سخنانی دیگر که عصمت را نفی میکند
حضرت على فرمود: «استدلال کن، چرا که امور شبیه یکدیگرند. از کسانى مباش که پند و اندرز به آنها سود نمىبخشد مگر آن زمان که سخت در توبیخ و تنبیه او مبالغه کنى، چرا که عاقلان با اندرز و آداب پند مىپذیرند، اما چهارپایان با کتک زدن؛ همّ و غمها را با سپرِ صبر و نیکباوری [به خدا] از خود دور ساز. کسى که میانهروى را ترک کند از راه حق منحرف شده. یار و همنشین در حکم خویشاوند است. دوست آن است که در نبود انسان حق دوستى رارعایت کند. هوا و هوس شریک کورى است. چه بسا بیگانگانی که از خویشاوندان نزدیکترند و خویشاوندانى که از هر کس دورتر مىباشند. غریب کسى است که دوست نداشته باشد. کسى که از حق تجاوز کند در تنگنا قرار میگیرد. آن کس که به ارزش خود اکتفا کند [و اندازه نگه دارد] برایش پایدارتر و پایندهتر خواهد بود. مطمئنترین دستاویزی که میتوانى به آن چنگ بزنى وسیلهاى است که بین تو و خدایت ایجاد رابطه کند. کسى که به کار تو اهمیت نمیدهد، در حقیقت، دشمن توست. گاه میشود که ناامیدى، نوعى وصول به مقصد [و نعمت] است؛ و این امر هنگامی است که طمع موجب هلاکت شود[۵۱]. چنان نیست که هر عیب پنهانى آشکار شود و همه فرصتها به نتیجه رسد. گاه میشود که بینا به خطا میرود و نابینا به مقصد میرسد. شر و بدى را به تأخیر افکن، زیرا هر وقت بخواهى میتوانى انجام دهى. بریدن از جاهل معادل پیوند با عاقل و هوشیار است. کسى که از مکر زمان ایمن بماند زمان به او خیانت خواهد کرد و کسى که آن را بزرگ بشمارد، او را خوار خواهد ساخت. چنین نیست که هر تیراندازى به هدف بزند. آن گاه که حکومت تغییر کند و دگرگون شود، زمانه دگرگون خواهد شد. پیش از حرکت به سوى سفر درباره همسفرت جستجو و تحقیق کن و پیش از گرفتن منزل، درباره همسایهات»[۵۲].
امام در حدیثی طولانی فرمود: «… سپس رسول خداص برخاست که برود. پس فاطمه-علیها السلام- به او گفت: «پدر جان، توانِ کارهای خانه را ندارم. برای من خدمتکاری بگیر که برایم کار کند و در کارهای خانه به من کمک کند». پس پیامبرص به او گفت: «ای فاطمه، آیا چیزی بهتر از مستخدم نمیخواهی؟» علی به فاطمه گفت: «بگو بله». او گفت: «پدر جان، بهتر از خادم؟» پیامبر فرمود: «هر روز خدا را ۳۳ بار تسبیح بگو و ۳۳ بار حمد بگو و ۳۴ بار تکبیر بگو. پس این ذکر، به زبان صد بار است و در محاسبه کارهای خیر، هزار بار»[۵۳].
این حدیث، که نشان میدهد که آنان کاری را که بهتر بود، انجام ندادند، و اینکه علی به او گفت که چه پاسخ دهد، در تضاد با عقیدۀ عصمت است.
همچنین در داستانی طولانی از ابوذر چنین نقل شده است:
«من و جعفر بن ابیطالب از مهاجران سرزمینِ حبشه بودیم. به جعفر کنیزی هدیه دادند که ارزشش چهار هزار درهم بود. وقتی به مدینه رسیدیم، جعفر آن کنیز را به علی هدیه کرد، تا خدمتکار او باشد. علی هم او را به منزل فاطمه-علیها السلام- برد. روزی فاطمه-علیها السلام- به خانه رفت و علی÷ را در اتاق آن کنیز دید و پرسید: «ای اباالحسن، آیا [با او] کاری کردهای؟» وی جواب داد: «نه، به خدا قسم، ای دختر محمدص، کاری نکردهام. حال میخواهی چه کنی؟» او جواب داد: «اجازه بده تا به خانه پدرم رسول خداص بروم». علی گفت: «اجازه میدهم». پس روسری و روبنده خود را بست و به سوی خانه پیامبر رفت. جبرئیل پایین آمد و گفت: «ای محمد، خداوند به تو سلام رسانده و میگوید که فاطمه به سوی تو میآید تا از علی شکایت کند. پس شکایت او را دربارۀ علی قبول نکن». وقتی فاطمه وارد شد، پیامبرص پرسید: «آمدهای که از علی شکایت کنی؟» او پاسخ داد: «به خدای کعبه قسم که آری» پیامبرص به وی فرمود: «پیش او بازگرد و بگو که به خاطر رضایتِ تو رویِ مرا زمین زدند»»[۵۴].
این داستان نشان میدهد که فاطمه-علیها السلام- عصمت نداشت و پیامبر اکرمص علم غیب نمیدانست، زیرا جبرئیل به پیامبرص خبر داد که فاطمه چه میخواهد، و اینکه علی فاطمه را خشمگین کرد، در حالی که او کسی است که خداوند از غضب او غضبناک میشود.
[۵۱]- منظور آن است که چه بسا رسیدن به آرزو و دستیابی به خواستۀ خویش در دنیا، باعث هلاک فرد میگردد؛ اگر چنین است، محروم شدن بهتر از به دست آوردن است. (ویراستار) [۵۲]- همان. [۵۳]- أربلی، کشف الغمه، ۱/۳۷۳ و مجلسی، بحارالانوار، ۴۳/۱۳۴. [۵۴]- صدوق، علل الشرائع، ۱/۶۳؛ مجلسی، بحارالانوار ۳۹/۲۰۷ و حق الیقین، ۲۰۳ و ۲۰۴.