یکبار از ابوشریف که اولین رئیس سپاه پاسداران بود (بلکه موسس این سپاه بود) پرسیدم که چرا ایران از عراق شکست خورد؟ و در حالیکه ارتش صدام در خاک ما بود ما آتش بس را قبول کردیم؟ در جواب گفت: هر دو سه ماه باید دویست سیصد هزار نفر به خط مقدم برده میشدند
و مردم حاضر نبودند که بروند کمبود نیرو ایران را به زانو در آورد. و من بیاد آوردم در روزهای آغاز حمله صدام، مردم (که هنوز طرفدار انقلاب بودند) جلوی ادارات نامنویسی صف کشیده بودند تا به جبهه اعزام شوند! پس چرا اینطور شد؟
بعد بخاطر آوردم که روزی هم آمد مردم را بزور در خیابانها دستگیر کرده و به جنگ میبردند!
و باز با خود فکر کردم، فقط همین هزاران آخوند ایرانی اگر به جنگ میرفتند ایران هرگز شکست نمی خورد. اما وقتی گرد و خاک جنگ خوابید ما ندیدیم در لیست شهدآ و مفقودین و خانواده شهدا و اسیران نامی از فرزندان ملایان ایران باشد!! هان کجاست ؟کدام آیت الله در جنگ مرده؟ پسر هاشمی یا پسر خمینی یا پسر خامنه ای یا پسر اردبیلی یا جنتی و یا ویا و یا ؟!!
حالا این ملایان که به جنگ صدام نرفته اند، میایند به ابوبکر صدیق ایراد میگیرند که چرا از جنگ احد فرار کرد،
اولا ابوبکر جوان که نبود اصلا اگر جنگ هم نمیرفت ایرادی به او نبود!! بعد اگر ایرادی به او باشد، باید این از طرف کسی باشد که خودش مجاهد باشد نه از طرف ملایان با آن کارنامه کذایی !!
خب حالا بپردازیم به شبهه:
شیعه میگوید:
یکی از دلائل فرار ابوبکر در جنگ احد، اعتراف خود او است. بسیاری از بزرگان اهل سنت به نقل از عائشه نوشتهاند:.
عائشه میگوید: ابوبکر هر گاه یاد روز اُحُد میافتاد، گریه میکرد و میگفت: آن روز، روز طلحه بود. سپس گفت: نخستین کسی که در آن روز (بعد از فرار) بازگشت، من بودم، رسول خدا را دیدم که با یکی از کفار میجنگید، به طلحه گفتم: همان جایی که هستی باش که من چیزهایی را از دست دادهام، مردی از خویشان من است که عزیزتر است از تمام آن چه بین مشرق و مغرب است. و من به رسول خدا نزدیکتر بودم، کسی را که نمیشناختم به طرف رسول خدا آمد، وقتی که نزدیک شد دیدم ابوعبیده جراح است، خودمان را به پیامبر رساندیم، دیدم دندانهای جلوی آن حضرت شکسته شده و صورتش شکافته و دو حلقه از حلقههای زره در صورتش فرو رفته بود.
پاسخ اهل سنت:
اگر شیعه چیزی بنام خجالت را میشناخت چنین متن روایت را تحریف نمیکرد.
شما میدانید که در جنگ احد، مسلمانها در آغاز پیشروی کردند آنها حضرت محمد را در خط آخر جنگ نگه داشته بودند تا به ایشان آسیبی نرسد و ابوبکر در خط مقدم بود که ناگهان خالد بن ولید رضی الله عنه ( که هنوز مسلمان نشده بود) از پشت سر حمله کرد و ناگهان خط آخر شد خط مقدم و جان حضرت محمد به خطر افتاد!
حضرت ابوبکر میگوید برگشتم (و شیعه در پرانتز نوشته و تفسیر کرده بعد از فرار برگشتم) اما درست این است که منظورابوبکر این بود که از خط مقدم برگشتم و دویدم بطرف رسول الله تا او را حفظ کنم. و مرد دیگری را هم دیدم که مثلا پرنده تیز میدود خیال کردم از مشرکین است که دیدم نه ابوعبیده است یعنی اینها در خط مقدم بودند برگشتند دویدند تا به خط آخر رسیدند تا رسول الله را دریابند زیرا خط آخر با حمله خالد از عقب شده بود خط مقدم….. اما آیا شیعه خجالت میکشد؟
البته کمی خجالت میکشد چون بقیه داستان را ننوشت بقیه داستان
از کتاب تاریخ اسلام ذهبی به این شرح است :
وقد کسرت رباعیته وشج فی وجهه، وقد دخل فی وجهه حلقتان من حلق المغفر. قال رسول الله صلى الله علیه وسلم: علیکما صاحبکما یرید طلحه وقد نزف. فلم نلتفت إلى قوله، وذهبت لأنزع ذلک من وجهه. فقال أبو عبیده: أقسمت علیک بحقی لما ترکتنی. فترکته. فکره أن یتناولها بیده فیؤذی النبی، فأزم علیهما بفیه، فاستخرج إحدى الحلقتین. ووقعت ثنیته مع الحلقه. وذهبت لأصنع ما صنع، فقال: أقسمت علیک بحقی لما ترکتنی. ففعل ما فعل فی المره الأولى، فوقعت ثنیته الأخرى مع الحلقه. فکان أبو عبیده من أحسن الناس هتماً، فأصلحنا من شأن النبی صلى الله علیه وسلم، ثم أتینا طلحه فی بعض تلک الجفار، فإذا بضع وسبعون، أقل أو أکثر، من بین طعنه ورمیه وضربه، وإذا قد قطعت إصبعه. فأصلحنا من شأنه)
بقیه داستان به این صورت است که حضرت محمد و حضرت طلحه هر دو زخمی بودند و وقتی این دو یار تازه رسیده خواستند رسول الله را درمان کنند حضرت فرمود: طلحه را دریابید و ابوبکر به طلحه پرداخت و ابوعبیده با دندانش حلقه آهنی را از چهره مبارک رسول الله خارج کرد اما دو دندانش هم شکست (بخاطر سختی آهن ها ) و طلحه هفتاد چند زخم داشت……
و خاک بر سر ملای شیعه که نه طلحه را قبول دارد نه ابوعبیده را نه ابوبکر صدیق را و متن را عوض میکند و برگشت آنها از خط مقدم بسوی رسول الله را فرار جلوه میدهد!!
البته به خوانندگان عزیز بگوییم آن دسته از صحابه هم که فرار کردند به این خاطر فرار کرده بودند که شایعه شده بود رسول الله شهید شده و این خبر روحیه آنها را خراب کرده بود، اما ابوبکر در بین فراریان نبود.
و از همه اینها گذشته ای ملای شیعه مگر این آیه قرآن را درباره فراریان احد نشنیدی:
وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِیمٌ) «قطعا خدا از ایشان درگذشت زیرا خدا آمرزگار بردبار است»
ایراد و عیب جویی ملایان شیعه مصداق همان مثل است که شاه بخشید شاقلی نمیبخشه!
بعد شما ای آخوندها!! آیا تا حالا جنگیدید که به ابوبکر و اصحاب ایراد میگیرد؟! اگر بله! کجا و چه وقت جنگیدید و کجا را فتح کردید؟!!
محمد باقر سجودى