ نَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیْرِ فِتْنَهً»: «و شما را به بدی و نیکی (کاملاٌ) آزمایش میکنیم.» (انبیا: ۳۵)
و می فرماید: «فَأَمَّا الْإِنْسانُ إِذا مَا ابْتَلاهُ رَبُّهُ فَأَکْرَمَهُ وَ نَعَّمَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَکْرَمَنِ * وَ أَمَّا إِذا مَا ابْتَلاهُ فَقَدَرَ عَلَیْهِ رِزْقَهُ فَیَقُولُ رَبِّی أَهانَنِ»: «پس اما انسان هنگامی که پروردگارش او را بیازماید و او را گرامی دارد و به او نعمت بخشد، (مغرور میشود و) میگوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است». و اما هنگامیکه او را بیازماید، پس روزیش را بر او تنگ گیرد (نا امید میشود و) میگوید: «پروردگارم مرا خوار کرده است» (فجر: ۱۶-۱۵) [۵] در جایی دیگر میفرماید: «الَّذِی خَلَقَ الْمَوْتَ وَالْحَیَاهَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»: «(همان) کسیکه مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازماید.» (تبارک: ۲)
همچنین میفرماید: «وَهُوَ الَّذِی خَلَق السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ وَکَانَ عَرْشُهُ عَلَى الْمَاء لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا»: «و او کسی هست که آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، و عرش او بر آب بود تا شما را بیازماید که کدامیک از شما به عمل نیکوتر است.» (هود: ۷)
الله متعال بیان نموده است که عالم بالا و پایین را خلق نموده و اجل بندگان را مقدر کرده است و آنچه را در زمین است برای ابتلا و آزمایش آفریده است و این ابتلا، آزمایش صبر بندگان و شکر آنها در خیر و شر و خوشی و ناخوشی است.
احادیث زیادی نیز در این معنای که مومن در طول زندگی با آزمایشات مختلف روبرو میشود، آمده است از جمله اینکه: صهیب رومی رضیاللهعنه روایت میکند که رسول خدا فرمودند: «عجبا لامر المومن، ان امره له کله خیر ولیس ذلک لاحد الا للمومن، ان اصابته سراء شکر فکان له وان اصابته ضراء صبر فکان خیرا له»: «از وضعیت انسان مومن در شگفتم؛ کار و بار او همگی خیر است و این فقط ویژگی مومن میباشد، اگر به او ناخوشی برسد شکر میکند و این برایش خیر و خوبی است و اگر ضرر و بلایی به او برسد، صبر میکند و این برایش خیر و خوبی است.» به روایت مسلم.
مصعب بن سعد از پدرش روایت میکند که گفتم: ای رسول خدا، کدامیک از مردم بیشتر سختی میکشند و آزمایش میشوند؟ فرمود: «الانبیاء ثم الامثل فالامثل، یبتلی الرجل علی حسب دینه، فان کان دینه صلبا اشتد بلاوه، وان کان فی دینه رقه ابتلاه اله علی حسب دینه، فما یبرح البلاء بالعبد حتی یمشی علی الارض وما علیه خطیئه»: «پیامبران، سپس کسانی که به لحاظ ایمان به آنها نزدیکترند. مومن برحسب ایمان خود آزمایش میشود، اگر ایمانش محکم و استوار باشد سختی وی زیاد میشود و اگر دین او سست باشد خداوند به اندازه ایمان وی، او را مبتلا میکند و همچنان بر بندهی مومن بلا و مصیبت میرسد تا اینکه در حالی بر زمین راه میرود که بر او گناهی نیست.» (ابن ماجه، ابن ابی الدنیا، ترمذی و گفته است: این حدیث حسن صحیح میباشد.»
بندهی مومن نعمتهای الله متعال را شکر کرده و در هنگام بلا و مصیبت صبر میکند تا اینکه از این دنیا به جایگاه اصلی خود یعنی بهشت برده شود. چنانکه الله متعال به او وعده داده است (و الله او را از چیزی محروم نمیکند مگر اینکه آنرا به او میدهد، او را مریض نمیکند مگر اینکه شفا میدهد، او را نیازمند نمیکند مگر اینکه بینیازش خواهد کرد و نمیمیراند مگر اینکه زنده میکند و پدر و مادر او را از بهشت بیرون نکرد مگر اینکه به بهترین شکل آنها را بدان باز میگرداند. چنانکه گفته شده: ای آدم از اینکه گفتم از بهشت بیرون شو، ناراحت نشو، من بهشت را برای تو آفریده ام و تو را بدان باز خواهم گرداند.»[۶]
[۱] – د. زکی نجیب محمود: الله و حیاه الانسان فی فکره وسلوکه ص ۱۸-۱۹ مجله الهلال – جمادی الاولی، ۱۳۹۹ هـ – اوریل ۱۹۷۹م.
[۲] – ابوالحسن ندوی: دعاء النی معجزه من معجزات السیره ودلیل من دلائل النبوه- مجله البعث الاسلامی – لکهنو (الهند) ص ۱۶،۱۷ جمادی الاولی ۱۳۹۶ هـ – مایو ۱۹۷۶م.
[۳] – شرح عقیده الاسفرایینی، ص ۲۳۱- ۲۳۲
[۴] – ابن تیمیه شرح حدیث النزول ص ۱۵۹- منشورات المکتب الاسلام، ۱۳۸۹ هـ. ۱۹۶۹ م.
[۵] – در تفسیر ابن قیم آمده است: خداوند متعال فرمود: کلا، یعنی: امر آنچنان که انسان میگوید نیست بلکه با نعمت من آزمایش میشود و با مصیبت و بلا به وی پاداش میدهم.
[۶]– ابن قیم، عده الصابرین و ذخیره الشاکرین، ص ۴۷، ۵۱، ۶۲