گاه غیر مسلمانان نیر از راه دور به دیدن وی میآمدند، یک بار پزشکی مسیحی برای معالجه آمد و گفت من از چند سال قبل در آرزوی زیارت شما بودم و زندگی شما نه تنها برای اسلام باعث خیر و برکت است، بلکه برای کل مخلوق خدا باعث خیر و برکت است و کلیۀ دوستان ما شما را دوست دارند. مروزی میگوید: هنگامی که این مسیحی رفت، من عرض کردم گمان میبرم که در کل عالم اسلام برای شما دعای خیر انجام میگیرد، ایشان فرمودند برادر هرگاه برای انسان حقیقت خودش منکشف گردد، هرکس هرچه بگوید از آن فریب نمیخورد[۱].
با توجه به این تواضح و انکسار، خداوند متعال ایشان را رعب و وقاری داده بود که دولت مردان و فرماندهان ارتشی از ایشان در هراس بودند و برای احترام وی مجبور میشدند. یکی از معاصرانش میگوید من پیش اسحاق بن ابراهیم (نایب بغداد) و پیش فلان و فلان حاکم رفتهام اما با رعبترین فردی نسبت به امام احمد هیچ جا ندیدهام، من در مورد مسئلهای با ایشان صحبت میکردم دیدم که از هیبتشان، لرزه بر تنم غالب شده است. کلیه اهل قلوب و اهل خلوص آن دوران معتقد به عظمت ایشان بودند و با ایشان احترام میگذاشتند و علمای زمان و ائمه فن از از تبحر علمی و وسعت نظرش متعجب بودند، محدث معروف محمد ابراهیم الحربی میگوید:
«رأیت احمد بن حنبل فرایت کان الله جمع له علم الاولین والاخرین من کل صنف یقول ما شاء ویمسک ماشاء»[۲].
ترجمه: «من احمد بن حنبل را دیدم چنان معلوم شد که خداوند متعال در قلب ایشان علم اولین و آخرین و هر نوع دانش را جمع فرمودهاند، هر مطلبی را که میخواهند اظهار میکنند و هر آنچه را که میخواهند در سینه نگه میدارند».
زهد امام ضرب المثل بود، دوران حکومتهای مامون، معتصم و واثق، برای ایشان دوران آزمایش بود، زیرا این هر سه نفر در پی آزار آن بزرگوار بودند، و دوران متوکل نیز دوران آزمایش بود، اما از این نظر که متوکل ارادتمند و قدردان وی بود و از این آزمایش بیشتر هراسناک بود و میفرمود در دوران آن سه نفر گرچه من در رنج و عذاب و شکنجه بودم اما دین من سالم ماند، حالا در زمان پیری در آزمایش نوع دوم گرفتار شدهام، اما همچنان که ضربات شلاق معتصم ایشان را از پایمردی در راه عقیده و پیروی از سنّت مانع نشد، به همان صورت ارادتمندی متوکل در در پرباری استغنا و توکل ایشان تغییری به وجود نیاورد. روزی متوکل کیسهای را که پر از درهم بود بر پشت قاطری گذاشت و به ایشان تقدیم کرد، اما امام احمد بن حنبل به صراحت گفت: من نیازی ندارم. اما قاصد گفت برگرداندن هدیه متوکل مناسب نیست، زیرا به تازگی و با سختی دل خلیفه صاف شده است و اینکار شما بار دیگر سوء ظن ایجاد میکند. وی به قاصد دستور داد به گوشهای بینداز و نیمههای شب عمویش را خواست و گفت من به علّت وجود این کیسه امشب خواب نمیروم و از گرفتن آن بینهایت پریشان و پشیمان هستم، عمویش گفت اما حالا که شب است همه مردم در خواب به سر میبرند به محض اینکه صبح شد هرچه که شما بهتر میدانید همانطور انجام دهید. چنانکه به محض فرا رسیدن صبح، افراد با تجربه را خواست و ایشان را مکلف کرد که آماری از افراد نیازمند و پوشیده حال و فقرای واقعی تهیه کنند و بلافاصله این مال را طبق آن آمار تقسیم نماید. چنانچه همه دراهم آن کیسه تقسیم شد و در پایان خود آن کیسه به یکی از فقرا داده شد[۳].
[۱]– ترجمه امام احمد، «ذهبی» ۲۱-۲۲٫
[۲]– مناقب ابن جوزی مناقب حافظ ذهبی، طبقات ابن السبکی.
[۳]– ترجمه الامام احمد من تاریخ الاسلامی الذهبی ص۶۰٫