نمونه غایت نظارت و شدت توجه عمر بن خطاب (رض)بر امور کارگزاران دولتی اش حسابرسی بر اموال عمروبن عاص (رض) بود. چنان چه طی نامه ای به او نوشت: از طرف بنده ی خدا عمر بن خطاب به عمرو بن العاص. سلام علیک. اما بعد:
به من خبر رسیدهُ که تعدادی اسب و شتر و گوسفند و نیز اسرایی بسیار گرد هم آورده ای. پیش از این پیمانم با تو این بود که، هیچ دارایی در تصرف نداشته باشی. از این رو مَوردِ و منبع این اموال را شرح بده و چیزی را کتمان مکن».
عمرو (رض) در پاسخ به نامه ی عمر بن خطاب (رض) نوشت: { از عمرو بن عاص به بنده ی خدا عمر بن خطاب امیرالمؤمنین سلام علیک. تنها خدا را می ستایم که هیچ معبودی جز اوسزاوار پرستش نیست.
اما بعد: نامه ی امیرالمؤمنین که حکایت از ازدیاد اموال من دارد به دستم رسید. همان گونه که امیرالمؤمنین می داند پیش از این هیچ اندوخته ای در اختیار نداشته ام. لازم می دانم امیرالمؤمنین را باخبر سازم، من در سرزمینی هستم که کالا با بهای اندک، قابل دستیابی است و همانند اهالی آن از طریق حرفه های مختلف، و کشاورزی ارتزاق وکسب دارایی می نمایم و بر درآمدهای حکومتی خود نیفزوده ام. سوگند به خدا، اگر خیانت به شما را جایز می دیدم باز هم چنین نمی کردم. از اینرو، ای مرد دست از ما فرو دار که ما رادر زادگاه دارایی بیش از این است که چون به آنجا باز گردیم با آن خواهیم زیست}
عمر بن خطاب (رض) در پاسخ نوشت:
اما بعد: سوگند به پروردگار! من نه همچون اسطوره هایم که آن را برای دیگران باز گویی و نه از کسانی ام که سخنی بی پایه و بی محمل بر تو حمل نمایم. و تهذیب و تبرئه ات، تو را از وارسی و بررسی (در باره ی اموالت) بی نیاز نخواهد ساخت. هم اینک محمد بن مسلمه را به سویت روانه کرده ام. در حضور او اموالت را تقسیم کن. این را بدان خاطر می گویم که شما والیان بر توده های ثروت تکیه داده اید و چون مانعی در برابر خود نمی بینید، برای فرزندانتان می اندوزید و رفاه و آسودگی خود تدارک می بینید. و جز این نیست که ننگ و عار و آتش دوزخ را برای خویش بر جای خواهید گذاشت والسلام
زمانی که محمد بن مسلمه نزد وی آمد عمرو بن عاص (رض) سفره ای فراخ گسترد و غذایی فراوان به نزدش نهاد. اما محمد بن مسلمه از خوردن آن غذاها، امتناع ورزید. عمرو (رض) خطاب به پیک عمر (رض) گفت:
«آیا غذای ما را بر خود حرام می بینید؟» فرستاده ی حضرت عمر (رض) گفت:
« اگر غذای میهمان به نزدم می نهادی از آن می خوردم، ولی در آنچه پیش نهادی خیری نبود! به خدا سوگند! آب نخواهم نوشید تا تمام آنچه در اختیار داری نمایان سازی و چیزی را فرو ننهی». بعد از آن محمد بن مسلمه، کلیه دارایی عمرو(رض) را به دو حصه تقسیم نمود. تا اینکه به غیر از نعلینش چیزی نماند. لذا یکی از نعلین را برداشت و دیگری را رها نمود.
این عملکرد حضرت عمر (رض) {در تقسیم اموال} به عمرو (رض) محدود نماند. بلکه عمر بن خطاب (رض) به تقسیم دارایی بسیاری از کارگزاران، و استاندارانش که از سابقه ای دیرینه تر در اسلام و جایگاهی والاتر از عمرو (رض) برخوردار بودند، مبادرت ورزید.
هنگامی که عمر بن خطاب (رض) به راه رفتن عمرو می نگریست می گفت: «برای عمرو بن عاص (رض) شایسته نیست، مگر اینکه همچون امیری، بر زمین گام بردارد»
هر گاه عمر بن خطاب (رض) رأی فردی را ضعیف وفاقد تاثیر می دید، می گفت: «خدا را گواه می گیرم که آفریننده ی تو و عمرو یکی است» مقصود وی خالق افراد است. (بدین معنی که رأی قوی، مؤثر و کارآمد عمرو (رض) در مقابل رأی ناتوان آن فرد قرار می گرفت. و توانایی نقطه مقابل ضعف و ناتوانی است که ضد یکدیگرند) مترجم.
به نظر می آید، موفقیتهای چشمگیر و بزرگ عمرو بن عاص (رض) در مصر، حضرت عمر (رض)را در انتخاب وی به عنوان والی مصر، مجاب ساخته بوده باشد. به ویژه که عمر بن خطاب (رض) به جهت دقت و محتاط بودنش در انتخاب فرد شایسته برای شغل مناسب، و به تعبیری فرد شایسته سالار شهرت داشت.
همان گونه که پیشتر گفتیم عمرو بن عاص (رض) موفق به فتح تمامی مناطق مصر و لیبی گردید. فتح کشورهایی با این وسعت دستاورد اندکی به شمار نمی رود. کما اینکه، شهر فسطاط (واقع در مصر) را وی بنا نهاد. در وجه تسمیه این شهر به فسطاط اقوال م و تخم ها گفت: لقد تحَّرم منّا بمتحرِّم
از این رو دستور داد خیمه را همان گونه که بود، برپا دارند. یک قول آن است که چون عمرو بن عاص (رض) خواست برای فتح اسکندریه عازم شود، دستور داد خیمه ی او را جمع نمایند، که ناگهان دیدند، کبوتری در آن تخم گذارده است.عمرو با مشاهده ی کبوتر به ساکنان آنجا توصیه نمود از آن مراقبت نمایند. پس از فتح اسکندریه هنگامی که مسلمانان قصد بازگشت از آنجا را داشتند، گفتند: کجا منزل نمائیم؟ عده ای گفتند: «در فسطاط» و منظورشان خیمه ای بود که از عمروبن عاص در مصر برجای مانده و به خاطرآن کبوتر، برافراشته شده بود. لذا به جهت کثرت استعمال، به فسطاط (خیمه) مشهور گشت.
قول دیگر آن است که، هنگامی که عمرو (رض) در سال بیست و یک هجری در مسیر بازگشت از اسکندریه بود، در همان مکانی که خیمه اش را بر جای گذارده بود. فرود آمد. با فرود آمدن عمرو (رض) قبائل ممالک مفتوحه ی موجود در سپاه شروع به پیشی گرفتن از یکدیگر بر سر جایگاهها نمودند. لذا عمرو بن عاص (رض)، معاویه بن حُدیج را به همراه عده ای دیگرمأمور املاک و نواحی آنجا گرداند. آن دو نیز با تکفیک و تقسیم قبائل درنواحی مختلف آن سرزمین، هر یک را در منطقه ای مستقر نموده و در آن دیار سکنی داد. سکونت مردم در این شهر به سال بیست و یک هجری برمی گردد