بعد از این نشست، نجاشی با دعوت از مسلمانان از آنها خواست نزدش حاضر شوند. مسلمانان که جعفر بن ابی طالب را در خوشی و ناخوشی امین و مورد اعتماد خویش می دیدند او را به عنوان سخنگوی مسلمانان مهاجر برگزیدند. نجاشی خطاب به حاضرین مسلمان گفت: «ما هذاالدی الذی فارقتم فیه قومکم و لم تدخلوا فی دینی، و لا دین أحد من الملل؟!»
«این چگونه دینی است، که درپذیرفتن و بخاطر آن، از هموطنان خود جدا گشته و رابطه خود را از آنان گسسته اید و به آ یین من (مسیحیت) و هیچ یک از ادیان ملل دیگر نیامده اید؟!»جعفر بن ابی طالب در حضور پادشاه حبشه علت هجرت و دلیل پذیرش آوارگی را چنین بیان کرد:
«شهریارا، ما گروهی از مردم جاهلیت بودیم، بت می پرستیدیم، مردار می خوردیم. دست به ارتکاب فحشا و ناروا می زدیم، پیوند خویشاوندی می گسستیم، با همسایه بدرفتاری می کردیم. نیرومندان ما ناتوانان را می بلعیدند. در این حال بودیم تا خداوند مردی را از میان ما برانگیخت که نسب و دودمانش را می شناختیم و به درستی، امانت داری و پاکدامنی اش ایمان داشتیم. او ما را به طرف خدا فرا خواند تا خدا را یگانه بدانیم و فقط او را بپرستیم و سنگ و بت را، که تا آن زمان خود و پدرانمان به جای خدا می پرستیدیم فرو گذاریم به ما دستور داد راست بگوئیم، امانت دار باشیم، پیوند خویشاوندی را محترم داریم با همسایه به نیکی رفتار کنیم و از خونریزی و آنچه حرام گشته دست بداریم. او فرمان داد از فحشا و زشت کاری دوری گزینیم، دروغ و بهتان نگوئیم مال یتیم نخوریم به پاکدامنان تهمت نزنیم، نماز بگذاریم، زکات بپردازیم و روزه بداریم» جعفر(رض) در ادامه برشمردن پاره ای از مزاعای اسلام گفت: «چون دیدیم راست می گوید، پیامبری اش را تصدیق کردیم و به او ایمان آوردیم، و هر چه را که بر ما حلال و حرام دانسته بود، پذیرفتیم. هموطنان ما به ما به دشمنی برخاستند و در شکنجه و آزار ما کوشیدند تا دست از دینمان بشوئیم و به بت پرستی رجعت کنیم. چون به قهر و زور توسل جستند و عرصه ی زندگی و عمل و مناسک دینی را بر ما تنگ گرفتند، به کشور تو هجرت کردیم و دل به حمایت تو بستیم و تو را بر غیر تو ترجیح دادیم. امیدواریم در کنار تو ستم نبینیم»
نجاشی پس از شنیدن سخنان جعفر، گفت: «آیا از آنچه پیامبرتان از سوی خدا آورده، چیزی با خود دارید؟!» جعفر در پاسخ گفت: آری. نجاشی گفت: «آنچه داری نزدم برخوان» جعفر نیز آیه های ابتدای سوره مریم را به نزد وی برخواند : «کهیعص» نجاشی با شنیدن آیات، داستان زندگی حضرت عیسی (ع) شروع به گریه نمود به طوری که ریشهایش خیس شد و اسقفها و کشیشانش نیز به شدت گریستند تا آنجا که مصاحفشان خیس شد. پس از آن نجاشی گفت: اِنَّ هذا والذی جاء به عیسی، لیخرج من مشکاهٍ واحده، انطلقا، فلا والله لا أسلمهم الیکما و لا یکادون» در واقع آنچه بر پیامبرتان نازل شده و آنچه عیسی (ع) آورده از یک طاقچه ی نور برون تراویده اند و(خطاب به هیئت اعزامی قریش گفت) راه خود را بگیرید و بروید. به خدا سوگند، هر گز آنها را به شما نخواهم سپرد و نه اجازه می دهم به آنان دست یابید.)
بعد از آن، عمرو و همراهانش از مجلس نجاشی برخاستند..با شکست تلاشهای نمایندگان قریش در مجلس گفتگو، آنان تدبیری نو اندیشیدند. عمرو به همراهانش گفت: «به خدا سوگند! فردا(در مجلس نجاشی) سخنانی را خواهم گفت، که بنیاد خدایان شان را بر می افکند» در این هنگام، عبدالله بن ابی ربیعه گفت: چنین مکن، زیرا آنان نزدیکان و خویشاوندانی میان ما دارند، گر چه با عقایدمان مخالف باشند. عمرو گفت: «سوگند به خدا: حتماً به پادشاه خواهم گفت، که اینان عیسی بن مریم را بندۀ خدا می پندارند»
صبح روز بعد عمرو به نزد نجاشی رفت و گفت: پادشاها! آنها (مسلمانان) در بارۀ عیسی بن مریم گفته ای بس عظیم می گویند کسی را پیش آنها بفرست تا از آنچه در بارۀ عیسی بن مریم (ع) می گویند سوال نمائید نجاشی برای دریافت صحت سخنان عمرو، دیدگاه مسلمانان را در بارۀ عیسی مسیح (ع)، جویا شد. جعفر بن ابی طالب در پاسخ نجاشی گفت: «باورمان همان است که پیامبرمان (ص) از سوی خدا آورده، معتقدیم عیسی بنده و فرستادۀ خداست و روح و کلمۀ اوست که بر مریم عذراء بتول القاء نموده است.» نجاشی چوبی را از زمین برداشت و گفت: «آنچه از مقام و جایگاه عیسی (ع) گفتید، فراتر از این چوب نیست» با این سخن نجاشی کشیشان به غرلند و غرغر افتادند. نجاشی با دیدن حالت اسقفها گفت: «و لو اینکه (بر خلاف تمایل) زیر لب غرغر نمائید»
پس از آن به مسلمانان گفت:«إذهبوا فانتم آمنون، ما أحب أنَّ لی جبلاً مِن ذهب، و أننی اَذیت رجلاً منکم» بروید زیرا که در امن و امان هستید. هر گز نمی پسندم، کوهی از طلا به من داده شود و در مقابل فردی از شما را بیازارم.) و هدیه قریش را به آنان باز گرداند. عمرو و همراهانش شرمسار و سرافکنده در حالی که هدایای خود را به همراه داشتند از دربار نجاشی، بیرون آمدند. و بدین ترتیب مسلمانان در سرزمینی پر از نعمت و سعادت و در جوار همسایه ای نیک و برگزیده اقامت گزیدند.
در کتب سَیر می آید، هنگامی که جعفر بن اطالب از اعزام عمرو بن عاص و همراهانش توسط قریش به سوی نجاشی مطلع شد، با سرودن ابیاتی، نجاشی را به رعایت حُسن همجواری با مسلمانان مهاجر و دفاع و پس راندن آزارهای احتمالی، ترغیب نمود. در بخشی از این ابیات چنین می آید:
ألا لیت شِعرِی کیفَ فی النَّأی جعفراً
و عمرو و أعدأء العدوّ الاقاربُ
فهل نالَ اَفعالُ النجاشی جعفرا و اصحابه او عاق ذلک شاغب(آیا جعفر از میزبانی نجاشی و دوستانش خرسند گشت ویاآشوب طلبی او را ناخرسندنمود )
تَعَلَّم أبیتَ اللَّعن انک ماجد
کریم فلا یَشقی لدیک المجانِبُ (خداوند تورا حفظ کند.بدان،که توبزرگوار و بخشنده ای. لذاکسی که همجوارت گشت،بیجاره نخواهد شد)
تعلَّم بانَّ اللَّهَ زادک بَسطهً
و اسبابَ خیرٍ کُلَّها بک لازبُ (بدان که خداوندبر جود و سخای تو فزوده و خوبی ها همگی
و اَّنک فَیضٌ ذوسجال عزیزه
یَنَالُ الأعادی نَفغُها والأرقابُ (تو
که دوستان و دشمنان از آن بهره می جویند.)
به دلیل بازگشت ناموفق سران قریش از حبشه و بروز هر چه بیش تر کارکردهای اجتماعی و فرهنگی دین اسلام رهبران قریش ناگزیر به دسیسه ای دیگر روی آوردند.
بدین سبب سران قبایل و
اشراف متنفد قریش با تصویب عهدنامه ای با یکدیگر بپیمان بستندکه هر گونه خرید و فروش با هواداران محمد (ص)، ارتباط و معاشرت و پیوند زناشویی میان هر یکی از دو طرف، متوقف گردد.
و ضمن درج این مطالب در یک نامه، آن را در درون خانه کعبه آویختند. و سوگند یاد کردند در عمل به مفاد آن خود را ملزم و وفادار بسازند.
با این موضع گیری قریش، بنی هاشم و بنی عبدالمطلب با خروج از مکه، در میان کوه های مکه، در دره ای که شعب ابوطالب خوانده می شد رها شدند به مدت دو یا سه سال در آن اقامت گزیدند. اقامت در این دوران سه ساله مسلمانان را متحمل سخت ترین حوادث و فشارهای روانی و معیشتی ساخت . به طوری که جز پاره ای اندک از مساعدت های پنهانی، از دسترسی به ادنی ترین کمکهای حیاتی زندگی محروم بودند. تا اینکه سرانجام گروهی از سران قریش پیمان نامه را نقض و محاصره را شکستند.
بدین ترتیب عمرو، علی رغم به کار بستن تمام تلاشها و توانایی هایی که یک انسان مستعد و کار آزموده در راه تحقق اهدافش آن را به اجرا در می آورد، در سفارت برون مرزی خود از سوی سران مشرک، با شکستی سنگین مواجه گردید.
ناکامی و شکستی که ریشه در رویه و باورهای باطل عمرو و زاییده در موضع حق پرستانه مسلمانان در حقانیت اسلام، و نیز دادگری، انصاف و عدالت گستری حاکمی چون نجاشی، داشت.