(بخاری و مسلم از انس روایتی را آوردهاند که گوید: رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: «سه خصلت هستند که در هر کسی باشند، شیرینی ایمان را احساس میکند:۱) اینکه خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم از نظر او از هر چیز و هرکس دیگری غیر از آنان، محبوبتر و دوست داشتنیتر باشند.۲) کسی را که دوست میدارد، فقط به خاطر خدا دوست بدارد. ۳) اینکه بدش آید به کفر برگردد پس از آنکه خدا او را از کفر نجات داد همان طور که بدش میآید که به جهنم افکنده شود».
در روایتی دیگر آمده است: «هیچ کسی شیرینی ایمان را احساس نمیکند تا اینکه … تا آخر حدیث».
عبارت (ثلاث) یعنی سه خصلت وجود دارند. جایز است کلمهی: «ثلاث» در ابتدای کلام بیاید، چون مضاف الیه، در نیت متکلم است و به همین دلیل جایز است تنوین بگیرد.[۱]
عبارت: (من کن فیه) یعنی این سه خصلت در هرکس وجود داشته باشند.
راجع به فرمودهی: (وجد بهن حلاوه الإیمان) ابن ابی جمره گوید: «پیامبر صلی الله علیه و سلم عبارت: «حلاوه» (شیرینی) را به کار برده، چون خدا در آیهی: ﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا کَلِمَهٗ طَیِّبَهٗ کَشَجَرَهٖ طَیِّبَهٍ﴾ [إبراهیم: ۲۴]. «(بنگر که) خدا چگونه مثل میزند: سخن خوب به درخت خوبی میماند» ایمان را به درخت تشبیه کرده است».[۲]
میگویم: درخت، میوه دارد و میوه هم شیرینی دارد. پس درخت ایمان نیز حتماً میوه دارد و میوهی ایمان حتماً شیرینی دارد. اما ممکن است مؤمن آن را احساس کند و ممکن است آن را احساس نکند و مؤمن تنها به وسیلهی سه خصلت مذکور در حدیث فوق، شیرینی ایمان را احساس میکند.
در فرمودهی: (أن یکون الله ورسوله أحب إلیه مما سواهما)، «أحب» به صورت منصوب آمده چون خبر «یکون» میباشد.
بیضاوی میگوید: «منظور از محبت در این حدیث، محبت عقلی است که همان ترجیح دادن خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم بر هرکس و هر چیز دیگر در محبت میباشد و عقل سلیم، رجحان آن را اقتضا میکند هر چند نفس آن را دوست نداشته باشد؛ مانند بیماری که با دارو بهبود مییابد و طبعش از آن متنفر است ولی بنا به مقتضای عقلش به دارو رو میآورد و آن را میخورد. پس هرگاه انسان خوب دقت کند که شارع فقط و فقط به این خاطر امر و نهی میکند که در آن عمل، مصلحت شخص یا جامعه وجود دارد و این مصلحت دیر یا زود تحقق مییابد و عقل هم ترجیح دادن این جنبه را اقتضا میکند، در این صورت به فرمانبرداری از اوامر و دستورات شارع عادت میکند به گونهای که هوا و امیال و عواطفش، پیرو آن میشوند و از نظر عقلی از آن لذت میبرد؛ چون لذت عقلی همان درک کمال و خوبی اشیاء به صورت واقعی خودش میباشد»[۳].
میگویم: سخن بیضاوی بر اساس اصول و قواعد جهمیها و امثال آنان میباشد که محبت مؤمنان نسبت به پروردگارشان و محبت خدا نسبت به مؤمنان را نفی میکنند در حالی که حقیقت خلاف آن است. منظور حدیث مذکور این است که: خدا و پیامبر صلی الله علیه و سلم در نظر بنده محبوبتر از هر چیز و هرکس دیگر باشد و این محبت باید محبت قلبی باشد؛ همان طور که در حدیث آمده است: «أحبوا الله بکلّ قلوبکم»: «خدا را از ته دل و [با تمام وجودتان] دوست بدارید». پس تمامی قلب به خدای یکتا تمایل پیدا میکند تا تنها خدا محسوب و معبودش باشد. قلب غیر خدا را تنها به تبع از محبت خدا، دوست دارد همان طور که پیامبران، فرستادگان، فرشتگان و صالحان را دوست دارد به این خاطر که پروردگارشان آنها را دوست دارد.
محبت نسبت به خدا موجب میشود که انسان هر چیزی را که خدا دوست دارد، دوست بدارد و هر چیزی را که خدا دوست ندارد، دوست ندارد و رضایت و خوشنودی خدا را بر غیر آن ترجیح دهد و تلاش کند در حد توان آنچه را که خدا میپسندد انجام دهد و از هر چیزی که خدا دوست ندارد، دوری کند. اینها نشانهها و لوازم محبت راستین و حقیقی میباشند. اما راجع به عبارت: «ترجیح دادن آنچه که عقل سلیم اقتضای رجحان آن را دارد هرچند نفس آن را دوست نداشته باشد مانند بیماری که با دارو بهبودی مییابد ولی طبعش از آن متنفر و بیزار است . . . تا آخر سخنان بیضاوی»، باید گفت: گاهی برخی از چیزها نشانه و لازمهی محبت هستند و خود محبت نیستند.
(برگرفته ارکتاب توحید محمد بن عبدالوهاب)
[۱]– این تنوین، تنوین بدل نام دارد. یعنی بدل از کلمهای است، گویی فرموده است: «ثلاث خصال».
[۲]– نگا: فتح الباری ۱/۶۰٫
[۳]-حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «فتح الباری»۱/۶۰ این گفته را از او نقل کرده است.