بخاری از جبیر بن حیه آورده که گفت: «بعث عمر بَعَثَ النَّاسَ فِی أَفْنَاءِ الأَمْصَارِ یُقَاتِلُونَ الْمُشْرِکِینَ… فَنَدَبَنَا عُمَرُ وَاسْتَعْمَلَ عَلَیْنَا النُّعْمَانَ بْنَ مُقَرِّنٍ حَتَّى إِذَا کُنَّا بِأَرْضِ الْعَدُوِّ وَخَرَجَ عَلَیْنَا عَامِلُ کِسْرَى فِی أَرْبَعِینَ أَلْفًا، فَقَامَ تَرْجُمَانٌ فَقَالَ: لِیُکَلِّمْنِی رَجُلٌ مِنْکُمْ، فَقَالَ الْمُغِیرَهُ: سَلْ عَمَّا شِئْتَ، قَالَ: مَا أَنْتُمْ؟ قَالَ: نَحْنُ أُنَاسٌ مِنَ الْعَرَبِ کُنَّا فِی شَقَاءٍ شَدِیدٍ وَبَلَاءٍ شَدِیدٍ نَمَصُّ الْجِلْدَ وَالنَّوَى مِنَ الْجُوعِ وَنَلْبَسُ الْوَبَرَ وَالشَّعَرَ وَنَعْبُدُ الشَّجَرَ وَالْحَجَرَ، فَبَیْنَا نَحْنُ کَذَلِکَ إِذْ بَعَثَ رَبُّ السَّمَوَاتِ وَرَبُّ الأَرَضِینَ تَعَالَى ذِکْرُهُ وَجَلَّتْ عَظَمَتُهُ إِلَیْنَا نَبِیًّا مِنْ أَنْفُسِنَا نَعْرِفُ أَبَاهُ وَأُمَّهُ، فَأَمَرَنَا نَبِیُّنَا رَسُولُ رَبِّنَا – صلى الله علیه وسلم – أَنْ نُقَاتِلَکُمْ حَتَّى تَعْبُدُوا اللَّهَ وَحْدَهُ أَوْ تُؤَدُّوا الْجِزْیَهَ».
ترجمه: «عمر، مردم را برای جهاد با مشرکین به شهرهای بزرگ، فرستاد… آنگاه، عمر با جدیت هر چه تمام تر، ما را فرا خواند و نعمان بن مقرّن را بعنوان فرماندهی ما تعیین نمود. سپس به راه افتادیم تا اینکه به سرزمین دشمن رسیدیم. آنجا با فرماندار کسری که همراه چهل هزار تن بیرون آمده بود، مواجه شدیم. مترجمی برخاست و گفت: یکی را بفرستید تا با او سخن بگویم. مغیره گفت: هر چه میخواهی، بپرس. گفت: شما که هستید؟ مغیره گفت: ما گروهی از عربیم که به شدّت گرفتار شقاوت و بدبختی بودیم، از شدّت گرسنگی، پوست حیوانات و هستهی خرما را میمکیدیم و لباسهای مویی و پشمی، میپوشیدیم و سنگها و درختان را عبادت میکردیم. در این حالت به سر میبردیم که پرودگار آسمانها و زمینها ـ تعالی ذکره و جلّت عظمتهـ پیامبری را که پدر و مادرش را میشناسیم، از میان ما به سوی ما فرستاد. آنگاه، پیامبر ما که فرستادهی پرودگار ماست، به ما دستور داد که با شما بجنگیم تا تنها خدا را عبادت کنید یا جزیه بدهید».[۱]
[۱]– راجع فتح الباری جـ۶ ص۲۹۸ –کتاب الجزیه والموادعه