تفسیر سعید بن جبیر دربارهی آیهی: ﴿وَمَن یُؤۡمِنۢ بِٱللَّهِ یَهۡدِ قَلۡبَهُ﴾ که میگوید: یعنی موقع مصیبت دعای استرجاع: ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ﴾ [البقره:۱۵۶]. «ما از آنِ الله هستیم و به سوی الله باز میگردیم.» البقره: ١۵۶بر زبان میآورد، نزدیک به تفسیر علقمه است».[۱]
در آیهی مذکور این مطلب بیان شده که صبر، سبب هدایت قلب بوده و ثواب و پاداش کار نیک، امر نیکویی است که بعد از آن برای انسان پیش میآید و نیز بیان شده که کردار و رفتار نیک، ناشی از ایمان است. همچنین اثبات تقدیر خدا در این آیه وجود دارد.
مؤلف میگوید: (وفی «صحیح مسلم» عن أبی هریره: أن رسول الله صل الله علیه وسلم قال: «اثنتان فی الناس هما بهم کفر: الطعن فی النسب والنیاحه على المیّت).[۲]
(در صحیح مسلم از ابوهریره رضی الله عنه روایت است که رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «دو صفت در میان مردم هست که این دو چیز از صفات کفر است: سرزنش دیگران در مورد نسبشان و نوحهخوانی بر شخص مرده]».
لفظ: (هما) منظور همان دو خصلت است. (بهم کفر) یعنی دو خصلت در میان انسانها کفر است. شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «یعنی دو خصلت که در میان مردم وجود دارد، کفر است. پس ذات این دو خصلت به خاطر اینکه از کارهای کفار است، کفر میباشد و این دو خصلت در میان مردم وجود دارد. اما این طور نیست که اگر شاخه ای از شاخههای کفر در هرکس باشد، کافر مطلق میشود مگر این که حقیقت کفر در او وجود داشته باشد، همان طور که این طور نیست که اگر شاخهای از شاخههای ایمان در هرکس باشد، مؤمن میشود مگر این که اصل ایمان در او وجود داشته باشد. میان کلمهی «الکفر» که معرفه به «ال» است همان گونه که در حدیث: «لیس بین العبد وبین الکفر أو الشرک إلا ترک الصلاه»[۳]: «میان بنده و میان کفر یا شرک، جز ترک نماز حایلی وجود ندارد» و میان «کفر» که نکره در سیاق اثبات است، فرق وجود دارد»[۴].
عبارت: (الطعن فی النسب) یعنی عیب گرفتن از نسب دیگران. این گفته که: این شخص پسر فلانی نیست در حالی که طبق ظاهر شرع نسب آن شخص برای فلانی ثابت شده باشد، مشمول حدیث مذکور میشود. برخی از علما این گفته را اظهار داشتهاند.[۵]
فرمودهی: (والنیاحه على المیت) یعنی ذکر خوبیها و نیکیهای شخص مرده با صدای بلند؛ چون در این کار ناخوشنودی و نارضایتی از تقدیر و بیتابی و فغان که با صبر منافات دارد، وجود دارد.
این حدیث، نشان میدهد که صبر در برابر مصیبت، واجب است؛ چون نوحه خوانی با صبر منافات دارد. وقتی نوحه خوانی حرام است، این نشان میدهد که صبر واجب میباشد. همچنین در این حدیث، این نکته وجود دارد که برخی از امور کفری هستند که انسان را از دایرهی دین اسلام خارج نمیسازند.
مؤلف میگوید: (ولهما عن ابن مسعود مرفوعاً: «لیس منا من ضرب الخدود، وشق الجیوب، ودعا بدعوی الجاهلیه»[۶]).
بخاری و مسلم از ابن مسعود، این حدیث را به طور مرفوع روایت کردهاند: «هرکس به سرو صورت خود بزند و یقهی پیراهن پاره کند و رفتار و روش جاهلیت داشته باشد، از ما نیست»).
عبارت: (لیس منا) از جمله نصوص وعید و تهدید است. از سفیان ثوری و احمد، نقل شده که تأویل این فرموده به غیر معنای ظاهریاش را مکروه دانستهاند تا بیشتر در درون انسان تأثیر بگذارد [و بیشتر انسان را از این کارها باز دارد. بعضی دربارهی معنای عبارت:] «لیس منا» گفتهاند: یعنی از اهل سنت و طریقهی ما نیست؛ چون کسی که این کار را انجام میدهد، کار حرامی را مرتکب شده و کار واجبی را ترک کرده است. منظور این نیست که وی از دین اسلام خارج شده، بلکه منظور مبالغه و زیاده روی در نهی و بازداشتن از ارتکاب این کار است. همان طور که انسان به فرزندش هنگام سرزنشش میگوید: تو از من نیستی و من از تو نیستم. پس منظور فرمودهی: «لیس منا» این است که هرکس این کار را بکند، از مؤمنانی نیست که واجبات ایمان را انجام دادهاند.
دربارهی فرمودهی: (من ضرب الخدود) حافظ ابن حجر میگوید: «فقط گونه را ذکر کرده، چون غالباً موقع مصیبت به گونهی خود میزنند و گرنه زدن بقیهی صورت، مانند آن است و حکم آن را دارد».[۷]
میگویم: بلکه اگر کسی غیر از صورت، مثلاً سینهاش را بزند نیز همینگونه است و در معنای زدن گونه داخل میشود؛ چون همهی اینها بیتابی و بیقراری است که با صبر منافات دارد، از این رو حرام است.
در عبارت: (وشقّ الجیوب) «جیوب» جمع «جیب» است. «جیب» یقهی لباس است که انسان از آنجا سر خود را داخل پیراهن میکند و پیراهن را از آنجا به تن میکند. مردم در زمان جاهلیت، وقتی بر شخص مرده خیلی اندوهگین و ناراحت میشدند، یقهی پیراهنشان را پاره میکردند. حافظ ابن حجر عسقلانی میگوید: «منظور از «شق الجیوب» پاره کردن تمام یقهی پیراهن تا آخر پیراهن میباشد».[۸]
میگویم: ظاهر این است که باز کردن قسمتی از یقهی پیراهن مانند باز کردن تمام یقهی پیراهن است.
دربارهی فرمودهی: (ودعا بدعوی الجاهلیه) شیخ الاسلام ابن تیمیه میگوید: «معنایش همان تعریف و تمجید از شخص مرده است».[۹] دیگران میگویند: معنایش، دعای بدبختی و تباهی است.
(برگرفته از کتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– نگا: تفسیر القرطبی ۱۸/۱۳۹ و تفسیر ابن کثیر ۴/۳۷۶٫
[۲]– صحیح مسلم شمارهی ۶۷٫
[۳]– مسلم در صحیحش شمارهی ۸۲ از طریق حدیث جابر رضی الله عنه آن را روایت کرده است.
[۴]– اقتضاء الصراط المستقیم ص ۷۰٫
[۵]– مناوی در «فیض القدیر» ۱/۱۵۰ آن را اظهار داشته است.
[۶]– بخاری در صحیحش ش ۱۲۳۲ و مسلم در صحیحش به شمارهی ۱۰۳ آن را روایت کردهاند.
[۷]– فتح الباری ۳/۱۶۴٫
[۸]– همان.
[۹]– اقتضاء الصراط المستقیم ۱/۲۰۴٫