آن است که در سبب تأثیر میگذارد به نحوی که عمل آن را باطل کرده، مانع از این میشود که سبب مقتضی و باعث مسبّب گردد، زیرا در مانع خصوصیتی وجود دارد که با حکمت و فلسفهی سبب در تعارض است، مانند دَینی که در باب زکات سبب نقصان حد نصاب میشود؛ میدانیم که رسیدنِ مال زکوی به حد نصاب، سببِ وجوب زکات است، چرا که در ملکیت داشتن حد نصاب نشانهی بینیازی و توانگری فرد است و فردِ توانگر هم میتواند به افراد نیازمند کمک برساند، ولی دَین با این معنای مورد نظر در سبب زکات- یعنی توانگری- در تعارض قرار دارد و آن را نابود میسازد، زیرا در واقع به میزان بدهیِ فرد از آن مال زکوی که به حد نصاب رسیده است، مِلک فرد به حساب نمیآید و دیگر مالکیت بر حد نصاب نمیتواند مظنه و نشانهی توانگری باشد و در رسیدن مال به حد نصاب، آن معنا و مفهومی که به خاطر آن رسیدنِ مال به حد نصاب سبب وجوب زکات شده است، باقی نمیماند و در نتیجه، این سبب موجب پیدایش مسبّب خود، یعنی وجوب زکات نمیگردد. نیز، مانند قتل مورِث به دست وارث که این امر مانع از آن میشود که سبب- از قبیل خویشاوندی- در مجرای خود روان گشته، موجب پیدایش مسبّب، یعنی ارث گردد، زیرا در این مانع خصوصیتی وجود دارد که اساس و مبنایی را که ارث بر آن قرار دارد، یعنی اعتبار وارث به عنوان جانشین و خَلَفِ مورث را و هر آنچه که در میان آنها وجود داشته، از قبیل یاری و دوستیِ دایمی را خراب میکند، چون این مفاهیم به هیچ وجه با جنایت قتل که این مفاهیم را از بین میبرد، همخوانی ندارد. همچنین اختلاف دین و اختلاف سرزمین نیز، هردو مانع سبب هستند[۱].
مانع از حیث مانعبودن داخل در خطاب تکلیفی نمیشود، چون که شارع قصدی در تحصیل یا عدم تحصیل آن ندارد، بلکه مقصود شارع فقط بیان از بینرفتن حکم سبب یا بطلان مسبّب در صورت وجود مانع است و بنابراین، اگر مکلّف دارای حد نصاب مال زکوی باشد، از وی خواسته نمیشود که دَین موجود بر ذمّهی خود را برگرداند، بدین منظور که زکات بر او واجب شود، همانگونه که از مالکِ حد نصاب هم جلوگیری نمیشود که قرض کند تا زکات از ذمّهاش ساقط نشود.
اما با این وجود، برای مکلّف جایز نیست که به صورت عمدی و برای فرار از احکام شرعی مانعتراشی کند، زیرا این از نوع حیله است و در شریعت اسلام حیله حلال نیست و انجامدهندهی آن گناهکار میشود، مانند کسی که برای فرار از زکات، بعضی از اموال خود را به زنش هبه میکند تا قبل از مرور حول بر حد نصاب مالِ زکویاش، حد نصاب ناقص شود و سپس بعد از مرور حول، آن مال را از زن خود پس میستاند[۲].
[۱]– اعتبار قتل مورث به دست وارث و اختلاف دین یا سرزمین به عنوان موانع سبب در میراث، اعتقادِ برخی از علماست، اما عدهای دیگر از علما این امور را موانع حکم اعتبار کردهاند، نه سبب، ولی به نظر ما قرار دادن آنها به عنوان مانع برای سبب اولی است و خود ما هم همین را اختیار کردهایم.
[۲]– شاطبی ۱/ ۲۸۸، ۲۸۹٫