و اما رمضان…
ماه مبارک…
ماه آزادی…
آری چه قلبها که تمنای رسیدن به این لحظات را داشتند…
ماهی که نیکیها در آن چند برابر میشود و بدیها بخشیده میشود…
ماهی که در آن لغزشها جبران میشود و درجات، افزون…
درهای بهشت در آن گشوده میشود و دروازههای آتش بسته میشود و شیطانها به زنجیر میشوند…
ماهی که اعمال جلیل و پاداشهای عظیم در آن نهاده شده…
ترمذی و غیره روایت کردهاند که پیامبر خدا صل الله علیه و سلم فرمود: «هنگامی که نخستین شب رمضان فرا رسد، شیطان و جنیان سرکش به زنجیر کشیده میشوند و درهای آتش را میبندند و هیچ دری را باز نمیگذارند و درهای بهشت را باز میکنند و هیچ دری را نمیبندند؛ ندا دهندهای چنین ندا میزند که: ای خواهندهی نیکیها پیش آی، و ای خواهندهی بدیها کوتاه بیا، و خداوند در این ماه کسانی را از آتش آزاد میکند و این در همهی شبهای آن است»…
رمضان ماه خیر و برکات و فتوحات و پیروزیها است… تاریخ، غزوهی بدر و حِطین… و فتح مکه و اندلس را به یاد نمیآورد مگر در ماه رمضان…
صالحان، رسیدن به رمضان را از بزرگترین نعمتها میدانستند…
معلی بن فضل میگوید: سَلَف شش ماه دعا میکردند که خداوند آنان را به رمضان برساند!
یحیی بن ابیکثیر میگوید: یکی از دعاهایشان چنین بود که: خدایا ما را تا رمضان سالم نگهدار و رمضان را به من برسان و آن را پذیرفته شده از من تحویل بگیر…
چنین بود… رمضان میرسید در حالی که در انتظار رسیدن آن بودند…
با نماز و روزه و صدقه و قیام، خود را آمادهی رمضان میکردند…
شبشان را برای رمضان زنده میداشتند و روزشان را روزه میگرفتند… چرا که این ماه، روزهایی چند بیش نیست، بنابراین آن را غنیمت میشمردند…
اگر در حال آنان تامل میکردی آنها را گریان میدیدی یا در حال قیام و یا در سجده و دعا…
رمضان میآمد در حالی که چنین بودند:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ ١۶ فَلَا تَعۡلَمُ نَفۡسٞ مَّآ أُخۡفِیَ لَهُم مِّن قُرَّهِ أَعۡیُنٖ جَزَآءَۢ بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ ١٧﴾ [السجده: ۱۶-۱۷].
«پهلوهایشان از بسترها جدا میگردد [و] پروردگارشان را از روی بیم و طمع میخوانند و از آنچه روزیشان دادهایم انفاق میکنند (۱۶) هیچ کس نمیداند چه چیز از آنچه روشنی بخش دیدگان است به [پاداش] آنچه انجام میدادند برای آنان پنهان شده است».
ربانی باشید… نه رمضانی…
ربانیها در رمضان و غیر رمضان روزهدار و شب زندهدارند…
مردی از صالحان کنیزی را از یکی خرید… هنگامی که رمضان فرا رسید، صاحب جدیدش خود را با خرید انواع غذاها برای این ماه آماده میکرد… کنیز گفت: چرا چنین میکنید؟
گفت: برای استقبال روزهی رمضان!
گفت: مگر شما فقط در رمضان روزه میگیرید؟! به خدا از نزد کسانی آمده ام که همهی سالشان رمضان است… نیازی به شما ندارم! مرا به آنان باز گردانید… و او را به صاحب اولش برگرداندند…
ابن حجر الکوردی