به مذهب اهل سنت چگونه هدایت شدم

به قصد کار به یکی از کشورهای عربی سفر کردم مدت زیادی بیکار موندم
یک روز صبح پسر خاله ام زنگ زد که یک شرکتی منشی میخواهد آدرسش را به من داد و گفت هرچه زودتر خودت را برسون
زود زدم از خونه بیرون تاکسی گرفتم و شرکت را پیدا کردم
وارد شرکت شدم روبرو نوشته بود اسقبال که یکنفر هندی در آنجا بود ازش پرسیدم شرکت شما منشی میخواد به من اشاره کرد که برو اطاق سمت راست که نوشته بود حسابداری در زدم وارد شدم سلام گفتم
یک آقای داشت تلفن صحبت میکرد با اشاره به من گفت که بشینم
صحبتش را تموم کرد و بلند شد با من دست داد و احوالپرسی کرد و گفت از کجای گفتم ایرانی هستم گفت اسمت چیه گفتم جواد
بعد خودش را معرفی کرد من جورج هستم از لبنان
گفتم خوشوقتم
بعد گفت امری فرمایشی داری در خدمتم
گفتم شرکت شما منشی میخواد
گفت بله به یک منشی نیاز داریم
از میزان تحصیلات و سابقه کاریم پرسید و بعد گفت فردا گذرنامه و ۴عدد عکس بیار ان شاء الله خیر میشه من با مسؤل صحبت میکنم و سفارش شما را میکنم
خلاصه من در آن شرکت مشغول به کار شدم
و با آقای جورج خیلی صمیمی شدم هر وقت که بیکار میشدیم با هم بودیم وشوخی میکردیم و میخندیدیم یک روز پنجشنبه بود فردا جمعه شرکت تعطیل بود جورج گفت میایی فردا بریم دریا
گفتم بله خیلی وقته دلم هوای دریا کرده
گفت فردا صبح آماده باش میام دنبالت
صبح جمعه رفتیم با هم دریا از هر دری با هم صحبت میکردیم
به جورج گفتم خیلی مرد آقای کاش مسلمان بودی
به من گفت از پیامبری که شما شیعیان دارید پیامبرما هزار بار بهتره
گفتم چطور
گفت عایشه وحفصه را قبول داری گفتم نه
گفت ابوبکر و عمر و عثمان و صحابه را چه قبول داری گفتم نه
گفت چرا قبول نداری
گفتم چونکه منافق و انسانهای فاسدی بودند و پیامبر  را اذیت می کردند
گفت آیا پیامبرتان از نفاق و فساد آنها خبر داشت
گفتم بله پیامبر ما عالم الغیب بود
گفت وقتی عالم الغیب است پس از احوال گذشته و حال و آینده هر کس باید خبر داشته باشد درسته
گفتم بله درسته
گفت اگر پیامبر شما آدم خوبی میبود همراه و همنشینانش آدم خوبی میبودند او که از احوال همه کس خبر داشت چرا چنین اشخاصی را برای همنشینی خود اختیار کند
گفتم چه ربطی داره
گفت مگر پیامبرتون چنان آدم بی شخصیتی بود که همراهی هر ناکسی برایش اصلا مهم نیست اگر تو آدم درستی نیستی من مجبور نیستم با شما دوست باشم خودم زنی داشتم میخواست که مثل غربی ها آزاد باشد من اگر چه مسلمان نیستم ولی چنین چیزی را دوست ندارم به من گفت طلاقم بده طلاق اش دادم غیرت و شرفم دیگر برام اجازه نداد که با یک زن نااهل همراهی کنم پیامبرتان باید بهترین همسران و یاران را انتخاب میکرد تا برای امتش الگو باشد
آدم پاک همیشه دنبال آدم پاک میگرده برای آدم بیشرف دیگر هیچ چیز مهم نیست باهرکه همراه  باشد هر کاری را انجام بدهد
گفت پیامبر ما مسیح همراهانش حواریون بودند که ما معتقدیم که بهترین انسانهای روی زمین هستند
میشه مسیح را با پیامبری که همه عمرش همراه مفسدین بود عوض اش کنم اگر ناتوان از هدایت مفسدین بود باید از پیش خود آنها را می راند اگر این کار را هم نکرده حتما محبت آنها را داشته پس خودش …..
گفتم جورج کمی شعور داشته باش به پیامبر ما توهین نکن
گفت من توهین نکردم عقایدتان است که به پیامبرتان توهین میکند  من الان عقاید شما را تجزیه و تحلیل کردم به اینجا رسیدم اگر شما سنی میبودی من نمیتونستم  به شما چنین بگویم زیرا که اهلسنت معتقدند که همسران و یاران پیامبر افضل ترین انسانها بعد از انبیا هستند
گفتم این همه اطلاعات را شما از کجا داری
گفت یک عمر من با مسلمانان زندگی کردم تحقیقات زیادی در مورد إسلام داشته ام من از یک روحانی شما بیشتر اطلاعات دارم چنانکه شما مسلمین در پی نکته ضعف ما هستید ما همینطور در جستجوی نکات ضعف شما مسلمین هستیم شما شیعیان فرصت خوبی به ما داده اید که بتونیم ایراداتی اساسی از اسلام و پیامبر بگیریم
گفتم تو را به همان خدای که می پرستی قسم آیا برای تو ثابت نگشته که اسلام دین حق است
گفت از شما چه پنهان اسلام را دین حق یافتم ولی فعلا آمادگی اش را ندارم
گفتم در مورد شیعه چه تصوری داری
گفت اگر حقیقت را بگویم ناراحت میشی
گفتم راحت باش
گفت آفرین تعصب را کنار بگذار تا  حقیقت برایت روشن باشد
گفت من نمیگویم شیعه مسلمان نیست ولی تا جاییکه من تاریخ را خوندم اگر حقیقت را بپرسی شیعه اگر بوجود نمی آمد شاید امروز اسلام بر تمام دنیا تسلط داشت
تمام مسلمین متحد یکپارچه بودند از روزی که شیعه پیدا شد تفرقه و جنگ برادرکشی در میان مسلمین شروع شد
دیگر نمیخواستم که ادامه بده گفتم بریم داخل آب کمی شنا کنیم جورج شناگرخوبی بود تقریبا دو ساعتی در آب موندیم
خسته که شدیم بیرون آمدیم
گفتم بریم خونه بسه دیگه
گفت باشه گرسنه ات نیست
گفتم چرا زیاد گرسنه ام
گفت بریم یک رستوران خوب سراغ دارم
رفتیم غذا خوردیم گفت نمیخوای کمی بریم یک گشتی بزنیم
گفتم نه خیلی خسته ام منو برسون خونه
گفت باشه
شب که شد خوابم نبرد همه اش به حرفای جورج فکر میکردم
واقعا حرفاش صد در صد درست و منطقی بود
پیامبر اگر عالم الغیب بود چرا راهش را از بعضی همسران و یارانش که میدانست فاسد بودند جدا نکرد
حتما فاسد نبودند که پیامبرص راهش را از آنان جدا نکرده
پس چرا آخوندا به ما دروغ میگویند:
آیا ما اگر آخوندی را با زنان فاسد و با همراه و همنشینان فاسد ببینیم میتونیم او را به عنوان یک الگو و پیشوا بپذیریم
گفتم وای بر ما که از پیامبر خود در عقایدمون شخصی ساخته ایم که حتی مورد مسخره یک مسیحی و نا مسلمان شده است
وبیاد صحبت جورج افتادم که گفته بود اگر شما سنی بودی من نمیتوانستم با شما چنین صحبت کنم
بتازگی باخبر شدم که اهلسنت چندشبکه تلویزیونی دارند هر وقت خونه بودم فقط همونا را نگاه میکردم
من اهل نماز و مسجد نبودم معتقد بودم که هر گناهی را انجام بدهم اگر در محرم دو قطره اشک برای حسین رض بریزم تمام گناهانم بخشیده میشوند
دین شیعه ما را مسولیت پذیر بار نیاورده بود
من از وقتی که به شبکه های تلویزونی اهلسنت گوش میدادم دانستم که مسلمانی یعنی چه؟
در نظر شیعه بعضی همسران پیامبرص و یارانش منافق و فاسد بودند ولی خداوند در باره آنها چنین میفرماید محمد رسول الله والذین معه أشدا علی الکفار و رحما بینهم …. سبحان الله همان صفاتی را که خداوند برای پیامبر ص بیان میکند برای یاران و همنشینانش هم بیان میکند چه شرفی بزرگتر از این پس آنان کسانی بودند که خود را با اخلاق و آدب نبوت آراسته کرده بودند گفتم جواد شرم و عار بر تو که چنین تصور بدی نسبت به همسران و یاران و همنشینان پیامبر ص داشتی
یک روز بطور قطعی تصمیم گرفتم که مذهب اهلسنت را بپذیرم
به یکی از شبکه‌های اهلسنت زنگ زدم و کلمه شهادتین را خواندم
و خداوند متعال را سپاس میگویم که مرا توفیق داد دین مورثی را کنار بگذارم و از راه عقل و منطق دینم را انتخاب کنم و از خداوند متعال میخواهم که مرا و تمام هدایت شدگان در این راه مبارک را توفیق استقامت و ثبات بدهد.
آمین آمین یارب العالمین .

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …