فتنه خلق قرآن

مامون خلیفۀ عباسی تمام همّ و غمّ خود را به مسئلۀ خلق قرآن مبذول کرد، سال۲۱۸ هجری به اسحاق بن ابراهیم والی نامه مشروحی نوشت که در آن از تمام مسلمین و به ویژه از محدثان انتقادهای توهین‌آمیز و سرزنش‌های زیادی نوشته بود، علمای دین و مفسران و دانشمندان را به علّت مخالفت با عقیدۀ خلق قرآن به مارک‌های ناقص التوحید، مردود الشهادت، ساقط الاعتبار و شرار امّت نام برد و به حاکم هر ولایت دستور داد کسانی که به مسئلۀ خلق قرآن معتقد نباشند، و در دستگاه‌های دولتی دارای مشاغل و مقامی هستند، آنان را از مناصب‌شان عزل نمائید و انجام این کار را به خلیفه گزارش دهید (مضمون کل نامه در تاریخ طبری و تاریخ بغداد تألیف طیفور موجود است). مأمون، این نامه را چهار ماه پیش از مرگ خود ابلاغ کرده بود و رونوشت‌های این نامه به کلیۀ ایالت‌های کشور اسلامی ارسال شد و به همه استانداران دستور اکید داده شد که در این مورد از قضات مناطق خویش آزمونی به عمل آورند و هر کسی را که با مسئلۀ خلق قرآن موافق نباشد از کار برکنار کنند.

مأمون در پی این نامه به حاکم بغداد نوشت، هفت نفر از محدثان بزرگ (که رهبران گروه مخالف این عقیده بودند) را جلب نموده به دارالخلافه اعزام کنید. همۀ آنان به نزد مأمون آمده و او از آن‌ها در مورد مسئلۀ خلق قرآن سوال کرد، همه با وی توافق کردند، و بار دیگر به بغداد برگردانده شدند گرچه این هفت در جمع علماء و محدثان، عقیده خود را اظهار نمودند، اما این شورش نخوابید و عموم مسلمانان و تقریباً کلیه محدثان دیگر به عقیدۀ خویش ثابت قدم ماندند. مامون پیش از مرگ خود نامه سوم را هم به ابراهیم بن اسحاق نوشت که این نامه مضمون نامۀ اول را بیشتر شرح داده و برنامه آزمون را گسترش داده و به کلیه علماء و کارمندان دولتی دستور داده بود و برای هرکارمند شرط اعتقاد داشتن به خلق قرآن را لازم قرار داده بود.

ابن اسحاق بنابر اجرای حکم پادشاه، علمای معروف را جمع کرده با ایشان گفتگو کرد و جواب و سخنان ایشان را نوشته به پادشاه ارسال داشت، مامون این نامه را خوانده، سخت برآشفته شد و حکم اعدام دو نفر از علماء (بشیر بن ولید و ابراهیم بن مهدی) را صادر کرد و نوشت که اگر علمای دیگر به این عقیدۀ خویش اصرار دارند آن‌ها را در غل و زنجیر بسته، پیش من بفرستید.

چنانچه از جمع سی‌نفر،؛ چهار نفر، اصرار خود را بعدم خلق قرآن اظهار کردند و دیگران از این عقیده برگشتند و آن چهار نفر امام احمد بن حنبل، سجاوه، قواریری و محمد بن نوح بودند. سجاوه یک روز بعد و قواریری در روز سوم از رأی خود برگشتند و حالا فقط امام احمد بن حنبل و محمد بن نوح باقی بودند که این هردو نزد مامون اعزام شدند، با ایشان نوزده نفر از علمای شهرهای دیگر نیز همراه بودند که آن‌ها منکر خلق قرآن بودند، این گروه از علماء به محلی به نام رقه رسیدند که خبر مرگ مامون به آن‌ها رسید و بنابراین دوباره پیش حاکم بغداد برگردانده شدند، محمد بن نوح بین راه وفات کرد، امام احمد و دیگر دوستانش به بغداد رسیدند. مامون به جانشین خود – معتصم بن رشید – وصیت کرده بود که در مورد قرآن به مسلک و ایدۀ مامون ثابت بماند و روش سیاسی مامون را در این مورد اعمال نماید «وخذ بسیرت اخیک فی القرآن» و تاکید کرده بود که قاضی بن ابی داود را مثل سابق مشاور و وزیر خویش باقی بگذارد، چنانچه معتصم نیز بر این هردو وصیت کاملاً عمل کرد.

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …