اطلاق واژهی اهل سنت به صدر اسلام، یعنی همان عصر نبوّت و دورههای طلایی سه قرن اول باز میگردد. ابن عباسt در تفسیر آیهی زیر سخنان جالبی دارد:
﴿یَوۡمَ تَبۡیَضُّ وُجُوهٞ وَتَسۡوَدُّ وُجُوهٞ﴾ [آلعمران: ۱۰۶].
«روزی ، روهایی سفید و روهایی سیاه میگردند».
ایشان میفرمایند: «اما کسانی که چهرههایشان سپید و تابناک است، همان اهل سنت و صاحبان علم هستند و کسانی که چهرههایشان سیاه است، همان بدعتگزاران و گمراهانند»[۱].
سپس بتدریج این واژه را بسیاری از بزرگان و ائمهی سلف از جمله ایوب سختیانی (۶۸-۱۳۱ﻫ – ق) بکار بردهاند.
لالکایی به نقل از او میفرماید: «من هرگاه خبر مرگ یکی از اهل سنت را میشنوم، گویی پارهای از تنم را از دست دادهام». و همچنین میفرماید: «همین سعادت و خوشبختی برای غیر عربها کافی است که خداوند توفیقشان دهد، عالمی از اهل سنت را درمیانشان پدید آورد»[۲].
و بر توست برادرم توجه کنی به آنچه امام احمد رحمه الله در مقدمهی کتاب «السنه» در بیان مذاهب اهل سنت میفرماید: «…اینها مذاهب اهل علم، اصحاب اثر و اهل سنتی هستند که به دستگیرههای سنت چنگ زده و از آن پیروی کردند و بدان معروف ومشهور شدهاند. و مردم از زمان صحابهی رسول الله صلی الله علیه و سلم تا بهامروز به آنان اقتدا کردهاند»[۳].
بنابراین با توجه بدانچه گذشت معلوم میشود که واژهی «اهل سنت» در نزد سلف امری معروف بوده و با این لقب میان خودشان و بدعتگزاران تمایز و جدایی قایل شدهاند. همچنان که امام احمد و ائمه ثقه و مورد اطمینان آن را واضح و روشن ساختهاند.
[۱]– ابن کثیر، تفسیر: ۱/۳۹۸٫
[۲]– لالکایی، شرح أصول أهل السنه: ۱/۶۰-۶۱٫
[۳]– السنه: ص ۳۳-۳۴، و کتاب: الرد علی الجهمیه.