عَنْ أُمَّ هَانِئٍ رضی الله عنها بِنْتَ أَبِی طَالِبٍقَالَتْ: ذَهَبْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه وسلم عَامَ الفَتْحِ، فَوَجَدْتُهُ یَغْتَسِلُ وَفَاطِمَهُ ابْنَتُهُ تَسْتُرُهُ، قَالَتْ: فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ: «مَنْ هَذِهِ» فَقُلْتُ: أَنَا أُمُّ هَانِئٍ بِنْتُ أَبِی طَالِبٍ.[۱]
امّ هانى رضی الله عنها دختر ابوطالب میگوید: در سال فتح مکه، پیش رسول الله صلی الله علیه وسلم رفتم، دیدم که غسل مىکند و دخترش فاطمه پارچهاى را به عنوان پرده قرار داده و پیامبر صلی الله علیه وسلم را از نظر دیگران پنهان کرده است. امّ هانى میگوید: بر پیامبر صلی الله علیه وسلم سلام کردم، فرمود: «این زن کیست؟» گفتم: منم، امّ هانى دختر ابوطالب».
عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ ب قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صلی الله علیه وسلم فِی دَیْنٍ کَانَ عَلَى أَبِی. فَدَقَقْتُ الْبَابَ، فَقَالَ: «مَنْ ذَا»؟ فَقُلْتُ: أَنَا، فَقَالَ: «أَنَا أَنَا» کَأَنَّهُ کَرِهَهَا.[۲]
جابر بن عبدالله ب میگوید: به خاطر بدهیهای پدرم، نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم رفتم و در زدم. پیامبر صلی الله علیه وسلم پرسید: «کیستی»؟ گفتم: منم. فرمود: «(یعنی چه که) منم، منم؟!». گویا اینگونه جواب دادن را ناپسند دانست».
[۱]– متفق علیه؛ بخاری حدیث شماره ۳۵۷ و مسلم حدیث شماره ۳۳۶ با لفظ بخاری
[۲]– متفق علیه؛ بخاری حدیث شماره ۶۲۵۰ و مسلم حدیث شماره ۲۱۵۵ با لفظ بخاری