از ابن عباس روایت شده که گوید: حواء چند نفر را برای آدم به دنیا آورد و همهشان را بندهی الله قرار میداد و آنها را عبدالله، عبیدالله و مانند آن نام گذاشت. تمام بچههایش مردند. ابلیس نزد حواء و آدم آمد و گفت: اگر شما نام دیگری را بر بچهتان بگذاری، قطعاً زنده میماند. حواء پسری به دنیا آورد و او را عبدالحارث نام نهادند. در این باره این آیات نازل شدند: ﴿هُوَ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَهٖ وَجَعَلَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا لِیَسۡکُنَ إِلَیۡهَاۖ فَلَمَّا تَغَشَّىٰهَا حَمَلَتۡ حَمۡلًا خَفِیفٗا فَمَرَّتۡ بِهِۦۖ فَلَمَّآ أَثۡقَلَت دَّعَوَا ٱللَّهَ رَبَّهُمَا لَئِنۡ ءَاتَیۡتَنَا صَٰلِحٗا لَّنَکُونَنَّ مِنَ ٱلشَّٰکِرِینَ ١٨٩﴾ [الأعراف: ۱۸۹]: «او ذاتی است که شما را از یک تن آفرید و همسرش را از او پدید آورد تا در کنارش آرامش یابد. مردی با همسرش آمیزش نمود و بدینسان همسرش در ابتدای بارداری به سر میبرد و مدتی با آن سر کرد و چون (مدتی از دوران بارداری گذشت و) زن احساس سنگینی کرد، زن و شوهر به درگاه پروردگارشان دعا کردند که اگر فرزند درستکاری به ما بدهی، از سپاسگزاران خواهیم بود». [روایت ابن مردویه] .[۱]
[ مؤلف میگوید: (وله بسندٍ صحیحٍ عن قتاده قال: «شرکاء فی طاعته ولم یکن فی عبادته»[۲]) ][۳].
(ابن ابی حاتم روایتی با سند صحیح از قتاده آورده که گوید: «آدم و حواء، شریکانی در اطاعت خدا قرار دادند و در عبادت و پرستش خدا، شریک قرار ندادند»).
گفتهاش: (شرکاء فی طاعته ولم یکن فی عبادته) یعنی به خاطر اینکه آدم و حواء در نامگذاری کودک شان به عبدالحارث، از شیطان اطاعت کردند، برای خدا شریک قرار دادند؛ نه به این معنا که شیطان را پرستش کردند. این فرموده نشان میدهد که میان شرک اطاعت و شرک عبادت فرق وجود دارد.
برخی از علما میگویند: «قتاده شرک در این آیه را به شرک اطاعت تفسیر کرده، چون منظور آیه طبق گفتهی بسیاری از مفسران، آدم و حواء رضی الله عنه میباشد. پس تفسیر شرک در این آیه به شرک اطاعت، بسیار مناسب است؛ چون آدم و حواء فقط در نامگذاری بچهشان به «عبدالحارث» از ابلیس اطاعت کردند.
برخی از معاصران، ایرادات و اشکالاتی را در این زمینه مطرح کردهاند، چون آنان عبادت را به اطاعت تفسیر کردهاند. سپس براساس گفتهی قتاده، آدم و حواء دچار شرک در عبادت شدند.
در جواب این اشکال باید گفت: تفسیر عبادت به طاعت، تفسیر یک چیز به لازمهی آن است؛ چون لازمهی عبادت و پرستش این است که عابد، فرمانبردار و مطیع کسی باشد که او را میپرستد. از این رو عبادت به طاعت تفسیر شده است.
یا گفته میشود: تفسیر عبادت به طاعت، تفسیر به ملزوم و ارادهی لازم است. یعنی از آنجا که طاعت و فرمانبرداری، ملزوم عبادت است و عبادت، لازمهی طاعت است و جز با طاعت، حاصل نمیشود؛ از این رو تفسیر عبادت جایز میباشد. این قول، صحیحتر است و خلاصه اینکه خدا را شکر در این زمنیه وجود ندارد.
اگر بگویی: پیامبر صلی الله علیه و سلم اطاعت و فرمانبرداری از دانشمندان یهودی و راهبان در نافرمانی خدا را عبادت نام نهاده است، در جواب میگویم: به سخنان گفته شده پیرامون حدیث عدی مراجعه کنید، جواب این ابهام، معلوم میشود.
[ مؤلف میگوید: (وله بسند صحیح عن مجاهد فی قوله: ﴿لَئِنۡ ءَاتَیۡتَنَا صَٰلِحٗا﴾ قال: «أشفقا أن لایکون إنساناً»[۴].
وذکر معناه عن الحسن وسعید وغیرهما)[۵] ].[۶]
(ابن ابی حاتم روایتی با سند صحیح از مجاهد راجع به آیهی: ﴿لَئِنۡ ءَاتَیۡتَنَا صَٰلِحٗا﴾ آورده که میگوید: آدم و حواء ترسیدند که بچه شان انسان نباشد. ابن ابی حاتم مفهوم و معنای این گفته را از حسن و سعید و دیگران نقل کرده است) .
کلمهی: (أشفقا) یعنی آدم و حواء ترسیدند، (أن لایکون انساناً) . ابوصالح میگوید: «آدم و حواء ترسیدند که بچهشان، چهارپا باشد و از این رو گفتند: (لئن آتیتنا بشراً سویاً): (اگر انسانی سالم به ما عطا کنی)». ابن ابی حاتم این گفته را روایت کرده است.[۷]
در عبارت مذکور این مطلب است که اگر خدا دختر سالم به انسان عطا کند، از نعمتهای خداست. مؤلف این گفته را اظهار داشته است.[۸] دلیلش این است که خدای سبحان قادر است که آن دختر را ناسالم و از غیر جنس انسان بیافریند.
پس نباید انسان ناراحت شود که چرا خدا به او دختر داده و پسر نداده است، همان طور که اهل جاهلیت چنین بودند. بلکه باید خدا را شکر کند که این دختر را سالم و از جنس انسان آفریده است.
از این رو وقتی مژدهی ولادت بچهای به حضرت عایشه رضی الله عنها میدادند، از شکل و قیافهی بچه میپرسید نه از اینکه آیا پسر است یا دختر؟[۹]
عبارت: (وذکر) یعنی ابن ابی حاتم بیان کرده است؛ چون ابن ابی حاتم این گفته را از کسانی که مؤلف آورده، روایت نموده است.
در عبارت: (معناه عن الحسن)، منظور از حسن، حسن بصری است.[۱۰] (وسعید)، همان سعید بن جبیر[۱۱] است. (وغیرهما)[۱۲] یعنی غیر از حسن بصری و سعید بن جبیر، مانند سدی[۱۳] و دیگران.
(برگرفته از شرح تیسیر العزیز کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– ابن جریر در تفسیرش، ۹/۱۴۶ این روایت را نقل کرده است. اسناد این روایت، خیلی ضعیف است ولی متن و مفهوم آن صحیح است.
[۲]– ابن جریر در تفسیرش، ۹/۱۴۹ و ابن ابی حاتم در تفسیرش، به شمارهی ۸۶۵۹ این گفته را روایت کردهاند. و اسنادش صحیح است.
[۳]– عبارت داخل کروشه از نسخههای خطی افتاده است. این عبارت را من افزودهام، چون سیاق متن اقتضای آن را دارد.
[۴]– ابن ابی حاتم در تفسیرش، به شمارهی ۸۶۴۸ این روایت را نقل کرده و اسنادش، صحیح است.
[۵]– در نسخهی «ض»، عبارت: «وغیره» و در نسخهی «الف»، عبارت: «أو غیره» آمده که اشتباه است.
[۶]– عبارت داخل کروشه از نسخه های خطی افتاده است. در اینجا این عبارت را به متن افزودهام چون سیاق متن اقتضای آن را دارد.
[۷]– ابن ابی حاتم در تفسیرش، ۵/۱۶۳۳ آن را روایت کرده است. ابن جریر در تفسیرش، ۹/۱۴۵ مانند آن را روایت کرده و سندش، حسن است.
[۸]– فیه مسائل: مساله چهارم.
[۹]– بخاری در «الأدب المفرد»، شمارهی ۱۲۵۶ این مطلب را روایت کرده و اسنادش حسن است.
[۱۰]– ابن ابی حاتم در تفسیرش، شمارهی ۸۶۵۰ این گفته را از معمر از حسن بصری روایت نموده است. اسناد این روایت به دلیل منقطع بودنش، ضعیف است.
[۱۱]– ابن ابی حاتم در تفسیرش، به شمارهی ۸۶۴۶ این گفته را روایت کرده و اسنادش حسن است.
[۱۲]– در نسخههای «ط» و «ض»، عبارت «وغیره» و در نسخهی «الف»، عبارت: «أو غیره» آمده که اشتباه است.
[۱۳]– ابن أبی حاتم در تفسیرش، شمارهی ۸۶۴۵ این گفته را روایت کرده و در اسنادش اشکالی وجود ندارد. نگا: تفسیر ابن ابی حاتم، ۵/۱۶۳۲- ۱۶۳۳ و الدر المنثور، ۳/۶۲۳- ۶۲۴٫