دوران دوم: از تولد تا رسیدن به تمییز[۱]
اگر جنین زنده متولد شود، ذمّهای کامل و در نتیجه، اهلیت وجوب کامل برای وی پدید میآید و حقوق به نفع او و علیه او ثابت میگردد. شایسته بود که به مانند فرد بالغ همهی حقوق علیه این جنین متولد شده ثابت شود، زیرا دارای ذمّهی کامل است و اهلیت با این ذمّه ثابت شده است، اما چون هدف از خودِ وجوب صِرفِ وجوب و ثبوت حق بر انسان نیست، بلکه مقصود از وجوب حکم آن، یعنی اداست. بنابراین، همهی حقوقی که بچه امکان ادای آن را داشته باشد، بر او واجب میگردد و چیزهایی که ادای آن از جانب وی ممکن نباشد، بر وی واجب نمیشود. این حقوق را میتوان به تفصیل زیر مورد بررسی قرار داد:
۱- حق الناس: آن دسته از حق الناس که مانند ضمانتِ چیزهای تلفشده، اُجرت اَجیر، نفقهی زوجه و خویشاوندان و امثال آنها، جنبهی مالی دارند، بر بچه واجب میشوند، زیرا مقصود از آنها مال است و أدای نیابیِ این حقوق هم مقبول است و ولی به نیابت از بچه آنها را ادا میکند؛ اما آن دسته از حق الناس که به مانند قصاص، مجازات هستند، بر بچه واجب نیست، زیرا بچه صلاحیت حکم آن یعنی مؤاخذهشدن با مجازات را ندارد، چه عمل بچه توصیف به تقصیر نمیشود و به علّت قصور معنی جنایت در کار بچه، این کار وی صلاحیت آن را ندارد که سببِ این مجازات باشد و نیز، ادای این حق نیابتبردار نیست و نمیتوان ولی را به نیابت از بچه مجازات کرد. مجازات، در این جا برخلاف دیه است، زیرا دیه به خاطر عصمت و بیگناهی محل (مقتول) واجب شده است و بچهبودنِ قاتل هم نافی عصمت افراد نیست و مقصود از وجوب آن مال است و ادای مال نیز به طریق نیابتی ممکن است.
۲- حق الله: از حق الله، آن چه که شرطِ صحت و اصل عبادات است، یعنی ایمان و آنچه که عبادت خالص است، خواه مانند نماز بدنی محض باشد و خواه مانند زکات مالی محض باشد و خواه به مانند حج ترکیبی از بدنی و مالی باشد، هیچکدام بر بچه واجب نیست، گرچه سبب و محل این حقوق یعنی ذمّهی صالح هم موجود باشد، زیرا حکم وجوب در این حقوق، آن است که این تکالیف، عملاً و به صورت اختیاری و نه به صورت نیابت جبری، به دست کسی که عبادت بر او واجب شده است، انجام گیرد، تا ابتلا و آزمایش و جزای مترتب بر آن حاصل شود و بچه هم اهلیت این امر را ندارد[۲]. از حق الله آنچه که مانند حدود جنبهی کیفری دارد، بر بچه واجب نیست، همانند آن دسته از حق الناس که مثل قصاص جنبهی کیفری دارند، زیرا بچه صلاحیت حکم آن، یعنی مؤاخذهکردن با مجازات را ندارد و این مجازات هم به نیابت انجام نمیشود[۳].
در مورد اهلیت ادا هم باید گفت که: اهلیت ادا در حق بچه در این دوران، کاملاً منتفی است، چرا که او تمییز ندارد و -چنان که گفتیم- تمییز با عقل اساس اهلیت اداست و به همین دلیل، از بچه خواسته نمیشود که چیزی را شخصاً انجام دهد و حقوقی را که به سبب اهلیتِ وجوب بر او واجب شدهاند هم -در آن جاهایی که نیابت صحیح است- ولیاش به نیابت از او ادا میکند.
چون بچه اهلیت ادا ندارد، هیچ اثر شرعیای هم بر اقوال و تصرفات وی مترتب نمیشود و بنابراین، عقود و تصرفاتِ قولی وی باطل است و به آنها توجّه نمیشود.
[۱]– علما سنّ تمییز را رسیدنِ کودک به هفت سالگی تعیین کردهاند و این برای ضابطهمند ساختن احکام است. فقهای متقدم سنی را برای تمییز نمیکردند و فقط فقهای متأخر این کار را کردهاند و شاید اساس این کارشان این حدیث است که در مورد امر بچهها به نماز میفرماید: «وقتی به هفت سالگی رسیدند، آنان را به نماز خواندن امر کنید و زمانی که به ده سالگی رسیدند (و نماز نخواندند) آنان را بزنید». قانون مدنی عراق و نیز مصر، سن تمییز را هفت سالگی مقرر کردهاند.
[۲]– التلویح علی التوضیح: ۲/ ۱۶۳٫ فقها در مورد وجوب زکات در مال بچه اختلاف دارند؛ کسانی که آن را واجب دانستهاند، زکات را حقی واجب از آن فقرا در اموال ثروتمندان دانستهاند و این مفهوم نیز با صِغر و بلوغ اختلاف پیدا نمیکند؛ اما کسانی که آن را واجب ندانستهاند، آن را عبادتی به سان نماز و روزه دانستهاند و چون عبادت اختیار و آزمایش است، بلوغ در آن شرط است و بچه نیز به علّت قصور عقل صلاحیت این را ندارد که مورد اختیار واقع شود. نک: بدایه المجتهد ۱/ ۲۲۰٫
[۳]– کشف الأسرار، ۴/ ۱۳۶۲٫