منظور از استحسان، عدول از یک قیاس جلی به یک قیاس خفی یا استثنا نمودنِ یک مسألهی جزئی از یک اصل کلّی است با توجّه به دلیلی که مجتهد به آن اطمینان حاصل میکند و مقتضی این استثنا یا آن عدول است.
اگر مسألهای در پیش روی مجتهد قرار گرفت که در مورد آن دو قیاس در تنازع بودند و قیاسِ اول آشکار و مقتضی حکم معینی بود، اما قیاس دوم خفی و مقتضی حکم دیگری بود و در اندیشهی مجتهد دلیلی ایجاد شد که مقتضی ترجیح قیاس دوم بر قیاس اول، یا عدول از مقتضایِ قیاس جلی به مقتضای قیاس خفی بود، در آن صورت، این عدول یا آن ترجیح، همان استحسان است[۱] و دلیلی که مقتضی این عدول است هم، وجهِ استحسان نامیده میشود به معنی سندِ استحسان و حکمی که با استحسان ثابت میشود، حکمِ مستحسَن یا حکم ثابت برخلاف قیاس جلی نامیده میشود. نیز، اگر مسألهای بر مجتهد عرضه شد که در زیر یک قاعدهی عمومی قرار میگرفت، یا آن که اصلی کلّی بر آن اشتمال داشت و مجتهد دلیل خاصی یافت که مقتضیِ استثنای این مسأله جزئی از اصلِ کلّی یا مقتضیِ کنار زدنِ آن مسأله از حکم ثابتشده برای نظایرش به حکمی دیگر بود، به خاطر همان دلیل خاصی که در ذهن مجتهد ایجاد شده است، در آن صورت، این عدول استثنایی همان استحسان است و دلیلی که آن را اقتضا کرده، وجهِ استحسان، یعنی سند آن است و حکمی که با آن ثابت میگردد هم، حکمِ مستحسَن، یعنی حکمِ ثابتشده برخلاف قیاس است و قیاس، در این جا، همان اصلِ کلّی یا قاعدهی عمومی است.
[۱]– احناف، همچنین قیاس خفی را که در مقابل قیاس جلی قرار دارد، نیز استحسان مینامند و در تعلیل این تسمیه میگویند که: این قیاس، از قیاس ظاهر قویتری است، پس عمل به آن مستحسن و نیکو است.