ما نباید مانند بعضی ها بدون هیچگونه احساس مسؤولیتی هر آنچه را که نفس ما می خواهد ویا که شیطان به ما القاء می کند به خدا ورسول صلی الله علیه وسلم نسبت بدهیم،بلکه باید مؤدب باشیم واگر حکمی از کتاب خدا وسنت رسول خدا صلی الله علیه وسلم در موضوع مورد بحث موجود نبود و یا آنکه وجود داشت وما از آن اطلاع نداشتیم،بایستی خاموش بنشینیم واز خداوند متعال برای خود طالب هدایت شویم. من به پندار خود می خواهم آیه مبارکی از سوره نساء را راجع به طرز دید علمانیگری،از نگاه قرآن بیاورم که اگر به خطا رفته باشیم از نفس من وشیطان است واگر به حق گفته باشم از عطیه خداوندی واز اثر توفیق الهی است ولی بیشتر از آن،آنچه را که من از اصطلاح علمانیگری فهمیده ام می خواهم برسم مقدمه،چند کلمه کوتاه خدمت شما خوانندگان عزیز،عرض وارایه نمایم،در اسلام گرایش به علمانیگری از لحاظی مورد ندارد که در جامعه اسلامی،قدرت به صورت یک زوج،کلیسا – دولت ویا دولت – کلیسا وجود ندارد که تا ما بخواهیم به تفکیک دین از حکم ویا که حکمرانی از دین،دست یازیم.
در اسلام روحانیت به یک ” طبقه” ممتاز وجود ندارد ویا که به رسمیت شناخته نشده که بخواهیم به عنوان استفاده از یک اصل علمانیگری،مبارزه علیه روحانیت را به راه اندازیم وسر و سامان بدهیم. در اسلام قرائت وفهم کتاب خدا،به مانند آئین مسیحیت،در انحصار هیچ مرجعی مانند کلیسا یا گروه وطبقه خاصی قرار ندارد که ما بخواهیم به شیوه علمانیها،آزادی مذهب را بهانه قرار دهیم وبا این بهانه قوانین الهی بسازیم ویا که در سیاست از مذهب فاصله بگریم.
برای فهم بهتر علمانیگری منطقاً لازم می اید که از روش مؤمنان صحبت کنیم که در آن قرآن کریم می گوید:{ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ أَطِیعُواْ اللّهَ وَأَطِیعُواْ الرَّسُولَ وَأُوْلِی الأَمْرِ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَالرَّسُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ ذَلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلاً} [النساء : ۵۹] ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا واز پیغمبر اطاعت کنید ،واز کارداران وفرماندهان مسلمان خود فرمانبرداری نمائید واگر در چیزی اختلاف داشتید آن را به خدا وپیغبر او بر گردانید اگر به خدا وروز رستاخیز ایمان دارید. این کار برای شما بهتر وخوش فرجام تر است . دکتر محمد عماره این آیه مبارکه را بدین نحو شرح می دهد که می گوید: فرمانبرداری کنید ” فرمانبرداری کنید خدا را ” به معنی مرجعیت قرآن است ومنظور از اینکه می گوید( فرمانبرداری کنید پیغمبر را)به معنی مرجعیت سنت است وباز چون می گوید که ” فرمانروایان را ” هدف اصل سلطه وقدرت است وچون می گوید: ” از جنس خویش ” منظور یک سلطه حکمرانی در اسلام است ” مرجعیت دینی” وباز وقتی که می گوید ” اگر اختلاف کردید در چیزی پس گردانید آن را به سوی خدا وپیامبر خدا” منظور اطاعت مطلق از اولوالامر نیست بلکه مشروط ومقید به پیروی از کتاب خدا وسنت است وباز که می گوید: اگر اعتقاد می دارید به خدا وروز رستاخیز ،این مطلب را می رساند که اگر مرجعیت کتاب وسنت را نپذیرید که در وقت نزاع واختلاف نظر با احکام،به منظور حل وفصل قضایای اختلافی،تنها به رأی حاکم مراجعه کنید واطاعت شما از حکام والوالامر مشروط ومقید به حکم خدا ورسول خدا نباشد در واقع شما به خدا وروز آخرت ایمان ندارید.
در همین رابطه شیخ جعفر ادریس می گوید : اینکه خداوند به هنگام نزاع واختلاف به حکام ومحکومین هر دو به مراجعه به کتاب وسنت امر کرد،به این علت است که در چنین حالتی مراجعه به حکام،این معنی را می دهد که حاکم در عین اینکه خصم است (طرف نزاع است)حَکَم” نیز هست وقبول رأی حکام در چنین حالتی زمینه را برای زورگوی وطاغوت منشی در قلمرو زیر نفوذ مسلمانان گسترش وتعمیم می دهد.
استباط دیگری از این آیه مبارکه را در اینجا قابل بحث می دانیم که بعضی ها به این نتیجه برسند که چون مراجعه به کتاب وسنت،وظیفه علما است،بناءً عالم باید حکم فرما نیز باشد وبه این باورند که منظور از اولوالامر علما است،این طرز استدلال مستند قوی ندارد چونکه لزوم مراجعه به کتاب وسنت به هنگام بروز نزاع میان فرمانروایان ومحکومین، برای هر دو حتمی وضروری پنداشته شده واین حتمی است که حاکم باید عالم باشد واما گروه خاصی که علم را وظیفه واختصاص خود بشناسند وباقی أمّت،همچنان جاهل ونافهم باقی بماند،در اسلام هیچ محلی از اعراب ندارد وما گروه خاصی را از این آیه مبارکه بنام عالم،نمی توانیم استنتاج نماییم،این طرز دید ما ملهم از تعبیر امام شافعی رحمه الله در این آیه است که امام شافعی می گوید:” فَإِن تَنَازَعْتُمْ ..- یعنی والله اعلم لهم وأمراهم الذین أمروا بطاعتهم” در ین جا امام شافعی تصریح می کند که خطاب متوجه فرماندهان ومردم عام هردو است که از احکام اطاعت می کنند در رابطه با اطاعت از خدا ورسول وبه تبع آن از الوالامر میگوید که : بعضی از اهل علم مراد از الوالامر” سرایا” سران لشکر پیامبر خدا را گفته اند وچون عرب حوالی مکه به امارت،آشنا نبودند .بعضی از آنان از بعضی دیگر به شیوه امارت اطاعت نمی کردند،همینکه به پیامبر خدا ایمان آوردند،به این باور آمدند که فرمان برادری تنها از پیامبر خدا شایسته است. از همین رو به پیروی از الو الامری مامور شدند که پیامبر خدا آن را امیر مقرر کرده است .
این تعبیر امام شافعی نظر به همه تفسیر های که تا اکنون از ین آیه مبارکه شده به شمول تفسیر دکتر محمد عماره که ما آن را در بالا نقل کردیم متفاوت است . حال بیاییم بر سر بحث از علمانیگری،ما پیوست به همان آیه مبارکه می خوانیم:{ أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ یَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُواْ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنزِلَ مِن قَبْلِکَ یُرِیدُونَ أَن یَتَحَاکَمُواْ إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُواْ أَن یَکْفُرُواْ بِهِ وَیُرِیدُ الشَّیْطَانُ أَن یُضِلَّهُمْ ضَلاَلاً بَعِیداً ، وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْاْ إِلَى مَا أَنزَلَ اللّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَیْتَ الْمُنَافِقِینَ یَصُدُّونَ عَنکَ صُدُوداً …………… فَلاَ وَرَبِّکَ لاَ یُؤْمِنُونَ حَتَّىَ یُحَکِّمُوکَ فِیمَا شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَّ لاَ یَجِدُواْ فِی أَنفُسِهِمْ حَرَجاً مِّمَّا قَضَیْتَ وَیُسَلِّمُواْ تَسْلِیماً [النساء : ۶۰-۶۵] آیاتعجب نمیکنی از کسانی که میگویند که آنان بدانچه برتو نازل شده وبدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند میخواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند وحال آنکه بدیشان فرمان داده شده است که به طاغوت ایمان نداشته باشند. و اهر یمن میخواهد که ایشان را بسی گمراه کند. وزمانی که بدیشان گفته شود: به سوی چیزی بیائید که خداوند آن را نازل کرده است،وبه سوی پیغمبر روی آورید،منافقان را خواهی دید که سخت به تو پشت میکنند……….”.
اما،نه! به پروردگارت سوگند که آنان مؤمن بشمار نمیآیند تا تو را در اختلافات ودر گیریهای خود به داوری نطلبند وسپس ملالی در دل خود از داوری تونداشته وکاملا تسلیم باشند. درین آیه های قرآنی،اشارت صریح وروشن به روش وآئین علمانیها است از آن جمله وقتی که می گوید:” آیا تعجب نمیکنی از کسانی که میگویند که آنان بدانچه برتو نازل شده وبدانچه پیش از تو نازل شده ایمان دارند میخواهند داوری را به پیش طاغوت ببرند وحال آنکه بدیشان فرمان داده شده است که به طاغوت ایمان نداشته باشند” تفاوت یک علمانی بایک غیر مسلمان،این است که علمانی می گوید: که من به خدا ورسول وی ایمان دارم مگر نمی خواهم که بجای یک دولت مدنی داشته باشیم وشریعت را در رفع خصومات مدار حکم قرار بدهم،ودر عوض سلطه دینی می خواهیم که سلطه مدنی را جانشین آن بسازیم واز قانون وضعی غرب استفاده می کنم در حالیکه بر عکس ادعای علمانی،اتباع مسلمان،مامور ومکلف به پیروی از آن نه بلکه مامور ومکلف به مخالفت با آنند وباز که می خوانیم: ” وچون گفته شود به ایشان بیائید به سوی آنچه نازل کرده است به سوی پیغمبر،او بینی آن منافقان باز می ایستـند ” وچون تطبیق کارنامه اسلام را از ایشان مطالبه کنی حاضر به قبول آن نمی شوند. در این جا قرآن برای شان وصف منافق را سزاوار می داند چون که اسلام را به عنوان عقیده می پذیرند واما به عنوان شریعت از آن انکار می کنند ودر عوض شریعت قانون دیگران را در خودشان نافذ می سازند،نتیجه چه می شود بشنوید (آنچه از مصائب وبلا به شما میرسد،به خاطر کار هائی است که خود کرده اید)و وقتی که قانون دیگران را در یک کشور اسلامی نافذ کنند،مجبور می گردند که سیستم دادگستریخود را تغییر بدهند وقاضی هم که این سیستم را جاری می کند،باید قاضی باشد آشنا به قانون غ… وحتی خود هم غربی باشد که تا بتواند که قانون آن را به مورد تطبیق واجرا بگذارد و چونکه افراد مسلمان همان کشور،به عنوان قاضی مسلمان نبایستی وظیفه یک قاضی غیر مسلمان را به پیش ببرند ویا که داوطلب چنین یک وظیفه شوند واین استثمار قانونی،درپایان کار منجر به از دست رفتن ازادی کشور می گردد واین همان پیش بینی قرآن کریم است که می گوید:{ وَمَا أَصَابَکُم مِّن مُّصِیبَهٍ فَبِمَا کَسَبَتْ أَیْدِیکُمْ وَیَعْفُو عَن کَثِیرٍ} [الشورى : ۳۰] آنچه از مصائب وبلا به شما میرسد،به خاطر کار هائی است که خود کرده اید.
حال پس از آن که علمانی به کوتاهی خود متوجه نبود،تو با ایشان چگونه باید معامله کنی وچه رویه را در پیش گیری واین در واقع دستور وطرز العمل ورهنمود قرآن کریم،در امر معامله با علمانیگری در کشورهای شرقی است بخوانید: { ُمَّ جَآؤُوکَ یَحْلِفُونَ بِاللّهِ إِنْ أَرَدْنَا إِلاَّ إِحْسَاناً وَتَوْفِیقا}ً[النساء : ۶۲] به پیش تو میآیند وبه خدا سوگند میخورند که ما مقصودی جز خیر خواهی نداشته ایم.
در این جا قرآن کریم که الهی قربان قرآن کریم ،شویم،نحوه استدلال علمانیها را در شرق وغرب بیان می کند که می گوید: ما اگر حکم شرعی را در کشور بپذیریم،در داخل یک کشور اسلامی که به گروه های جدا گانه تقسیم شده اند،این کار ما سبب تفرقه وپراگند گی افراد ملت می شود وما صرف بخاطر احساس(که در متن عربی آمده)ودلسوزی به مردم خود وبه واسطه آنکه میان شان توافق(که در متن عربی توفیق آمده)برقرار نماییم،از تطبیق اسلام صرف نظر می کنیم ودر عوض از قانون غرب استفاده می کنیم ولی در اصل ما مخالف اسلام نیستیم،ولی در وقتی که متوجه می گردند که از اثر تطبیق قوانین دیگران استعمار قانونی،آزادی قضایی وفکری خود را از دست داده اند وآنگاه که زمینه برای باز گشت به شریعت آماده می گردد،پس با این مردم چگونه بایستی معامله کنیم بشنوید: { أُولَـئِکَ الَّذِینَ یَعْلَمُ اللّهُ مَا فِی قُلُوبِهِمْ فَأَعْرِضْ عَنْهُمْ وَعِظْهُمْ وَقُل لَّهُمْ فِی أَنفُسِهِمْ قَوْلاً بَلِیغاً}[النساء : ۶۳] آنان کسانیند که خداوند میداند در دلهایشان چیست. پساز ایشان کناره گیری کن وپنده ده وبا گفتار رسائی که به درونشان رسوخ کند با آنان سخن بگوی.
مفسران واز جمله ابن کثیر،این عبارت را که می گوید: ایشان کناره گیری کن وپنده ده به این وجه تفسیر می کند که می گویند از آنچه در دلهای شان است خدا به آن آگاهی دارد تو از آن اعراض کن وایشان را بنا بر باطن ایشان مئاخذه مکن بلکه تو باید ایشان را پند دهی وسخنانی بگویی که در دل شان کارگر افتد وپس از آنکه با سخنان موثر در دلهای شان نفوذ کردی وایشان نیز به واسطه مصیبتی که به آنان رسیده است،آماده پذیرش فرمایشات تو شدند،نوبت به چه چیز می رسد،بشنوید:{ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن رَّسُولٍ إِلاَّ لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُواْ أَنفُسَهُمْ جَآؤُوکَ فَاسْتَغْفَرُواْ اللّهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُواْ اللّهَ تَوَّاباً رَّحِیماً} [النساء : ۶۴]وهیچ پیغمبری را نفرستادیم مگر بدین منظور که به فرمان خدا از او اطاعت شود. واگر آنان بدان هنگام که به خود ستم میکردند ،به نزد تو میآیند واز خدا طلب آمرزش مینمودند وپیغمبر هم برای آنان در خواست بخشش میکرد،بیگمان خدا را بس توبه پذیر ومهربان می یا فتند.
این درواقع محک صدق علمانیها به ایمان است ودر واقع وثیقه سلامتی ایمان شان است وهمان طور که در آغاز این مبحث گفتیم که خداوند متعال در حق مؤمنان تصریح می نماید که اگر به هنگام نزاع واختلاف به مرجعیت کتاب وسنت توجه نکنند،ایمان ایشان به خدا وبه روز آخرت صحت پیدا نمی کند،طبیعتاً قبول ایمان علمانی به طریق اولی،پذیرفتن شریعت در قلب وقالب است ودر این میان تفاوتی میان علمانی ومؤمن وجود ندارد.
توضیح این نکته را در این جا از لحاظی ضروری دانستیم که شأن نزول این آیه مبارکه به تقسیم حقا به میان حضرت زبیر رضی الله عنه ویک نفر از انصار از اهل بدر بوده است وما هم در فرصت مساعدی خاصتاً به توجیه وتعبیر مجدد بخش اخیر همین آیه مبارکه در ارتباط با اسلام وعلمانیگری باز خواهیم گشت.
پی نوشت ها:
نظرات فی منهج العمل الاسلامی،شیخ جعفر ادریس ،چاب میشگان،امریکا ۱۹۹۲ص ۹۳٫
الرساله: امام شافعی تحقیق محمد احمد شاکر،چاب بیروت ۱۹۳۹ص ۸۰٫
ودکتر صلاح صاوی.
نویسنده: استاد سمندرغوریانی