کسانی که معتقد به عدم توجّه به اقوالِ مست و عدم مجازات بدنیِ وی هستند، به دلایل زیر استناد میکنند:
۱- فرد مست به آنچه که بر زبان میآورد، علم ندارد. زیرا خدای متعال میفرماید: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقۡرَبُواْ ٱلصَّلَوٰهَ وَأَنتُمۡ سُکَٰرَىٰ حَتَّىٰ تَعۡلَمُواْ مَا تَقُولُونَ﴾ [النساء: ۴۳]، «ای کسانی که ایمان آوردهاید! زمانی که مست هستید به نماز نایستید تا آنگاه که میدانید چه میگویید». پس مست نمیداند که چه میگوید و کسی که نمیداند چه میگوید هم، جایز نیست که به اقوال خود و نیز به هیچیک از احکام، چه طلاق و چه غیر آن، ملزم شود، چراکه وی، چون از اصحاب خرد نیست، مخاطب احکام شرعی هم نیست و به همین دلیل در حکم مجنون است.
۲- فهم، علّت و خاستگاهِ تکلیف است و هرگاه فهمی وجود نداشته باشد، تکلیفی نیز وجود ندارد و نمیتوان مست را به منظور مجازاتکردنش مکلّف باقی گذاشت، زیرا شارع حد میگساری را به عنوان مجازات برای او تعیین کرده است، پس نمیتوان او را با چیزی دیگر یا با افزودن بر آن، مجازات نمود.
۳- حداقل چیزی که با آن تصرفات فرد صحیح میشود، قصد یا مظنّهی قصد است و فردِ مست هیچیک از این دو را ندارد.
۴- میان کسی که به طریقی مباح مست شده و کسی که به طریقی حرام مست شده است فرقی وجود ندارد، زیرا هردو فاقد عقل و تمییز هستند و بنابراین، واجب میآید که در حکم نیز مساوی باشند و تأثیر مباح یا حرامبودن طریقِ مستی هم، فقط در ترتبِ مجازات بر خودِ مستی میباشد [یعنی مست به طریق مباح مجازات نمیشود، اما مست به طریق حرام مجازات میشود] مگر نه این که کسی که ساق پاهایش را شکستهاند، به صورتِ نشسته نماز میخواند و کسی نیز که خودش ساق پاهای خویش را شکسته است، به صورت نشسته نماز میخواند و حال آن که فردِ دوم به خاطر شکستن ساق پاهایش مرتکب جرم هم شده است، اما فرد اول مرتکب جرمی نشده است؟!