تاتاریان نسبت به قدرت و نیرویشان به حدی دچار غرور هستند که بهطور کلی بغداد را زیرورو نمودهاند، بچههای شیرخوار به چه وضع وحشتناک و فجیعی دارند که قتلعام میگردند، عفت و ناموس زنان پاکدامن بیجهت از سوی آن ناکسان در حال هتک حرمت میباشد، جوانان گروه گروه دارند به جوخههای اعدام سپرده میشوند، تا بهحال تاریخ اسلام شاهد اینچنین سفاکی و بربریتی قرار نگرفته بود. آری، همان سرزمینی را که با خون دل و وجود خویش سرسبز و آبیاری نموده بودند، الان در همانجا عرصۀ زندگی برایشان بسیار تنگ و غیرقابل تحمل بود، چرخش تاریخ تا حدودی متوقف گردیده و بیشتر یارای تحمل حالات خونبار را ندارند. بسیار خوب این هم مرحلهای از تاریخ است که انسانی تحمل زندگی انسانهای دیگر را نداشته باشد، آنجائی که هیچگونه توجهی به آواهای جانگداز و دردناک بچههای بیگناه کرده نشود، جای تعجب در اینجاست، با توجه به این همه مظالم باز هم مدعی این هستند که تمدن و فرهنگ ما بسیار عالی میباشد. اما اکنون چه کار کنیم، خصوصاً نسبت به مؤرخینی که وقایع بسیار کوچک را نوشتهاند و برای نسلهای بعدی دروازۀ نوینی جهت اظهار نفرت علیه متجاوزین و اشغالگران گشودهاند. هماکنون کسانیکه در پی تحقیق و بررسی اوضاع و احوال جهانیان میباشند، بدون تردید وقتیکه لکههای ننگ و بربریت را بر صفحۀ تاریخ مشاهده میکنند وجودشان را نفرت و بدبینی فراخواهد گرفت. آری، برخورد آن تبهکاران و جانیان به همین صورت بوده و در آینده هم خواهد بود. و کسی نمیتواند خویشتن را بازخواست تاریخ نجات دهد، سخن بسیار طولانی شد، موضوع در ارتباط با یورش تاتاریان بر بغداد بود. علامه سبکی رحمه الله میفرماید: روزی که تاتاریان بر عراق یورش بردند، در آن مدت خلیفه در طبقه بالائی اقامتگاهش قرار داشت و مشغول تلاوت قرآن مجید بود، دخترشان نیز در کنار وی نشسته بود، ناگهان سربازی به آنجا حملهور شد و خلیفه را تیری زد اما تیر به دختر اصابت نمود و او را به شهادت رساند. مؤرخین مینویسند وقتی که خون این دختر بر زمین میریخت، خود به خود از خون ریخته شدۀ این دختر بر روی زمین این عبارت نمایان میگردید: خداوند هر وقت بخواهد قومی را به مصیبتی دچار نماید، عقل و فراست و دوراندیشی صاحبان عقل و خرد از کار میافتد و در نتیجه خون بیگناهان بیجهت بر روی زمین ریخته خواهد شد.