موّحد واقعی بدون محاسبه وارد بهشت خواهد شد (۳)

(حنیفاً) به چپ و راست کج و مایل نمی‌شد، چنان که علمای به فتنه افتاده، به این سو و آن سو مایل می‌شوند.(ولم یک من المشرکین) و او برخلاف کسانی که تعدادشان زیاد است و ادعای اسلام می‌کنند از زمره‌ی مشرکین نبود[۱]».

می‌گویم: این بهترین چیزی است که در تفسیر این آیه گفته شده است و او وسیله‌ی آن‌چه پایین‌تر است به آن‌چه بالاتر است گوشزد می‌نماید.

و گفته‌اش: (تا سالک راه وحشت نکند) اشاره‌ای است به یکی از معناهای امّت که چنین است: کسی که در کار خیر تنهاست.

ابن‌أبی‌حاتم از ابن عباس روایت می‌کند که او در تفسیر(إنَّ إبراهِیمَ کانَ أُمهً قانتاً) گفت: ابراهیم بر اسلام بود و در زمان او هیچ کس از قومش بر اسلام نبود، پس بنابراین خداوند می‌فرماید:(کان أُمَهً قانتاً)[۲] و سخن ابن‌عباس با سخن ابن مسعود که پیش‌تر ذکر شد تضادی ندارد.

و خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱلَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا یُشۡرِکُونَ۵٩﴾ [المؤمنون: ۵۹]. «وآنان که به پروردگارشان شرک نمی‌ورزند».

 مناسبت آیه با عنوان فصل از این جهت است که خداوند مؤمنانی را که در راه رسیدن به بهشت پیشگام هستند با صفاتی توصیف نموده که بزرگترین آن این است که آن‌ها را ستوده که (چیزی را شریک پروردگارشان نمی‌کنند) یعنی در هیچ وقتی چیزی را شریک و انباز خدا نمی‌کنند؛ زیرا ایمان مفید به طور مطلق تحقق نمی‌یابد مگر آن که شرک به طور مطلق ترک شود. و از آن جا که برای مؤمن چیزهایی از قبیل شرک جلی و خفی پیش می‌آید که در ایمان او نقص و عیب وارد می‌سازد، این را از آنان نفی کرد، و هر کس چنین باشد تا آخرین حد توحید را محقق کرده است و او به بزرگترین تجارت و سود دست یازیده و بدون حساب و عذاب وارد بهشت می‌شود.

ابن‌کثیر می‌گوید: ﴿وَٱلَّذِینَ هُم بِرَبِّهِمۡ لَا یُشۡرِکُونَ۵٩﴾ [المؤمنون: ۵۹]. «یعنی چیزی دیگر را همراه خداوند پرستش نمی‌کنند، بلکه فقط و تنها او را می‌پرستند و می‌دانند که هیچ معبود به حقی جز الله نیست، او یکتاست. و والامقامی است که همه برای برآورده شدن نیازهای خود دست نیاز به سوی او دراز می‌کنند، او همسر، فرزند و همتایی ندارد[۳]».

مؤلف می‌گوید: (حصین بن عبدالرحمان می‌گوید نزد سعید بن ‌جبیر بودم او از حضّار پرسید و گفت: کدام یک از شما ستاره‌ای را که دیشب سقوط کرد دید؟ گفتم: من آن را دیدم، سپس گفتم: من مشغول خواندن نماز نبودم بلکه گزنده‌‌ای مرا گزیده بود(به خاطر این بیدار بودم) گفت: چه کار کردی؟ گفتم: وِرد (رقیه) خواندم. او پرسید چرا چنین کردی؟ گفتم بنابر حدیثی که شعبی به ما رسانیده بود، گفت: شعبی چه حدیثی را برایتان گفته بود؟ گفتم: او از بریده بن‌حصیب برای ما روایت کرد که وِرد جز در حالات چشم زخم و گزیدن حشرات زهرآگین موقع دیگری جایز نیست».

سعیدبن جبیر رحمه الله گفت: هرکسی چیزی بشنود و به آن عمل کند کار خوبی کرده و به خود خیر رسانده است. اما ابن عباس از پیامبر صلی الله علیه و سلم برای ما روایت کرد که ایشان فرمود: «امّت‌ها به من عرضه شدند و دیدم که با بعضی از پیامبران گروهی از مردم بودند و بعضی دیگر از پیامبران یک یا دو نفر همراه داشتند و بعضی بودند که هیچ کسی همراه آنان نبود، ناگهان سیاهی و انبوه زیادی از مردم را دیدم فکر کردم آن‌ها امت من هستند، به من گفتند: این موسی و قومش می‌باشد، سپس وقتی نگاه کردم تعداد زیادی از مردم را دیدم گفتند: این امت تو است و در زمره‌ی آنان هفتاد هزار تن هستند که بدون حساب و پرسش و عذاب وارد بهشت می‌شوند». سپس پیامبر صلی الله علیه و سلم برخاست و وارد خانه‌اش شد. آنگاه مردم در مورد این افراد به اظهار نظر پرداختند، بعضی گفتند: این‌ها کسانی هستند که با پیامبر صلی الله علیه و سلم همراه بوده‌اند. و بعضی گفتند: شاید آن‌ها کسانی هستند که در اسلام متولد شده‌اند و هیچ‌گاه شرک نورزیده‌اند و همچنان چیزهایی گفتند. آن‌گاه پیامبر صلی الله علیه و سلم از خانه بیرون آمد و همه این دیدگاهها به اطلاع ایشان رسانیده شد. فرمود: اینان کسانی هستند که اینان کسانی هستند که درخواست رقیه و وِرد نمی‌کنند و نه بدن‌های خود را داغ می‌کنند و نه بدفالی می‌کنند، تنها بر پروردگارشان توکل می‌نمایند». آنگاه عکاشه ‌بن ‌محصن[۴] بلند شد و گفت: ای رسول خدا، دعا کن تا خداوند مرا از زمره‌ی آنان بگرداند، فرمود: «تو از آنان هستی». سپس مردی دیگر بلند شد و گفت: دعا کن خداوند مرا هم از آنان بگرداند، فرمود: «در این مورد عکاشه بر تو پیشی گرفت[۵]».

مؤلف این حدیث را این‌گونه ذکر نمود بدون آن که مرجع آن را گفته باشد، حدیث مذکور را امام بخاری با اختصار[۶] و به صورت طولانی[۷] روایت نموده و امام مسلم[۸] نیز آن را روایت کرده است و کلمات حدیث روایت مسلم می‌باشند و ترمذی[۹] و نسائی[۱۰] نیز آن را روایت کرده‌اند.

و گفته‌اش: (از حصین بن عبدالرحمان روایت است) او حصین سلمی ابوهذل کوفی ثقه بود که حافظه‌اش در آخر تغییر یافته بود، وی در سال ۱۳۶هـ .ق در ۹۳ سالگی وفات یافت[۱۱].

   سعید بن ‌جبیر از بزرگان و شاگردان ابن‌عباس است و روایت او از عایشه‌ی صدیقه و ابی‌موسی مرسل است، وی از اهل کوفه و از بردگان آزاد شده‌ی بنی‌اسد است وی در سال ۹۵ هـ .ق در حضور حجاج و به دستور او به قتل رسید و هنوز به پنجاه سالگی نرسیده بود[۱۲].

گفته‌اش: (إنقض‌البارحه) یعنی ستاره‌ای که دیشب سقوط کرد. «بارحه» نزدیکترین شب گذشته است. أبوالعباس ثعلب[۱۳] می‌گوید: قبل از زوال (ظهر) گفته می‌شود: رأیت اللیله و بعد از زوال گفته می‏شود: رأیت البارحه.[۱۴] دیگران نیز چنین گفته‏اند و مشتق از بَرِحَ است وقتی که زوال پیدا می‌شود.

گفته‌اش: (من مشغول خواندن نماز نبودم) گوینده حصین است.

به خاطر آن این توضیح را داد تا مبادا حضار چنین فکر کنند که چون او مشغول خواندن نماز بوده ستاره‌ای را که سقوط کرد را دیده است، بنابراین او خواست این توهم را که وی مشغول عبادت بوده دور نماید چون او در آن وقت به خاطر نماز بیدار نبود.

این نشانه‌ی فضیلت سلف صالح است و نشانگر آن است که آن‌ها به شدت مخلص بوده‌اند و به شدت از ریاکاری خود را دور می‌داشته‌اند. برخلاف کسی که می‌گوید: چنین و چنان کردم تا این‌گونه افراد جاهل را دچار توهم کند که او از اولیاء است. و ممکن است چنین فردی تسبیح را به گردنش بیاویزد و یا تسبیح به دست بگیرد و در میان مردم راه برود تا به مردم نشان دهد که او به اندازه‌ی دانه‌های تسبیح ذکر می‌کند. و امام‌محمدبن وضاح[۱۵] می‌گوید:

 اسد[۱۶] از جریربن‌حازم[۱۷] و او از صلت بن بهرام[۱۸] برای ما روایت نمود که گفت: ابن‌مسعود از کنار زنی عبور کرد که تسبیحی داشت و با آن تسبیح می‌گفت آن‌گاه ابن‌مسعود تسبیح را گرفت و آن را کند و دور انداخت. سپس از کنار مردی گذشت که با سنگریزه‌ها تسبیح می‌گفت، ابن‌مسعود او را با پایش زد و گفت: شما از روی ستم بدعتی آورده‌اید و یا این‌که علم و دانش شما از اصحاب محمد بیشتر است؟![۱۹]

 

[۱]– مؤلفات شیخ‌الاسلام محمدبن‌عبدالوهاب، قسم التفسیر ص (۳۳۷).

[۲]-الدرالمنثور (۵/۱۷۶).

[۳]– ابن‌کثیر (۳/۲۴۹).

[۴]– در تمام نسخه‌ها چنین آمده است و در شرح با لفظ «فقام إلیه عکاشه بن محصن» آمده است و روایت از بخاری در الصحیح (۵/۲۳۹۶) و ش (۶۱۷۵).

[۵]– صحیح بخاری (۵۴۲۰) البغا و صحیح مسلم (۱/۱۹۹) ش (۲۰۰).

[۶]– صحیح بخاری (۳۲۲۹) و ش  (۶۱۰۷).

[۷]– صحیح بخاری (۵۳۷۸) و ش (۶۱۷۵،۵۴۲۰).

[۸]– صحیح مسلم ش (۲۰۰).

[۹]– سنن ترمذی (۲۴۴۶) و می‌گوید حسن و صحیح است.

[۱۰]– السنن الکبری ش (۷۶۰۴) و امام احمد در مسند (۱/۲۷۱) و ابن‌حبان در صحیح خود به ش (۶۴۳۰) و غیره آن را روایت کره‌اند و شاهد به روایت ابوهریره و ابن‌مسعود دارد. 

[۱۱]– حصین ثقه و مورد اعتماد و از بزرگان حدیث بوده است، چنان که امام احمد گفته است و علی ‌بن‌ مدینی نمی‌پذیرد که او دچار اختلاط شده است و فسوی می‌گوید: متقن و ثقه و از کسانی است که جماعتی از او روایت کرده‌اند و ذهبی او را از زمره‌ی کسانی نام برده که در موردشان سخن گفته شده ص (۴۵) تهذیب الکمال (۶/۵۱۹ همراه حواشی) وتقریب‌التهذیب ص (۱۷۰).

[۱۲]– سیراعلام النبلاء (۴/۳۲۱) تهذیب‌الکمال (۱۰/۳۵۸).

[۱۳]– ثعلب علامه محدث و نحوی ابوالعباس احمد بن یحیی بن یزید شیبانی مولایشان بود صاحب الفصیح و التصانیف است در سال ۲۹۱ هـ.ق وفات یافت. سیر اعلام النبلاء (۱۴/۵-۷).

[۱۴]– لسان العرب (۲/۴۱۲).

[۱۵]– محمدبن وضّاح بن بزیع اموی، امام زاهد حافظ محدث اندلس که در سال ۲۸۷ یا ۲۸۶، ۲۸۹ هـ.ق وفات یافت. نگا: سیر اعلام النبلاء (۱۳/۴۴۵-۴۴۶) و الأعلام زرکلی (۷/۳۵۸).

[۱۶]– اسد بن ‌موسی‌بن ابراهیم اموی امام حافظ ثقه معروف به أسدالسنه در مصر اقامت گزید و کتاب‌هایی تالیف کرد، وی در سال ۲۱۲ هـ.ق درگذشت. نگا: سیراعلام النبلاء (۱۰/۱۶۲).

[۱۷]– جریر بن‌حازم ازدی ثقه است، وقتی دچار اختلاط شد فرزندش او را منع کرد.  در سال ۱۷ هـ وفات یافت.  نگا: الکاشف ذهبی (۱/۲۹۱).

[۱۸]– صلت بن بهرام ثقه‌ای است متهم به ارجاء و از تابعین روایت می‌کند و از صحابه روایتی ندارد.  لسان‌المیزان (۳/۱۹۴).

[۱۹]-البدع و النهی عنها ابن وضاح ص (۴۶) ش (۲۲ الصمیعی) و سندش منقطع است و روایت صلت از ابن ‌مسعود منقطع است، و داستان ابن مسعود با کسانی که حلقه می‌زدند و با سنگریزه‌ها تسبیح می‌گفتند و آن را می‌شمردند، که ابن مسعود به آن‌ها گفت: شما یا علم و دانشتان از اصحاب محمد بیشتر است یا از روی ستم بدعتی ایجاد کرده‌اید». ما را از روایت منقطع بی‌نیاز می‌کند. البدع و النهی عنها ابن‌وضّاح ش (۱۷،۱۶،۹) و السلسله الصحیحه آلبانی (۲۰۰۵).

مقاله پیشنهادی

نشانه‌های مرگ

مرگ انسان با افتادن و شل شدن دو طرف گیج‌گاه، کج شدن بینی، افتادن دست‌ها، …