محکومفیه آن چیزی است که خطاب شارع به آن تعلّق یافته است و اگر خطاب شارع یک حکم تکلیفی باشد، محکومفیه، چیزی جز فعل نخواهد بود؛ اما در حکم وضعی، محکوم فیه گاهی فعل مکلّف است، مانند عقود و جرایم و گاهی هم فعل مکلّف نیست، بلکه به فعل او برمیگردد، مانند شهود ماه رمضان که شارع آن را سبب وجوب روزه قرار داده است و روزه فعل مکلّف است. محکومفیه را محکومبه نیز مینامند، لکن اسم اول بهتر از اولی است[۱].
پس در قول الهی: ﴿وَآتُوا الزَّکَاهَ﴾، «زکات بدهید». ایجاب حاصل از این حکم (یعنی وجوب پرداخت زکات) به یک فعلِ مربوط به مکلّف، یعنی پرداخت زکات تعلّق یافته و آن را واجب کرده است.
و در قول الهی: ﴿وَلَا تَقۡرَبُواْ ٱلزِّنَىٰٓ﴾ [الإسراء: ۳۲]، «به زنا نزدیک مشوید». تحریم مستفاد از این حکم (تحریم زنا) به یک فعلِ مربوط به مکلّف یعنی زنا تعلّق پیدا کرده و آن را حرام کرده است.
و در قول الهی: ﴿إِذَا تَدَایَنتُم بِدَیۡنٍ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗى فَٱکۡتُبُوهُۚ﴾ [البقره: ۲۸۲]، «هرگاه به همدیگر تا مدت معینی وامی دادید، آن را بنویسید». استحبابِ مستفاد از این حکم به یک فعلِ مکلّف یعنی نوشتن سند برای قرض تعلّق یافته و آن را مستحب کرده است.
و در قول الهی: ﴿وَلَا تَیَمَّمُواْ ٱلۡخَبِیثَ مِنۡهُ تُنفِقُونَ﴾ [البقره: ۲۶۷]، «به سراغ چیزهای ناپاک نروید تا از آن ببخشید». کراهت به دست آمده از این حکم به فعلی از افعالِ مکلّف، یعنی انفاق چیزهای ناپاک تعلّق پیدا کرده و آن را مکروه کرده است.
و در قول الهی: ﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰهُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾ [الجمعه: ۱۰]، «آنگاه که نماز خوانده شد، در زمین پراکنده گردید». اباحهی برآمده از این حکم به یک فعل مکلّف، یعنی پراکندهشدن در زمین تعلّق پیدا کرده و آن را مباح کرده است.
اصولیون افعالی را که تکلیف به آنها تعلّق یافته است، از دو ناحیه مورد بررسی قرار دادهاند: نخست، از جهت شروط صحت تکلیف به این افعال و دوم، از ناحیهی جهتی که این افعال به آن جهت مضاف و مربوط میگردند.
اکنون هریک از این دو، در مبحث جداگانهای مورد بررسی قرار میگیرد.
[۱]– تیسیر التحریر ۲/ ۳۲۸٫