نظر اهل سنت در باره خلفای اموی وعباسی بعد از معاویه رضی الله عنه چیست؟

الحمدلله،

وقتی زمام امور را معاویه رضی الله عنه به عهده گرفت خلاف به پادشاهی و ملوکیت تبدیل شد، سفینه ابو عبدالرحمن غلام پیامبر خدا صلی الله علیه وسلم  می‌گوید که پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: خلافت به شیوه نبوّت سی سال خواهد بود، سپس خداوند پادشاهی را به هر کس بخواهد می‌دهد، سفینه می‌گوید خلافت ابوبکر دو سال، و خلافت عمر ده سال، و خلافت عثمان دوازده سال، و خلافت علی شش سال بود.( ابو داود با سند صحیح این را روایت کرده است)

و وقتی به کتاب‌های تاریخ مراجعه می‌کنیم می‌بینیم که کتاب‌های تاریخ می‌گویند که ابوبکر دو سال و سه ماه حکومت کرد، و عمر ده سال و دو ماه، و عثمان دوازده سال، و علی چهار سال و نه ماه، و حسن شش ماه حکومت کرد که مجموع آن سی سال می‌شود.

ابن کثیر می‌گوید: حسن در ربیع الاول سال چهل و یکم که سی سال بعد از وفات پیامبر صلی الله علیه وسلم  تکمیل شد از خلافت دست کشید.( البدایه والنهایه ۸/۱۷٫)

و ابی عبیده عامر بن الجراح می‌گوید: پیامبر صلی الله علیه وسلم  فرمود: اول دین شما نبوت، و رحمت است، سپس پادشاهی و رحمت است، سپس پادشاهی غبارآلودی است، و سپس پادشاهی و سرکشی است.( سنن دارمی)

و اینکه پیامبر فرمود: اول دین شما نبوت و رحمت است یعنی در آغاز پیامبر صلی الله علیه وسلم  پیشوا و رهبر مومنان است، و سپس ابوبکر و عمر و عثمان و علی و الحسن پیشوا می‌باشند، و اینکه فرمود بعد از آن پادشاهی و رحمت است یعنی زمان معاویه، و فرمود بعد از آن پادشاهی غبارآلود یعنی دورانی که خوب نیست و گویا پیامبر این دوران را مذمت کرده است، و سپس پادشاهی و سرکشی اینها بعد از حکومت معاویه در دوران پادشاهی یزید و پادشاهان بعد از یزید به جز عمر بن عبدالعزیز، مصداق پیدا می‌کنند.

در سال پنجاه و شش هجری معاویه از مردم برای یزید بیعت گرفت که بعد از او زمام حکومت را به دست بگیرد، و معاویه با این کار از روش کسانی که پیش از او بودند فراتر رفت، و شاید به خاطر آن او از شیوه‌ای که بهتر و افضل بود عدول کرد چون فکر می‌کرد که اگر بعد از خود خلافت را به شورایی محول کند بیم آن می‌رود که فتنه و شرّی به پا شود، و به نظرش چنین می‌آمد که اطاعت و قدرت و امنیت با انتخاب پسرش یزید بهتر تامین می‌شود.( مقدمه بن خلدون فصل فی ولایه العهد ۱۶۶٫)

اهل سنت می‌گویند که بیعت درست است، اما به خاطر دو چیز اهل سنت از این بیعت خرده گرفته‌اند:

اوّل اینکه می‌گویند این بدعتی تازه بود که معاویه پسرش یزید را بعد از خود خلیفه گرداند، پس گویا امر خلافت را بعد از آن که براساس شورا و تعیین فردی غیر از خانواده بود موروثی گرداند، بنابراین اصل کار قطع نظر از فردی که تعیین شده بود پذیرفته نشده است، و اهل سنت موروثی بودن امر خلافت را قبول ندارند.

دوم اینکه افرادی بودند که برای خلافت از یزید شایسته‌تر بودند همانند ابن عمر و ابن الزبیر و ابن عباس و حسین بن علی رضی الله عنهم و افراد زیاد دیگری.

ابن العربی می‌گوید: افضل و بهتر این بود که معاویه خلافت را بعد از خود به شوری واگذار میکرد و فردی از خویشاوندانش را برای آن تعیین نکند، چه برسد به آن که فرزندش را خلیفه کند، و او برای پسرش بیعت گرفت و مردم با پسرش بیعت کردند و خلافت پسرش شرعاً شروع گردید.( العواصم من القواصم ص ۲۲۸٫)

ابن کثیر ( در البدایه والنهایه ۸/۲۳۶) داستان عبدالله بن مطیع و یارانش را بیان کرده که پیش محمد بن الحنفیه پسر علی بن ابی طالب و برادر پدری الحسن و الحسین ن رفتند و از او خواستند که یزید را خلع کند، اما محمد الحنفیه نپذیرفت، ابن مطیع گفت: یزید بن معاویه شراب می‌نوشد و نماز نمی‌خواند. محمد گفت: من از او آنچه شما می‌گویید ندیده‌ام، و من پیش او رفته و اقامت کرده‌ام و دیدم که او به نماز پایبند است، و خیر و خوبی را در نظر می‌گیرد، و از فقه می‌پرسد، و به سنت پایبند است.

گفتند: او پیش تو تظاهر به چنین کارهایی می‌کرده است.

محمد بن الحنفیه می‌گوید: او چه ترسی از من داشت؟ یا چه امیدی داشت که چنین تصنّع کند؟ آیا آنچه درباره او می‌گویید از او دیده‌اید؟ گفتند: از دیدگاه ما واقعیت است گرچه ما ندیده‌ایم، محمد بن الحنفیه می‌گوید: خداوند کسانی را که گواهی می‌دهند از چنین شهادتی باز داشته است و سپس فرموده الهی را برای آنها خواند که می‌فرماید:« وَلَا یَمْلِکُ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِهِ الشَّفَاعَهَ إِلَّا مَن شَهِدَ بِالْحَقِّ وَهُمْ یَعْلَمُونَ» (الزخرف: ۸۶).

«کسانى را که غیر از او مى‏خوانند قادر بر شفاعت نیستند; مگر آنها که شهادت به حق داده‏اند و بخوبى آگاهند».

اما فسقی که به یزید نسبت داده شده که او شراب می‌نوشید یا با میمون بازی می‌کرده است، یا کارهای زشتی که به او نسبت داده‌اند با سند صحیح ثابت نیست، و ما آن را تصدیق نمی‌کنیم، و اصل عدالت است، و ما می‌گوییم خدا آن را می‌داند، اما آنچه از روایت محمد بن الحنفیه بر می‌آید این است که او چنین کارهایی را نمی‌کرده است، و خدا حالت یزید را بهتر می‌داند، و این برای ما مهم نیست، او هر چه می‌کرده حسابش با خداست، و به فرض اینکه او فاسق بوده باشد، فاسق بودن امام شورش علیه او را توجیه نمی‌کند، چنانچه خواهد آمد.

خلاصه اینکه؛ هر چند که تعین کردن یزید بعنوان خلیفه بدعت بود، ولی آنچه که مهم است اینست که آنها مسلمان بودند و همانند بقیه آمها (بجز انبیا) معصوم نبودند و این عمل معاویه رضی الله عنه موجب بدگویی و بدگمانی نسبت به وی نمی شود.زیرا ما مسلمانان مامور به بدگویی به اعمال نادرست مومنان دیگر نیستیم و بلکه باید در برابر اعمال نادرست آنها برایشان دعای مغفرت نماییم چنانکه قرآن می فرماید:

« وَالَّذِینَ جَاؤُوا مِن بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ رَبَّنَا اغْفِرْ لَنَا وَلِإِخْوَانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونَا بِالْإِیمَانِ وَلَا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنَا غِلًّا لِّلَّذِینَ آمَنُوا رَبَّنَا إِنَّکَ رَؤُوفٌ رَّحِیمٌ»(حش ۱۰)

یعنی: (همچنین) کسانى که بعد از آنها آمدند و مى‏گویند: «پروردگارا! ما و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشى گرفتند بیامرز، و در دلهایمان حسد و کینه‏اى نسبت به مؤمنان قرار مده! پروردگارا، تو مهربان و رحیمى!»

و نیز می فرماید:« وَقُولُواْ لِلنَّاسِ حُسْناً»(بقره ۸۳) یعنی: و به مردم نیک بگویید؛

پس شایسته مسلمان نیست که در اعمال مسلمانان کنکاش نماید تا موارد خطای وی را کشف و به مردم اعلام دارد زیرا در این امر خیری نیست.

و نیز گمان بد نسبت به مومنان، جایز نیست.و اینکه آیا معاویه رضی الله عنه به چه نیتی یزید را جانشین کرده، الله تعالی می داند و ما به نیت وی اطلاعی نداریم  و مامور به پیشگویی نیستیم تا سوء ظن داشته باشیم.

الله تعالی می فرماید:« وَمَا یَتَّبِعُ أَکْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إَنَّ الظَّنَّ لاَ یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا إِنَّ اللّهَ عَلَیمٌ بِمَا یَفْعَلُونَ»(یونس ۳۶)

یعنی: و بیشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاى بى‏اساس)، پیروى نمى‏کنند؛ (در حالى که) گمان، هرگز انسان را از حقّ بى‏نیاز نمى‏سازد (و به حق نمى‏رساند)! به یقین، خداوند از آنچه انجام مى‏دهند، آگاه است!

نیز می فرماید:« یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ»(حجرات ۱۲)

یعنی: اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از بسیارى از گمانها بپرهیزید، چرا که بعضى از گمانها گناه است؛

اما در مورد خلفای بعد از یزید از امویان و عباسیان؛

آنچه که مسلم است که آنها جزو خلفای راشدین نبودند و لذا هیچوقت قدر و منزلت خلفای راشده را ندارند. اما آنها مسلمان بودند و محبت مسلمان ( البته به میزان پایبند بودنشان به شرع) متفاوت است و هرقدر که خلیفه ای عادلتر و ملتزمتر بوده باشد محبتش بیشتر می شود و البته با فسقش محبت او کمرنگتر خواهد شد.

اما با توجه به اینکه آنها حاکمان جامعه بودند، لذا اطاعت از آنها در غیر معصیت الله تعالی بر دیگران واجب بود زیرا در سنن از عرباض بن ساریه رضی الله عنه روایت شده است؛ که پیامبر صلی الله علیه وسلم مرا پند رسایی داد، که دلها از آن بیمناک شد و چشمها از آن گریستند، گفتیم ای رسول خدا مثل اینکه موعظۀ خدا حافظی است پس ما را وصیت نمائید و فرمود:

“أوصیکم بتقوى اللّه والسمع والطاعه، وإن عبداً حبشیّاً ..”.

شمارا به تقوای خدا و گوش فرا دادن و اطاعت ( از حاکمتان) توصیه می نمایم اگر چه برده ای بر شما امارت نماید…

و نیز می فرماید:

«من رأی من امیره شیئاً من معصیه الله فلیکره ما یأتی من معصیه اللَّه ولا ینزعن یدا ‏من طاعه فان من خرج من الطاعه وفارق الجماعه مات میته جاهلیه»مسلم

یعنی: (هرکس ‏معصیتی را از حاکم اسلامی مشاهده کرد آن را ناپسند بداند اما به سبب آن از اطاعت ‏آن حاکم روی نگرداند چون هرکس از اطاعت حاکم اسلامی روی گرداند و از جماعت ‏مسلمانان جدا گردد به مرگ جاهلیت مرده است.) ‏

و می فرماید:«علی المرء السمع و الطاعه فی ما احب و کره، فی الیسر و ‏العسر، فی النشط و المکره، الا ان یؤمر بمعصیه الله فان امر بمعصیه الله فلا سمع و ‏لا طاعه» (بر هر فردی واجب است که در آنچه می پسندد و نمی پسندد، در آسایش ‏و سختی، شادی و گرفتاری حرف حاکم اسلامی را بشنود و اطاعت کند مگر اینکه او را ‏به معصیت و گناهی دستور دهد که در آن صورت باید آن را نشنیده گرفته و اطاعت ‏نکند.) ‏متفقٌ علیه

بنابراین مادامیکه حاکم مسلمان باشد در معروف باید از او اطاعت کرد و این به معنای رضایت بر حاکم فاسق نیست، بلکه هدف اطاعت از فرمایش رسول الله صلی الله علیه وسلم است که ما را به این امر رهنمود می نمایند.

و خلفای اموی و عباسی و هر خلیفه مسلمان دیگری را مادامیکه حاکم است باید اطاعت کرد (البته در معروف) و میزان محبت ما به آنها بستگی به خود آنها دارد؛ هرقدر عادلتر باشند آنها را به همان میزان بیشتر دوست خواهیم داشت و بلعکس…

اما بهتر است بجای پرداختن به مسائل گذشتگان، از کارهای نیک آنها پیروی نماییم و کارهای نادرستشان را بین مردم شایع و پخش نکنیم بلکه برای آنها دعای مغفرت نماییم. ونیز به فکر اعمال خود بوده زیرا هرکسی در قیامت مسئول اعمال خود است.

« تِلْکَ أُمَّهٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُم مَّا کَسَبْتُمْ وَلاَ تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ»(بقره ۱۳۴)

یعنی: آنها امتى بودند که درگذشتند. اعمال آنان، مربوط به خودشان بود و اعمال شما نیز مربوط به خود شماست؛ و شما هیچ‏گاه مسئول اعمال آنها نخواهید بود.

والله اعلم

وصلی الله وسلم علی محمد و علی آله و اتباعه الی یوم الدین

مقاله پیشنهادی

به صبر کنندگان مژده بده

ما از آنِ الله هستیم و به سوی او برمی‌گردیم تا به هرکس هر عملی …