ابوحنیفه به چند دلیل استناد میکند، از جمله:
۱- سفیه، مخاطب (احکام شرعی) است، زیرا فرد به خاطر داشتنِ اهلیت است که مورد خطاب قرار میگیرد و اهلیت هم با بلوغ همراه با عقل است و سَفیه نیز موجب ایجاد هیچ نقصی در عقل و تمییز سفیه نمیشود و به همین دلیل، او مخاطب حقوق شرعی باقی میماند و تصرفات قولی وی، چون طلاق و نکاح، صحیح بوده، به دلیل بدهکاری به مردم زندانی میشود و به خاطر جرایمی که مرتکب میشود، مورد مجازات قرار میگیرد و با اقرارش به اسباب مجازاتها مورد مؤاخذه قرار میگیرد، حال اگر سفه بعد از بلوغ هم در واجب کردنِ سرپرستیِ سفیه و مواظبت از او و لزوم حجر بر وی معتبر باشد، اولی این است که در مورد اقرار به اسباب مجازاتها محجور شود، زیرا ضرری که بر نفس فرد وارد میشود، بزرگتر از ضرر وارده بر مال وی است.
۲- وقتی که انسان با وجود عقل بالغ میشود، اهلیت و شخصیت وی کامل میگردد؛ پس محجور ساختن وی در این حالت، پایمال کردن کرامت و انسانیت وی است و این جایز نیست و اگر گفته شود: حجر به خاطر مصلحت وی انجام میگیرد، جواب این است: ضررِ پایمال کردن آدمیت او و ملحق ساختن وی به چهارپایان از راه حجر بر او، بیشتر از ضرر ضایعکردن مال بر وی گران میآید و قاعدهی شرعی مقتضیِ تحمل ضرر کمتر برای دفع ضرر بزرگتر است؛ پس محجور نکردن وی به مصلحت او میباشد.
۳- در حدیث آمده است که: فردی در معاملات خود همواره دچار ضرر میشد و خانوادهاش وی را نزد پیامبرج آوردند و از ایشان خواستند که وی را محجور سازد، اما رسولِ خدا وی را محجور نکرد، بلکه فقط به او امر کرد که در معاملات برای خود خیار شرط کند. ملاحظه میشود که اگر حجر جایز میبود، رسول خدا او را محجور میساخت.
۴- استدلال آنان به آیهی ﴿فَإِن کَانَ ٱلَّذِی عَلَیۡهِ ٱلۡحَقُّ سَفِیهًا أَوۡ ضَعِیفًا أَوۡ لَا یَسۡتَطِیعُ أَن یُمِلَّ هُوَ فَلۡیُمۡلِلۡ وَلِیُّهُۥ بِٱلۡعَدۡلِۚ﴾ برایشان دلیلی در خود ندارد، زیرا منظور از ولی در این آیه، ولیِّ حق است نه ولی سفیه.
۵- استدلال آنها به درخواست امام علی برای محجور ساختن عبدالله بن جعفر نیز دلیلی برای آنان در خود ندارد، زیرا درخواست وی حمل بر ترساندن عبدالله بن جعفر میشود نه الزام حجر بر وی، یا این که حمل بر طلب منع مال از عبدالله میشود، به این اعتبار که سن و سال وی کمتر از بیست و پنج سال بوده است.
۶- هدر دادن مال و ریخت و پاش در آن معصیت است و معصیت سببِ مواظبت نمیشود و حجر بر سفیه هم از باب مراقبت و سرپرستی است، پس لازم نیست و نیز گفته نمیشود: معصیت موجب این نمیشود که عاصی مستحق توجّه و سرپرستی نباشد، با این استدلال که عفوِ قاتل عمد جایز است، زیرا قایلان به حجر، حجر بر سفیه را واجب میدانند، در حالی که عفوِ قاتل عمد جایز است نه واجب.
۷- قایلشدن به این که محجور شدن سفیه به خاطر دفع ضرر از جماعت میباشد هم، قولی مردود است، زیرا سفیه در مال خود دست به تصرف میزند و کسی در مال وی حقی ندارد تا سفیه به خاطر این حقِّ مورد ادعا از تصرف در مال خودش منع شود.