خلوت پیامبر صلی الله علیه وسلم در غار حرا و نزول وحی:
رسول الله صلی الله علیه وسلم علاقهمند به خلوت و تنهایی شده و به غار حرا در مکّۀ مکرّمه میرفتند و در آنجا چندین شبانهروز، به عبادت پرداخته و سپس نزد أمّ المؤمنین خدیجه بازگشته و خوراکی و نوشیدنی برمیداشتند. پیامبر صلی الله علیه وسلم بر همین حالت بودند تا اینکه حقیقت با نزول قرآن کریم در ماه رمضان، به ایشان رسید و جبرئیل gبرای رسول اللهr نمایان شد و نخستین آیات قرآن را از جانب پروردگار، به پیامبر صلی الله علیه وسلم تعلیم داد. او گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ﴾، پیامبرr فرمودند: «ما أنا بقارئ»؛ «من [که] خواننده نیستم [و نمیتوانم بخوانم].» جبرئیل دوباره گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ﴾ و محمّدr فرمودند: «ما أنا بقارئ»؛ «من [که] خواننده نیستم [و نمیتوانم بخوانم].» مرتبۀ سوم نیز همین درخواست و پاسخ تکرار شد و جبرئیل پس از هر یک از پاسخهای فوق، پیامبر را به سینهاش میچسباند و محکم فشار میداد تا جایی که ایشان به زحمت و سختی میافتادند.
وقتی سیّدنا جبرئیل در مرحلۀ سوم، پیامبرصلی الله علیه وسلم را رها کرد، نخستین آیات نازلشده از قرآن را بر رسول الله صلی الله علیه وسلم تلاوت نمود:
﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّکَ ٱلۡأَکۡرَمُ٣ ٱلَّذِی عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ۴ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ یَعۡلَمۡ﴾ [العلق: ۱-۵]
«[ای پیامبر!] بخوان به نام پروردگارت که [هستی را] آفرید. [همان پروردگاری که] انسان را از خون بسته آفرید. بخوان، و پروردگارت [از همه] بزرگوارتر است. [همان] کسی که بهوسیلۀ قلم [نوشتن] آموخت. به انسان آنچه را نمیدانست، آموخت».
با این آیات مهم که فرمان به فراگیری علم میدهد و ابتدای آفرینش انسان را روشن میسازد، نزول وحی بر پیامبرr شروع شد و ایشان در حالی که دلشان میلرزید، امّا کاملاً استوار و محکم بودند، به نزد همسر خویش؛ خدیجه بازگشته و فرمودند: «زَمِّلُونِی، زَمِّلُونی»؛ «مرا [با پارچهای] بپوشانید، مرا بپوشانید». خدیجه Iاین کار را انجام داد تا ترس و لرزش جسم ایشان از بین رفت و أمّ المؤمنین خدیجه را باخبر ساخته و فرمودند: «لَقَدْ خَشِیتُ عَلَى نَفْسِی»؛ «بدون تردید برای خودم نگران شدم».
امّا خدیجه Iگفت: «هرگز، سوگند به الله متعال که او تو را رسوا و خوار نخواهد ساخت، زیرا صلۀ رحم را اجرا میکنی، مشکلات [دیگران] را به دوش میکشی، به [افراد] مستمند کمک میکنی، مهماننواز هستی و در سختیها، مردم را یاری مینمایی».
این زن عاقل استدلال نمود فردی که برای مردم خیر و خوبی میخواهد، هرگز الله تعالی وی را خوار نخواهد کرد و سنّت الهی میطلبد که پاداش از جنس عمل باشد.
سپس أمّ المؤمنین خدیجه به همراه پیامبر صلی الله علیه وسلم نزد پسرعموی خویش؛ ورقه بن نوفل رفت که وی در دوران جاهلیّت مسیحی شده بود و انجیل را به زبان عبری مینوشت و بر اثر پیری، نابینا گشته بود. خدیجه Iبه او گفت: سخنان محمّدصلی الله علیه وسلم را بشنو. ورقه پرسید: ای پسرِ برادرم! چه دیدی؟ رسول الله آنچه مشاهده کرده بودند را به او خبر دادند و ورقه گفت: این همان ناموسی[۱] است که بر موسی g نازل شد، ای کاش من جوان میبودم و ای کاش زمانی که قومت تو را بیرون میکنند، من زنده باشم!
پیامبرr فرمودند: «أَوَمُخرجیَّ هُم؟!»؛ «آیا آنان مرا بیرون میکنند؟!» ورقه پاسخ داد: «آری، هرگز کسی مثل آنچه تو آوردی را نیاورده، مگر اینکه با وی دشمنی شده و اگر تا آن زمان زنده بمانم، تو را با تمام وجود کمک خواهم کرد.» پس از آن، ورقه وفات نمود و وحی مدّتی قطع گردید.[۲]
به مدّت ۳ سال، وحی نازل نشد و در این زمان، آمادگی پیامبر زیاد گشت و اشتیاق و علاقۀ ایشان، شدّت گرفت.
پیامبر میفرمایند: «بَیْنَا أَنَا أَمْشِی، سَمِعْتُ صَوْتًا مِنَ السَّمَاءِ، فَرَفَعْتُ بَصَرِی قِبَلَ السَّمَاءِ، فَإِذَا المَلَکُ الَّذِی جَاءَنِی بِحِرَاءٍ، قَاعِدٌ عَلَى کُرْسِیٍّ بَیْنَ السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، فَجُئِثْتُ[۳] مِنْهُ، حَتَّى هَوَیْتُ إِلَى الأَرْضِ، فَجِئْتُ أَهْلِی فَقُلْتُ: زَمِّلُونِی زَمِّلُونِی»[۴]؛ «در حالی که راه میرفتم، ناگهان صدایی از آسمان شنیدم، چشمانم را به سمت آسمان بلند کردم، همان فرشتهای که در غار حراء نزدم آمد را دیدم که بر روی صندلی موجود در بین آسمان و زمین، نشسته بود. من از این [صحنه] ترسیدم و بر زمین افتادم. سپس نزد خانوادهام آمده و گفتم: مرا [با پارچهای] بپوشانید، مرا بپوشانید».
رسول الله صلی الله علیه وسلم فرمودند که از این ماجرا ترسیدند، امّا این وحشت کمتر از ترس موجود در نخستین مرحلۀ وحی بود. سپس به خانه بازگشته و با لباس یا پارچهای پوشانده شدند.
پس از آن، الله آیات زیر را بر ایشان نازل فرمود:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ٢ وَرَبَّکَ فَکَبِّرۡ٣ وَثِیَابَکَ فَطَهِّرۡ۴ وَٱلرُّجۡزَ فَٱهۡجُرۡ﴾ [المدّثّر: ۱- ۵]
«ای جامه بر سر کشیده! برخیز و بیم ده و پروردگارت را بزرگ شمار و لباسهایت را پاکیزه دار و از پلیدی دوری کن».
یعنی ای جامه به خود پیچیده! برخیز و مردم را بهوسیلۀ قرآن کریم، بیم بده و دعوت و رسالت الهی را به آنان برسان و لباس و اعمالت را از آلودگیهای شرک پاک نما و از بتها دوری کن و از مشرکان و بتپرستان، بیزار و متنفّر باش.
[۱]– ناموس یعنی رازدار پادشاه و بنا بر قولی، صاحب راز خیر و جاسوس صاحب راز شر را گویند؛ نک: الرّوض الأنف، ج ۱، ص ۴۰۸٫
[۲]– صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ۴۹۵۳؛ صحیح مسلم، شمارۀ حدیث: ۱۶۱؛ الرّوض الأنف، ج ۱، ص ۳۹۶؛ خلاصه السّیره، صص ۱۹- ۲۰٫
[۳]– به معنای «ترسیدم» است؛ نک: النّهایه فی غریب الحدیث، ابن اثیر، ج ۱، ص ۲۲۸٫
[۴]– صحیح بخاری، شمارۀ حدیث: ۳۲۳۸؛ الرّوض الأنف، ج ۱، صص ۴۲۰- ۴۲۲٫