فرمودهی: ﴿وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ﴾ یعنی نیکو کسی است که انسان کارش را به او واگذار کند و به او توکل نماید؛ همان طور که خدای متعال در جایی دیگر میفرماید: ﴿وَٱعۡتَصِمُواْ بِٱللَّهِ هُوَ مَوۡلَىٰکُمۡۖ فَنِعۡمَ ٱلۡمَوۡلَىٰ وَنِعۡمَ ٱلنَّصِیرُ﴾ [الحج: ۷۸]. «و به خدا چنگ زنید که سرپرست و یاور شما او است و چه سرور و یاور نیک و چه مددکار و کمککننده خوبی است!». این فرموده دربردارندهی توکل به خدا و پناه گرفتن به خداست.
ابن قیم میگوید: «خدا برای کسی که به او توکل کرده، بس است و کسی را که به او پناه آورده، کفایت و پشتیبانی میکند. الله کسی است که انسان را در برابر ترس، امنیت و آرامش میدهد و انسانِ پناهنده را پناه میدهد و او نیکو مولا، دوست و نیکو یاوری است. هرکس با خدا رابطهی دوستی برقرار کند و او را دوست خود بگیرد و از او کمک و یاری بخواهد و به او توکل کند و کاملاً از همه چیز ببرد و به سوی او روی آورد، خدا او را دوست خود میگیرد و از او محافظت و پاسداری میکند و مصونش میدارد و هرکس از خدا بترسد و تقوای او را پیشه کند، خدا او را از چیزی که میترسد و نگرانش است، امنیت و آرامش میدهد و هر منفعت و سودی که بدان نیاز دارد، برایش جلب میکند».[۱]
عبارت: (قالها إبراهیم؛حین أُلقی فی النار) در روایت دیگری از ابن عباس آمده که گوید: آخرین سخن حضرت ابراهیم علیه السلام موقعی که به آتش انداخته شد، این بود: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ﴾ «خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است». بخاری این را روایت کرده است. خداوند این داستان را در سورهی انبیاء † بیان کرده است.
راجع به عبارت: (وقالها محمد صلی الله علیه و سلم… تا آخر) باید گفت که این ماجرا پس از واقعهی جنگ اُحُد بود که به پیامبر صلی الله علیه و سلم و یارانش خبر رسید که ابوسفیان و همراهانش تصمیم گرفتهاند به مسلمانان یورش ببرند. پیامبر صلی الله علیه و سلم نیز به همراه ابوبکر، عمر، عثمان، علی، زبیر، سعد، طلحه، عبدالرحمن بن عوف، حذیفه بن یمان، عبدالله بن مسعود و ابوعبیده بن جراح، همراه با هفتاد سوار بیرون رفتند تا اینکه به حمراء الأسد رسیدند. حمراء الأسد در سه مایلی مدینه واقع شده است. سپس خداوند، ترس را در دل ابوسفیان انداخت و او به مکه بازگشت و چند نفر سوارکار از طایفهی عبدالقیس از کنار وی عبور کردند. ابوسفیان گفت: کجا میخواهید بروید؟ گفتند: میخواهیم به مدینه برویم. ابوسفیان گفت: آیا شما از طرف من پیامی را به دست محمد میرسانید؟ گفتند: آری. ابوسفیان گفت: اگر محمد را دیدید، به او بگویید که ما تصمیم گرفتهایم به سوی او و یارانش حرکت کنیم تا همهشان را ریشه کن کنیم. آن چند نفر سوار از کنار رسول الله صلی الله علیه و سلم که در حمراء الأسد بود، گذشتند و پیام ابوسفیان و یارانش را به آن حضرت صلی الله علیه و سلم رسانیدند. پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ﴾ «خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است». این داستان در کتاب های سیره و تفسیر مشهور است.[۲]
در این دو داستان، فضیلت این عبارت عظیم وجود دارد و اینکه این عبارت، گفتهی حضرت ابراهیم و حضرت محمد- درود و سلام خدا بر آنان باد! – هنگام سختیها بوده است. از این رو در حدیث آمده است: «إذا وقعتم فی الأمر العظیم فقولوا: حسبنا الله ونعم الوکیل»: هرگاه دچار دشواری و مصیبت سختی شدید، بگوید: خدا برای ما بس است و او نیکو کسی است که انسان به او توکل کند و کارش را به او واگذار نماید». [روایت ابن مردویه][۳].
همانا اخذ اسباب با توکل به خدا منافات ندارد، بلکه واجب است بنده هر دو را انجام دهد. یعنی اول اسباب را اخذ کند و بعد به خدا توکل نماید، همان طور که این دو پیامبر بزرگوار (حضرت ابراهیم و حضرت محمد علیهما السلام) این کار را کردند. به همین خاطر در حدیث صحیحی که امام احمد، ابوداود و نسائی از عوف بن مالک روایتش کردهاند، آمده است: «پیامبر صلی الله علیه و سلم میان دو نفر قضاوت کرد». کسی که به ضرر او قضاوت شده بود، وقتی که پشت کرد، گفت: «حسبی الله و نعم الوکیل»: «خدا مرا بس است و او نیکو کسی است که انسان به او توکل کند و کارش را به او واگذار نماید». رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «ردّوا على الرجل»: «این مرد را به سوی من بازگردانید». آن حضرت صلی الله علیه و سلم فرمودند: «ما قلت؟: چه گفتی؟». مرد گفت: گفتم: «حسبی الله و نعم الوکیل»: «خدا مرا بس است و او نیکو کسی است که انسان به او توکل کند و کارش را به او واگذار نماید». رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمود: «إن الله یلوم على العجز، ولکن علیک بالکیس، فإذا غلبک أمر؛ فقل: حسبی الله ونعم الوکیل»[۴]: «همانا خدا عجز و ناتوانی را ملامت و سرزنش میکند ولی باید هوشیار باشی [و تمام تلاش خودت را بکنی]. هرگاه چیزی بر تو غلبه پیدا کرد [و دیگر کاری از دست تو ساخته نبود] آن موقع بگو: خدا مرا بس است و او نیکو کسی است که انسان به او توکل کند و کارش را به او واگذار نماید».
در آیهی مذکور این دلیل وجود دارد که ایمان زیاد و کم میشود. مجاهد دربارهی آیهی ﴿فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا﴾ میگوید: «ایمان زیاد و کم میشود. البته آنچه که انسان برایش ناخوشایند است و از آن بدش میآید، گاهی برایش خیر و برکت است و توکل بزرگترین اسباب حاصل شدن خیر، دفع شر و بدی در دنیا و آخرت است.
(برگرفته ارکتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– طریق الهجرتین ص۳۳۱٫
[۲]– نسائی در «الکبری» شمارهی ۱۱۰۸۳، طبرانی در «المعجم الکبیر» شمارهی ۱۱۶۳۲ و دیگران مانند این ماجرا را از ابن عباس روایت کردهاند که اسنادش حسن است. سیوطی در «لُباب النقول» ص ۶۱ آن را صحیح دانسته است. نگا: فتح الباری ۸/۲۲۸٫ ابن حجر این را صحیح دانسته که این روایت از عکرمه مرسل است.
[۳]– ابن مردویه- آن گونه که در تفسیر ابن کثیر۱/۴۳۱ آمده- روایتش کرده و اسنادش مشکلی ندارد. راویانش ثقهاند جز ابوخیثمه مصعب بن سعید که صدوق است و ابن عدی او را ضعیف دانسته است. ابن حبان او را در لیست راویان ثقه آورده و گوید: «گاهی در روایت حدیث، خطا کرده و حدیثش در صورتی که از راویان ثقه روایت کند و تصریح کند که این حدیث را از راوی ثقه شنیده معتبر است چون او مدلّس است». و او در اینجا صراحتا گفته که حدیث را شنیده است یعنی گفته: «حدّثنا». ابن کثیر دربارهی این حدیث میگوید: حدیثی غریب است و مناوی «فیض القدیر»، ۱/۴۵۴ آن را ضعیف دانسته است.
[۴]– امام احمد در «المسند»۶/۲۴، ابوداود در سننش ش ۳۶۲۷، نسائی در «السنن الکبری» ش۱۰۴۶۲، بزار در مسندش، ش ۲۷۴۹، طبرانی در «المعجم الکبیر» ۱۸/۷۵، بیهقی در «السنن الکبری» ۱۰/۱۸۱ و دیگران روایتش کردهاند. اسناد این روایت حسن است و بقیه بن ولید در روایت امام احمد به صراحت بیان کرده که این حدیث را از راوی دیگر شنیده است. در اسناد این روایت سیف شامی تابعی بزرگ وجود دارد که عجلی و ابن حبان او را ثقه و مورد اطمینان دانستهاند و نسایی میگوید: او را نمیشناسم.