صفیه دختر حیی بن اخطب رضی الله عنها

صفیه دختر حیی بن اخطب رضی الله عنها [۱]

((وقتی پیامبر صلی الله علیه وسلم به مدینه آمد ودر قبا نزد بنوعمروبن عوف وارد شد صبح روز دیگر قبل از طلوع خورشید پدرم حیی بن اخطب وعمویم ابویاسر نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفته وتا غروب آن روز برنگشتند، هنگام غروب خسته وکوفته به خانه برگشتند، من از عمویم ابویاسر شنیدم که پدرم می گفت: آیا او همان است؟ پدرم جواب داد: بله. عمویم گفت: در مورد او چه احساس می کنی؟ پدرم گفت: سوگند به خدا تا زنده هستم با او احساس دشمنی می کنم)).

صفیه بنت حیی بن اخطب قبل از ازدواج با پیامبر صلی الله علیه وسلم

این کلماتی بود که با آن صفیه حقیقت احساس خانواده اش را در دوران جاهلیت وهنگامی که محمد صلی الله علیه وسلم به مدینه آمد بیان می کند، خصوصا حالت پدرش را بعد از دیدن پیامبر صلی الله علیه وسلم بیان می دارد، پیامبری که یهودیان منتظر آمدنش بودند، وعجیب اینجاست که تورات کتاب یهودیان نیز مژده آمدن پیامبر صلی الله علیه وسلم را داده بود ونیز خبر داده بود که یهودیان با او اعلام دشمنی می کنند واو را نمی پسندند، حیی بن اخطب دشمن پیامبر صلی الله علیه وسلم شد وشروع به توطئه علیه آن حضرت صلی الله علیه وسلم نمود که در نتیجه دسیسه هایش جنگ بنی قریظه که به پیروزی مسلمین انجامید رخ داد. بر اثر خیانت حیی بن اخطب به مسلمین وشکستن پیمانهای که میان قوم او ومسلمین بود در جنگ احزاب حیی بن اخطب بدست مسلمانان کشته شد.

صفیه در آن زمان دختر جوان وزیبائی بود که با مردی از بزرگان یهود بنونظیر بنام سلام بن مشکم ازدواج کرده بود. سلام او را طلاق داده بود وصفیه با کنایه بن ربیع بن ابی الحقیق که از اشراف وبزرگان بنو نظیر بود ازدواج کرد، کنانه امانتداری یهود در خیبر بود.

در یکی از روزها صفیه با اضطراب از خواب برخواست تا خوابی را که دیده بود برای شوهرش تعریف کند وگفت:

((در خواب دیدم که ماهی ازطرف مدینه آمد ودر آغوش من افتاد)).

کنانه چون این سخن را شنید خشمگین شده وناگهان سیلی محکمی به صورت صفیه زد وگفت: تو آرزو داری که با پادشاه حجاز ((محمد)) ازدواج کنی)).

خون در اطراف چشمش جمع شد که بعدها جای آن کبود ماند.

در یکی از روزها که کشاورزان یهودی در مزرعه و باغهای خود بودند ناگهان فریادی شنیدند که محمد ولشکرش برای هجوم به یهودیان آمده اند و بدین صورت سرانجام واقعه جنگ خیبر رخ داد.

پیروزی وازدواج

جنگ خیبر در گرفت وسرانجام پیامبر صلی الله علیه وسلم پیروز شد وقلعه های خیبر را فتح کرد. صفیه ویکی از دختر عموهایش وقتی بستگان خود را دیدند که کشته شده اند اشکهای او بر گونه هایش سرازیر شد ودختر عمویش نیز جیغ می زد داد می کشید وفریاد وشیون سر می داد.

صفیه ودختر عمویش وقتی نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم آمدند صفیه به آرامی گریه می کرد وسعی می کرد پیامبر صلی الله علیه وسلم متوجه گریه او نشود اما دختر عمویش ولوله وزاری می کرد وخاک بر سرش می ریخت وبه سر و صورت خود می زد، پیامبر صلی الله علیه وسلم صورت خود را از او برگردانده و گفت: این شیطان را از نزد من دور کنید.

پیامبر صلی الله علیه وسلم خبر شد که بلال آنها را از کنار اجساد مقتولین گذرانده است، این کار بلال را ناپسند دانسته و فرمود: اگر بلال بر آنها ترحم می کرد و آنها را از اجساد مقتولین دور می نمود بهتر بود.

پیامبر صلی الله علیه وسلم دختر عموی صفیه را سهمیه دحیه کلبی داد ناگفته نماند که قبل از اینکه پیامبر صلی الله علیه وسلم خیبر را ترک کند صفیه اسلام آورده بود.

هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وسلم به صفیه گفت که یکی از یهودیت یا اسلام را بپذیرد صفیه گفت: ای پیامبر! قبل از اینکه تو مرا به اسلام دعوت دهی من علاقه داشتم مسلمان شوم. پیامبر صلی الله علیه وسلم او را آزاد کرد و آزادی او مهریه ازدواج او قرار گرفت وپیامبر صلی الله علیه وسلم با صفیه ازدواج نمود.

پیامبر صلی الله علیه وسلم شترش را نزد صفیه برد و به او گفت: پایت را روی ران من بگذار وسوار شتر شو اما صفیه گفت: که من قدم خود را روی ران پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم نمی گذارم بنابر این به جای اینکه قدم خد را روی ران پیامبر بگذارد زانوی خود را روی ران پیامبر صلی الله علیه وسلم گذاشته وبا کمک آن سوار شتر شد، وقتی به فاصله شش مایل از خیبر دور شدند پیامبر صلی الله علیه وسلم از شتر پایین آمده ومی خواست عمل زفاف را با عروس خود انجام دهد، اما صفیه نپذیرفت. پیامبر صلی الله علیه وسلم از عمل صفیه متأسف شد اما بعد وقتی به جائی بنام صهباء رسید وبعد از اینکه ام سلمه وبعضی دیگر از زنان مسلمان عروس را آرایش کرده بودند عروس را نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم بردند پیامبر از صفیه رسید چرا ابتداء از انجام عمل زفاف اباء ورزیدی؟ صفیه گفت: ترسیدم که یهودیان به تو گزندی برسانند. با این سخن مقام صفیه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم بالاتر رفت.

انس بن مالک داستان این ازدواج را این گونه تعریف می کند: ((ما به خیبر آمدیم، هنگامی که به یاری خداوند قلعه فتح شد، زیبایی صفیه دختر حیی بن اخطب برای پیامبر صلی الله علیه وسلم تعریف شد، شوهر صفیه کشته شده بود، پیامبر صلی الله علیه وسلم او را به همسری برگزید، چون به صهباء رسیدیم عمل زناشوئی صورت گرفت، سپس حلوایی از خرما وروغن و آرد درست کردند که ولیمه عروسی صفیه بود. بعد به سوی مدینه به راه افتادیم، من پیامبر صلی الله علیه وسلم را دیدم که صفیه را پشت سرش با چادری پوشانده بود))[۲].

عایشه که محبت وصف ناپذیری نسبت به پیامبر صلی الله علیه وسلم داشت رشک می برد وغیرت او جوش کرده بود پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: نظر تو درباره صفیه چیست؟ عایشه گفت: او یهودی است. پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود: «او به بهترین وجه اسلام آورده است».

هنگامی که عایشه به صفیه گفت که من از تو بهترم، صفیه گفت: چگونه می توانی از من بهتر باشی، همسر من محمد است وپدرم هارون وعمویم موسی…؟!

پیامبر صلی الله علیه وسلم وفات کرد وبا مرگ او غیرت ورشک زنانش به همدیگر از بین رفت، صفیه بعد از پیامبر صلی الله علیه وسلم در حالی زندگی می کرد که رابطه خویشاوندی را بر قرار می داشت، وخانه ای داشت که آن را صدقه نمود، وزمانی که شورشیان، عثمان بن عفان رضی الله عنه را محاصره کرده بودند آب وغذا برای عثمان می برد. صفیه در سال پنجاه هجری از جهان درگذشت ودرکنار بقیه خواهرانش (امهات المؤمنین) در جنت البقیع به خاک سپرده شد.

رحمت خدا بر ام المؤمنین ((صفیه بنت حیی بن اخطب)) باد.

——————————————————————————–

[۱] برای نوشتن حالات صفیه به مراجع ذیل مراجعه نموده ایم: مسند احمد ج ۶ ص ۳۳۶ – سیر أعلام النبلاء ج ۲ ص ۲۳۱ – أسد الغابه ۶/۱۶۹ – الاستیعاب ج ۴ ص ۳۳۷ – عیون الأثر ج ۲ ص ۳۸۵ – حلیه الاولیاء ج ۲ ص ۵۴ – المغازی للواقدی ص ۳۷۴ – وبعضی دیگر ازکتابهای حدیث وسیرت.

[۲] بخاری – فتح الباری حدیث ش ۴۲۱۱٫

مقاله پیشنهادی

محبت صحابه رضی الله عنهم

از علامت‌های ایمان عبارت‌اند از: محبت داشتن به تمام صحابه با قلب، و تعریف و …