«و اگر پس از سختی و رنجی که به او رسیده، از سوی خویش نعمت و بخشایشی به او بچشانیم، بهطور قطع میگوید: این نعمت و خوشی، حق من است».
مجاهد میگوید: «یعنی این نعمت به وسیلهی زحمت و تلاش خودم به دست آمده و من استحقاق آن را دارم». ابن عباس میگوید: «منظورش این است که این نعمت از تلاش و زحمت خودم، نصیبم شده است.» راجع به تفسیر فرمودهی: ﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِیٓ﴾ [القصص: ۷۸]. قتاده میگوید: «یعنی بر اساس علم و دانایی من از راه های کسب، این نعمت به من داده شده است.» دیگران میگویند: «یعنی براساس علم و آگاهی خدا که من اهلیت آن نعمت را دارم، به من داده شده است.» این گفته معنای گفتهی مجاهد است که در تفسیر آیهی فوق اظهار داشته است: «این نعمت بر اساس صلاحیتم، به من داده شده است.»
از ابوهریره روایت است که وی از رسول خدا صلی الله علیه و سلم شنید که فرمودند: «سه نفر از قوم بنی اسرائیل جذامی، تاس و نابینا بودند. خدا خواست آنان را بیازماید. از این رو فرشته ای را نزدشان فرستاد. آن فرشته نزد جذامی رفت و گفت: چه چیزی نزد تو دوست داشتنیتر است؟ گفت: رنگ و پوستی زیبا، و چیزی که مردم به خاطر آن از من متنفرند برود. راوی میگوید: فرشته دستی بر آن مرد کشید و بیماریاش بهبود یافت و رنگ و پوستی زیبا به او داده شد. سپس فرشته گفت: چه مالی را بیشتر دوست داری؟ گفت: شتر یا گاو – شک از جانب اسحاق است – . شتری باردار به او داده شد و فرشته گفت: خدا در این شتر برایت برکت قرار دهد.
راوی گوید: پس فرشته نزد فرد تاس آمد و گفت: چه چیزی نزد تو دوست داشتنیتر است؟ گفت: موی زیبا و چیزی که مردم به خاطر آن از من متنفرند از من دور شود. فرشته دستی بر آن مرد کشید و تاسی سرش بهبود یافت و مویی زیبا به او داده شد. فرشته گفت: چه مالی را بیشتر دوست داری؟ مرد گفت: گاو یا شتر. گاوی باردار به او داده شد. آنگاه فرشته گفت: خدا در این گاو برایت برکت قرار دهد.
فرشته نزد فرد نابینا رفت و گفت: چه چیزی را بیشتر دوست داری؟ مرد گفت: این که خدا بیناییام را به من برگرداند تا با آن مردم را ببینم. فرشته دستی بر وی کشید و خدا بیناییاش را به او باز گرداند. فرشته گفت: چه مالی را بیشتر دوست داری؟ مرد گفت: گوسفند. گوسفندی باردار به او داده شد. گاو، شتر و گوسفند، بچهشان را به دنیا آوردند. این یکی درهای پر از شتر داشت و آن یکی درهای پر از گاو و دیگری درهای
پر از گوسفند داشت. روای گوید: سپس فرشته نزد جذامی با قیافه و شکل خودش آمد و گفت: مردی بینوا و در راه ماندهام توشه و هزینهی سفرم تمام شده است، امروز جز خدا و سپس تو کسی ندارم که به من کمک کند و مرا به مقصد برساند. تو را به کسی که رنگ و پوستی زیبا و شتر به تو بخشیده قسم میدهم و از تو میخواهم که کمکم کنی و هزینهی سفرم را به من بدهی. آن مرد گفت: حقوق زیادی بر گردنم است باید ادایشان کنم [و متأسفانه نمیتوانم کمک تان کنم]. فرشته به او گفت: مثل اینکه تو را میشناسم. مگر تو جذامی نبودی و مردم از تو بیزار بودند و مگر تو فقیر و بینوا نبودی که خدا ثروت و دارایی به تو داد؟ آن مرد گفت: من این ثروت و دارایی را نسل به نسل به ارث بردهام. فرشته گفت: اگر دروغ گفته باشی، خدا تو را به حالت قبلیات بر میگرداند. راوی گوید: فرشته با قیافه و شکل خودش نزد فرد تاس آمد و همان چیزی که به جذامی گفت، به او هم گفت. فرد تاس همان جوابی را به او داد که فرد جذامی به او داد. آنگاه فرشته به او گفت: اگر دروغ گفته باشی، خدا تو را به حالت قبلیات بر میگرداند. راوی میگوید: فرشته با قیافه و شکل خودش نزد فرد نابینا آمد و گفت: فردی بینوا و در راه ماندهام و هزینهی سفرم تمام شده است، جز خدا و سپس تو کسی ندارم که کمکم کند و مرا به مقصد برساند. به خاطر کسی که بیناییات را به تو بازگرداند و گوسفندی را به تو داد، از تو میخواهم که کمکم کنی و هزینهی سفرم را به من بدهی. آن مرد گفت: من نابینا بودم و خدا بیناییام را به من باز گرداند. هر چه میخواهی بردار و هر چه میخواهی بگذار. به خدا قسم، امروز چیزی را که به خاطر خدا بر میداری، از تو نمیخواهم. فرشته گفت: مال و داراییات را بگیر. شما مورد آزمایش الهی قرار گرفتید؛ خدا از تو راضی و خوشنود شد و از دو دوستت ناراضی و ناراحت شد». بخاری و مسلم این حدیث را روایت کردهاند.