شیخ السلام ابن تیمیه رحمه الله
چگونه میتوان پنداشت که اصحاب رسول الله این نصوص روشن را نفهمیده باشند، اما ایرانیان، یونانیان، یهودان، نصارا و فیلسوفان عقیده صحیح را دریابند و برای امت اسلامی بیان کنند
از سوی دیگر، اگر صحابه این نصوص را در نیافته باشند، پس باید چنین پنداشت که قرآن قابل فهم نیست و خداوند مردم را بدون کتاب و هدایت و ارشاد رها کرده است، و معنی چنین سخنی این است که مردم معرفت خدا و صفات او را در قرآن و حدیث نجویند و از سلف و اهل سنت نپرسند، بلکه به عقول خود رجوع کنند [۲۱].
به گفته او کسانی که صفاتی مانند بودن خداوند بر فراز آسمان و بر بالای عرش، و قابل اشاره و قابل رؤیت بودن او و صفات دیگر را از او نفی میکنند، در حقیقت به «تعطیل ذات از صفات» قائلند.
اینان این عقاید را از طریق جهمیه از یهود و نصارا و صابئین فرا گرفتهاند.
به عقیده او فلاسفه یا از صابئه هستند و یا از مشرکین، یعنی یونانیان که به خدایان متعدد قائل بودند.
ابن تیمیه رح میگوید:
پس از آنکه در قرن ۲ق/۸م کتابهای یونانیان به عربی ترجمه شد، فتنه بالا گرفت و در قرن ۳ق عقاید جهمیه در عالم اسلام منتشر شد و ائمه دین با آن به مخالفت برخاستند.
بشر مریسی (د ۲۱۸ق/۸۳۳م) از جهمیه قرآن و حدیث را با رأی خود تأویل کرد و تأویلاتی که امروز از صفات خدا میکنند، مانند تأویلات ابن فورک، فخر رازی، ابوعلی جبّائی، قاضی عبدالجبار همدانی و غزالی، همه همان تأویلات بشر مریسی است، اما گاهی در کلام این اشخاص سخنانی در رد تأویل و ابطلال آن نیز دیده میشود و گاهی سخنان خوب هم گفتهاند [۲۲].