سفیر قریش در حبشه
عمرو و پدرش عاص بن وائل در شمار کسانی بودند، که علنا و آشکارا به اعمال ظلم و ستم علیه رسول الله (ص) و تمام تازه مسلمانان، می پرداختند.
زمانی که پیامبر (ص)- سکان دار کشتی نهضت اسلامی- دید، چگونه یارانش مورد شکنجه و آزاد و اذیت مشرکین قرار گرفته اند و فشار بر حامیان و هواداران نهضت روزافزون می شود، و خودش به خاطر مکانت عمویش ابوطالب در میان سران قریش، از گزند شکنجه آنان- تا حدودی- در امان است و از آنجا که قادر به دفاع از یاران خود و طرد شکنجه و عذاب از آنان، نبود، از اینرو خطاب به مسلمانان ستمدیده گفت: «لو خرجتم الی أرض الجبشه، فإن بها ملکاً لا یظلم عنده احدٌ و هی ارض صدقٍ، حتی یجعل الله لکم فرجا لمّا أنتم فیه» (به سرزمین حبشه هجرت نمایید. زیرا در آن فرمانروایی است که هیچ فردی به نزدش جور نمی بیند و در آن سرزمین، درستی و راستی و امنیت و آرامش را خواهید یافت، در آن دیار ماندگار شوید تا خداوند شما را، از رنج و تنگنایی که در آن هستید، برهاند.)
با سخنان پیامبر (ص)، شمار زیادی از مسلمانان، حامیان وی، از بیم آزار و اذیت و حفظ ایمان و ماندن بر عقیده توحیدی، با خروج از مکه رهسپار سرزمین حبشه گشتند.
این هجرت اولین هجرت مسلمانان به حبشه و نخستین هجرت در اسلام بود که در سال پنجم بعثت، به وقوع پیوست.
هنگامی که مشرکین قریش پی بردند ، مهاجرین مسلمان به پناهگاهی امن و آسوده در سرزمین حبشه دست یافته اند و پادشاه حبشه (نجاشی) نیک با آنان برخورد نموده، به مذاکره و تبادل نظر پرداختند.لذا به قصد باز گرداندن مهاجرین، عمرو بن عاص و عبدالله بن ابی ربیعه را به همراه هدایایی برای نجاشی و سران و بزرگان دربار او راهی حبشه نمودند .هیئت دو نفره قریش به راه افتادند تا اینکه به حبشه رسیدند و هدیه نجاشی را به او و سایر درباریانش تحویل دادند، و خطاب به بزرگان دربار گفتند: «گروهی از نادانان ما، دین آبا و اجدادی خود را رها نموده و به دینی تازه و از خود آورده گرویده اند که هیچ کدام از ما آن را نمی شناسیم. بزرگان سرزمین مان، ما را به نزد فرمانروایتان فرستاده، تا آنها را به نزد قومشان باز گردانیم پس چون درخواست خود را به پادشاه در میان نهادیم. به امیرتان اشارت نمائید، تا بدون گفتگو آنان را به ما بسپارد» و بیم داشتند که نجاشی به سخنان مسلمین گوش فرا دهد و در نتیجه از استرداد آنها منصرف شود. اما اطرافیان نجاشی قول دادند،آنان را در تحقق مقصودشان یاری خواهند نمود. پس از آن به نزد نجاشی رفتند و هدف از آمدن خود به سرزمین حبشه را به اطلاع او رساندند. سران دربار نیز از نجاشی خواستند، تا مسلمانان را به آنها تحویل دهد. نجاشی از این سخن درباریان برآشفت و به آنان گفت: «نه به خدا سوگند! هر گز گروهی را که به من پناه جسته و در سرزمین من جا گزیده اند، و مرا بر دیگران ترجیح داده اند، به کسی نخواهم سپرد، آنها را به نزد خویش فرا می خوانم و در باره آنچه این دو مرد ادعا می نمایند ، پرس و جو خواهم نمود اگر در ادعایشان صادق باشند، مسلمانان را تحویل آنها خواهم کرد و اگر چنین نباشد، در برابر این درخواست، خواهم ایستاد و حسن همجواری را در حقشان ادا می نمایم»