آیا لفظ (جعل) در آیه، تقدیری و تکوینی است یا سببی؟ (۱)

امامیه با اعتقاد به این‌که‌ (جعل = گردانیدن) در این آیه‌ی قرآنی تقدیری است، می‌خواهند در راستای باطل نمودن امامت و خلافت ابوبکر صدیق رضی الله عنه بلکه خلافت اسلامی در طول تاریخ قدم بردارند؛ آن‌ها می‌گویند که خلافت ابوبکر با انتخاب مردم صورت گرفته‌ است، نه با نص یا (جعل) قراردادی از طرف خداوند. بنابراین، (خلافت ابوبکرصدیق رضی الله عنه) از جنس «قاعده‌هایی بر پایه‌ی نیاز» می‌باشد.

کمترین اعتباری که از جهت تقدیری یا سببی بودن، می‌توان به لفظ (جعل) داد، این است که در آن ظن و گمان وجود دارد و یقین در این‌که‌ تقدیری باشد یا سببی، وجود ندارد، چون لفظ از لحاظ اصل لغوی هم محتمل این است و هم محتمل آن، بدون این‌که‌ امکان قطعیت به تقدیری بودن آن و نفی سببی بودنش وجود داشته باشد، و دلیل هرگاه احتمال در آن راه یافت استدلال به آن باطل است. بنابر این خداوند متعال (با ارائه‌ی این لفظ دو پهلو) مؤمنان‌ را از جنگ بی‌نیاز ساخت.

اینجا از خواننده‌ی کتاب می‌خواهم قبل از ادامه دادن به‌ خواندن این کتاب شمارش کند که در استدلال به این آیه، چند تا احتمال برای امامت وجود دارد؟ و ما هنوز در اول راهیم و خواننده‌ی گرامی هم باید این بداند که ما بعد از این‌که‌ موضوع امامت را با یک ضربه‌ی واحد ساقط کرده‌ایم!! که همان عدم صراحت نص می‌باشد، دیگر نیازی به همه‌ی این‌ها (جدلیات و احتمالات و ظن‌ها) نداریم.

اکنون ما می‌توانیم این سؤال را بپرسیم که: دلیل قطعی مبنی بر این‌که‌ لفظ (جعل) در آیه‌ی قرآن تقدیری و تکوینی باشد نه شرعی و سببی، چیست؟ در حالی که اصل لفظ احتمال هر دو معنا را دارد.

هر حرکت و جنبشی در جهان هستی به قدرت و تقدیر الهی بستگی دارد، اما بعضی از این حرکات، تقدیری محض هستند که در به وجود آمدن آن‌ها اسباب بشری هیچ‌گونه دخل و تصرفی ندارند. مانند رنگ پوست، تصویر صورت، چرخش زمین و طلوع خورشید. اما بعضی از این حرکات و دگرگونی‌ها، اسباب بشری در آن‌ها دخیل هستند. مثلاً اولاد با تقدیر الهی به وجود می‌آید، اما باید ازدواجی صورت گیرد تا به عنوان سببی برای ولادت و به وجود آمدن آن‌ها واقع شود. همچنین است زراعت و رزق و رفتن و آمدن. همه‌ی این‌ها به تقدیر و (جعل) خداوندند، اما از سوی دیگر اسبابی برای آن‌ها وجود دارند، حتی نماز و روزه و بقیه‌ی اعمال – هر چند به سبب و سعی انسان صورت می‌گیرند – اما متوقف بر تقدیر پروردگارند و عکس این هم درست است. و از این نوع است قول پیامبر خدا، ابراهیم علیه السلام:

﴿رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاهِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی رَبَّنَا وَتَقَبَّلْ دُعَاءِ۴٠﴾ [إبراهیم: ۴۰].

«پروردگارا، مرا و [نیز کسانى‏] از فرزندانم را، نمازگزار قرار ده. و پروردگارا، دعاى مرا بپذیر».

بنابراین، لفظ (جعل= قرار دادن) در این آیه مستقل و جدا از اسباب نیست.

این هم شبیه قولش است که گفت:

﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ﴾ [البقره: ۱۲۸].

«پروردگارا، ما را فرمانبردارت بگردان و از فرزندانمان [نیز] امّتى فرمانبردار خود [قرار ده‏]».

این همان (جعل) شرعی و سببی است. وقتی می‌گوییم: (جعل) سببی است، (یعنی عمل انسان در آن واسطه بوده و دخالت دارد)، مقصود این نیست که از تقدیر الهی مستقل باشد و تقدیر الهی در آن دخالتی نداشته نباشد، بلکه مقصود ما این است که هر دو (تقدیری – سببی) در (جعل= قرار دادن) اشتراک دارند برای به وجود آوردن آنچه که بر (جعل) بنا می‌شود.

اما اگر بگوییم: (جعل) تقدیری است، مقصود ما این است که از اسباب بشری مستقل و جدا است، که بدون شک گاهی این نیز واقع می‌شود و گاهی صورت نمی‌گیرد.

نکته‌ی قابل توجه این‌که ابراهیم علیه السلام برای خودش و دودمانش چندین چیز را از خداوند متعال درخواست نمود و در همه‌ی این سؤالات لفظ یکی بود و آن این‌که‌:

﴿قَالَ إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی﴾ [البقره: ۱۲۴].

«گفت: من تو را پیشوای مردم خواهم کرد. (ابراهیم) گفت: آیا از دودمان من (نیز کسانی را پیشوا و پیغمبر خواهی کرد)؟».

﴿رَبَّنَا وَاجْعَلْنَا مُسْلِمَیْنِ لَکَ وَمِنْ ذُرِّیَّتِنَا أُمَّهً مُسْلِمَهً لَکَ﴾ [البقره: ۱۲۸].

«پروردگارا، ما را فرمانبردارت بگردان و از فرزندانمان [نیز] امّتى فرمانبردار خود [قرار ده‏]».

﴿رَبِّ اجْعَلْنِی مُقِیمَ الصَّلَاهِ وَمِنْ ذُرِّیَّتِی﴾ [إبراهیم: ۴۰].

«پروردگارا، مرا و [نیز کسانى از ] فرزندانم را، نمازگزار قرار ده».

مقاله پیشنهادی

زهد رسول الله صلی الله علیه وسلم

عَنْ أبِی هُرَیْرَهَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْ آلَ مُحَمَّدٍ …