جمهور علما نکاح فردی را که مبتلا به مرضِ مرگآور است، صحیح میدانند، با این استدلال که این تصرف از فردی دارای اهلیت صادر شده است و در صورت وقوع این نکاح، زوجین از همدیگر ارث میبرند و برخی از آنان، چون امام احمد و ظاهریه، معتقدند که: در این نکاح، مَهر المسمی به زن تعلّق میگیرد، اما برخی دیگر، چون امام شافعی معتقدند که: جهت رعایت حق ورثه و بستانکاران، مَهر المثل به وی داده میشود و این حکم (دوم) مربوط به زمانی است که مهر المسمی از یک سوم اموال مریض خارج نشده باشد و ورثه یا بستانکاران آن را اجازه نداده باشند. اوزاعی، معتقد است که نکاح صحیح است، اما زوجین از هم ارث نمیبرند. امام مالک، نکاح را فاسد میداند و معتقد است که با این نکاح توارث ثابت نشده، زوجین از هم ارث نمیبرند؛ حتی برخی از اصحابِ امام مالک معتقدند که نکاح با زنِ ذمی -که اصلاً ارث نمیبرد- فاسد است مبادا اسلام بیاورد و وارث شود و به ورثه ضرر برساند.
امام مالک قایل به این است که اگر این زن و مرد قبل از دخول از هم جدا شوند، چیزی به زن داده نمیشود، اما اگر بعد از دخول از هم جدا شوند، از یک سومِ اموال مریض به وی مهر المثل داده میشود. استدلال امام مالک در این قول، متهمبودن مریض به داشتنِ نیت برای ضرر زدن به ورثه از طریق نکاح و اضافهنمودنِ وارثی دیگر به جمع آنان است[۱].
رأی راجحِ ما صحت نکاح مریض و ارثبردنِ زن و مرد از همدیگر و وجوب مهر المسمی در صورت پایینبودن آن از مقدار مهر المثل است، اما اگر بیشتر از مهر المثل باشد و بخشی از حقوقِ وارث یا بستانکاران را شامل شود، پرداخت مقدار مازاد بر آن به اجازهی ورّاث یا بستانکاران نیاز دارد. قایلشدن به فساد مطلقِ نکاحِ مریض، قول ضعیفی است، زیرا نکاح یکی از نیازهای اصلیِ انسان است و مریض در مورد چیزی چون نکاح با مهر المثل -که در شمارِ نیازهای اصلی وی است- محجور نمیگردد. اما اگر ثابت گردد که مریض به قصد ضرر زدن به ورّاث این نکاح را انجام داده است، در این حالت میتوان جهت طردِ قصد سوء وی قایل به عدم ارثبردن زوجین از همدیگر شد.
[۱]– الأم، شافعی ۳/ ۳۱- ۳۲؛ المغنی، ابن قدامه ۲/ ۳۲۶؛ المدونه الکبری، مالک ۲/ ۱۳۳؛ المحلی ۱/ ۲۵- ۲۶٫