وقتی عمرو بن عاص (رض) قلعه ی بابلیان را به محاصره در آورد، با فرستادن پیکی به سوی پاسبانان دژ به آنان گفت:
«عجله نکنید تا به شما مهلت بدهیم و پس از آن رأی خود را در باره ی پیشنهاد ما بگوئید» لذا بابلیان سپاهیان شان را از هر گونه اقدامی باز داشتند. عمرو بن عاص (رض) به بابلیان گفت: «من به نزدتان می آیم ابومریم و ابا مریم را به نزدم بفرستید». بابلیان به خواسته ی او گردن نهادند و به یکدیگر اطمینان خاطر دادند .
عمرون عاص (رض) به آن دو گفت: «شما پارسایان این سرزمین هستید، اینک به حرفهایم گوش بدهید. خداوند محمد صلی الله علیه و سلم را همراه با حق مبعوث نمود و به اجرای آن او را فرمان داد و ما را به پیاده ساختن آن نیز امر کرد و تمام فرامین و آموزه های الهی را به ما رساند. سپس به سرای باقی شتافت در حالی که به آنچه مأمور شده بود، جامه ی عمل پوشاند و شریعتی درخشان بر ما باقی گذاشت. یکی از تعلیمات آنحضرت (ص) مهلت دادن به مردم و پذیرفتن عذر آنهاست. ما شما را به دین اسلام فرا می خوانیم هر کس اسلام را بپذیرد، همانند ما مسلمانان است. و کسی که از آن روی برگرداند، بر او جزیه مقرر خواهیم نمود و به او قدرت و تمکین خواهیم بخشید. و پیامبر ما (ص) مژده ی فتح سرزمین تان را به ما داده است و به خاطر رأفت ودوستی به حمایت از شما توصیه کرده اند. و چنان چه پیشنهاد ما را بپذیرید از حمایت و قیمومیت ما برخوردار خواهید شد.
هنوز فتح این کشور در مراحل پایانی و یا در شرف پایان یافتن بود، که از ساکنان مصر جنگجویانی به صفوف سپاهیان عمرو (رض) پیوستند. تا جایی که برخی از آنها به دسته ی گروهبانی یا سرجوخه ای رسیدند و همتایان جنگجوی عرب و مسلمان خویش را فرماندهی و نظارت کردند.
از این رو جای تعجب نیست که ببینیم قبطیان به پشتیبانی و یاری عمرو بن عاص (رض) بپا خیزند. به طوری که، گروهی از سران قبط در فتح اسکندریه با عمرو (رض) همراه شدند و با کمکهای نظامی و راهکارهای اجرایی و راهنمایی های مدیریتی خود، مسلمانان را در فتح و گشودن سرزمینهای جدید، یاری رساندند.
قبطیان و فرمانروایشان «مقوقس» برخلاف رومیان، هر گزمعاهدات صلح میان خود و فاتحان را نقض ننمودند. زیرا قبطیان به همان میزان که از جور وستم رومیان تنفر داشتند و شیفته ی عدل و دادگری اسلام بودند. واقعیتی که مؤرخین مسلمان و قبطیان پیشین بر آن تصریح نمو ده اند. و آن چه متشرقین غیر منصف و تاریخ نگاران متجددِ بیگانه ادعا کرده اند، محلی از اعراب ندارد. زیرا در پشت این ادّعاها انگیزه ها و تمایلات مسیحی نهفته است که با عینیّت گرایی و وقایع تاریخی در تضاد می باشد.
واقعیت این است که عمرو بن عاص (رض) قابلیت مدیریتی بی نظیری در برهه زمامداری اش در مصر ازخود بر جای نهاده بود. و چنانچه تحقیق و پرس و جوی عمر بن خطاب رضی الله عنه از عمرو بن عاص(رض) در باره ی اموال و دارایی های دولتی همان گونه که پیشتر گذشت، به دلیل خیانت عمرو بر دارایی های دولتی می بود، حتی برای یک لحظه وی را بر حکمرانی مصر باقی نمی گذاشت. به ویژه که عمر بن خطاب (رض) در وارسی و ارزیابی دارایی دیگر کارگزارانش و کسانی که در سبق به اسلام، سابقه ای بیشتر از عمرو بن عاص (رض) داشتند، شدت عمل به خرج داد. اما عمر بن خطاب علاقه داشت تا کارگزاران و استانداران دستگاه خلافت به الگویی در پاکی و درستکاری (بر اموال بیت المال) و دور جستن از ابهام و تردید تبدیل شوند و بدین طریق محل اعتماد کامل و اتکای مطلق رعایای شان قرار بگیرند. علاقه و احتیاط شدیدعمر بن خطاب (رض) بر حساب رسی کارگزارانش بدین جهت بود، تا نظارت کارگزاران بر توزیع عدل و اعطای حقوق یکسان به شهروندان کاملاً صورت گرفته و تبادل این اعتماد در میان هر یک از راعی و رعیت و نهادینه شدن آن در میان آنان به صورت کامل تحقق بیابد. و پیداست که اعتماد دو طرفه و متقابل بسیار با اهمیت تر از ثروت است و مایه ی فایده و نفع افزون تر میان حاکم و محکوم.
حضرت عثمان بن عفان -رضی الله عنه- به مدت چهار سال یا قریب به آن، عمروبن عاص (رض) را بر اداره ی مصر گماشت. سپس او را عزل نمود و عبدالله بن سعد بن ابی سرح را به جایش منصوب کرد. حضرت عثمان (رض) در محرم سال بیست و چهار هجری، به خلافت رسید. عزل عمرو بن عاص (رض) از سوی حضرت عثمان (رض) در سومین سال خلافتش و در سال بیست و هفتم هجری روی داد. دلیل عزل عمرو بن عاص (رض) تفاوت در دیدگاه و چگونگی مقابله با مانعین پرداخت مالیات در مصر بود. از این رو عبدالله بن سعد بن ابی سرح که از طریق رضاعت برادر حضرت عثمان (رض) بود، به جای وی گمارده گردید.
مقاله پیشنهادی
فضیلت مهاجران و انصار
الله متعال میفرماید: ﴿لِلۡفُقَرَآءِ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ ٱلَّذِینَ أُخۡرِجُواْ مِن دِیَٰرِهِمۡ وَأَمۡوَٰلِهِمۡ یَبۡتَغُونَ فَضۡلٗا مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٗا …