متکلمین چه بد می اندیشند

  • سلف صالح در قرآن کریم و سنت نبوی از نظر حفظ و درک و فهم، داناترین اشخاص هستند. عامل­ترین افراد به مضمون قرآن و حدیث­اند. هرگز از این دو منبع روی­گردانی نمی­ کنند. هدایت را فقط در آن دو می­ جویند. و بدون شک هدایتِ قرآن و سنت برای کسی که آن را به دست آورد وبدان عمل کند ما فوق هر هدایتی است.

  • رسول الله کامل­ترین مخلوق و داناترین شخص به حقایق بود. قول و عملش از همه محکم­تر. با یک مقایسه­ ی عقلیِ درست توسط هر مسلمان که فطرتی سالم دارد، لازم می­ آید که او باید داناترین شخص به روش رسول الله باشد. و به او که با فضیلت­ ترین مخلوق است، اقتدا کند.

اگر گفته شود: در اشخاصی که خود را به (سنت) منتسب می­ دانند، کسانی هستند که کوتاهی و ستم می­کنند، در جواب باید گفت: این نقص در دیگران به مراتب بیشتر است. علت این مخالفت­ها درک اندک آنان نسبت به حدیث و سنت است. و اندک پیروی­ ای که از مخالفینِ سنّت دارند، بسته به میزانِ آگاهی آنان از سنت و ترجیح برخی از اعمال است. در کل منتسبین به حدیث و سنت گرچه کوتاهی ­هایی هم دارند، اما بر دیگران ترجیح دارند.

  • اگر گمان شود که خلف و معاصرین به حقایقِ امور ِباطنی و غیبی در مورد آفرینش، برانگیخته شدن از قبرها، مبدأ، معاد، ایمان به الله و روز قیامت و اخلاقی که درون با آن پاک شده و اصلاح می­ گردد، بهتر از سلف آگاهی دارند، کاملاً نادرست است. چرا که سلف از این موارد کاملا بهره­ مند شده­ اند. و نبی اکرم نیز چون دوست داشت انسان­ها از آن سود برده و بهره ­مند شوند، هم­چنین به دلیل قدرت بیان بسیار بالایی که داشت و نیز برای تبلیغِ رسالت و آرزوی هدایتِ مردم، تمام این­ موارد را برایشان بیان نموده است. لذا امکان ندارد علمای غیرِ حدیث از اموری آگاه باشند که علمای حدیث آگاهی ندارند. حال که در هیچ یک از گروه­ها کسی یافت نمی ­شود که از رسول به حقایق امور آگاه ­تر بوده و بتواند بهتر بیان کند، شایسته است مذمت و نکوهشی که به برخی افراد روا داشته می­شود، به خَلَف نسبت داده شود، نه سلف.

  • ادعای سرگرم شدن صحابه به جهاد و دعوت و بازماندن از تحصیل در اصولِ دین، در حقیقت نکوهش صحابه را در بر دارد و آنان را زیر سؤال می ­برد. یعنی گویا صحابه به اصول دین احاطه ­ی علمی نداشتند! و چیزی را نقل کرده ­اند که خود، کامل نفهمیده ­اند! و گویا نبی اکرم قرآن را به آنان رسانده است، لیکن موارد مورد نیاز را به آنان توضیح نداده است! و نیز لازم می ­آید که گفته شود: صحابه علمی را به تابعین انتقال داده ­اند که خود در آن مسلّط و متبحّر نبوده ­اند. و تابعین از آنان علمی ناقص فرا گرفته و تمام جوانبِ آن را نیاموخته­ اند.

  • تا این ­که علمای کلام ظهور کردند. آن­چه را پنهان بود آشکار کردند! نواقص را مرتفع کرده و بر آن­چه نامفهوم و پوشیده بوده احاطه ­ی کامل یافتند! مسایل مخفی را توضیح دادند و هر آن­چه فراموش شده بود را به یاد آوردند! حال آن­که ­تمام این موارد باطل و نادرست است. اگر این گونه است، چطور امت اسلامی در خیرالقرون متحد بودند و پراکنده و از هم گسیخته نشدند. تا این­که متکلمین ظهور کرده و در اصول دین و عقاید اختلاف نمودند. چگونه مسلمانان صدر اسلام پیروز گشته و کشورگشایی می­ کردند. و آیندگان از دست یافتن به چنین پیروزی­ها و فتوحاتی باز ماندند. از این رو تاریخ، ارتباطِ معکوسی بین ظهور تمدن اسلامی و توسعه، نفوذ و فتوحات آن و بین ظهور فرقه ­ها و تجزیه و انشقاق صفوف مسلمین و به جان هم افتادن و کُشت و کشتار، ثبت نموده است[۱].

  • تهمت ناروا به صحابه یعنی تقدیم و برتر دانستن قرن­های کم ­فضیلت بر قرن­هایی که در علم و شناخت و بیان و اعتقاد بهتر و برتر بودند.

 

 

 

 

 

[۱] . منهج علماء الحدیث و السنه فی أصول الدین: ص ۳۵٫

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …