من مونا استوارت کرست هستم .نامم را شوهرم انتخاب کرده است.شوهرم(سعد الماضی)اهل عربستان وهمسایه ما در آمریکا بود.او آن زمان دانشجوی رشته هوانوردی بودووچون دارای اخلاق حمیده وبعضی خصلتهای نیکومانند عدم شب نشینی ومیگساری..بودخیلی مورد احترام خانواده یعنی پدر،مادروبرادرم قرار داشت.زمانی آشنایی من با او بیشتر شد که در اثر حادثه ای که برایش پیش آمد مجبور شد مدتی خانه نشین شود.پایش بدجوری آسیب دیده بودبه طوری که حرکت را از او سلب کرده بود.به خاطرهمین مادرم گاهگاهی غذاهایی را برایش آماده می ساخت وتوسط من برایش می فرستاد.آن روز هم مادرم مرا برای این کار فرستاد.چند بار در زدم اما کسی جواب نداد،در آپارتمان باز بود؛داخل شدم واو را صدا زدم؛اما بازهم جوابی نشنیدم.نگران شده بودم.به خاطرهمین داخل شدم که او را برروی صندلی نشسته بود وجانماز نیز جلویش پهن شده بود.با او صحبت کردم اما تا زمانی که نمازش را به پایان نرسانده بود با من هیچ صحبتی نکرد.روبه روی او با تعجب ایستادم؛به او گفتم:چی شده؟گفت:نمازمی خواندم به خاطرهمین جوابت را ندادم.آنجا بود که پرسشهای زیادی در مورداین نماز وچگونگی این دین برذهنم هجوم آورد.
**سفر به سوی حقیقت
اووقتی مرا در این وضعیت مشاهده کرد،سعی کردبه اختصار مرا از حقایق دین اسلام آگاه کند.سپس برای اینکه مرا بیشتربا دین اسلام آشنا کند،با اجازه خانواده ام مرا به یک مرکز اسلامی(Islamic centre)که مسئولیت آن را شخصی پاکستانی به عهده داشت برد.آن موقع من پانزده سال داشتم.شخص مسئول وقتی فهمید سعد مرا به آنجا کشانده است بی نهایت خوشحال شد.در نهایت از سعد خواست هوای مرا داشته باشد،حتی پیشنهاد ازدواج من با سعد را اولین باراو به پیش کشید.ما از او خداحافظی کردیم واو هم برایمان آرزوی موفقیت کرد.
**ماخلقت الجن والانس الا لیعبدون
یادم می آید هنگامی که سعد برایم توضیح داد که ما در این دنیا فقط برای عبادت خداوند خلق شده ایم،بدنم به لرزه در آمد.او به من گفت:خداوند احد ویکتاست ونباید برای او شریکی قرار دهیم.کلمات او رابسیار نزدیک به حقیقت یافتم.تصمیم گرفتم مسلمان شوم.پدرم بعد از عکس العملهای اولیه سکوت اختیارکرد،اما مادرم ناراحت شد وهرچند که سعی می کردم او را راضی نگه دارم نمی توانستم.از نظر روحی شوکه شده بود.خوشبختانه بعد ازاسلام آوردنم با توجه به شناختی که از سعد داشتند هیچ کس مانع ازدواج من با سعد نشد.بلکه به راحتی با این مسئله کنارآمدند.فقط مادرم از اینکه من در این سن وسال تصمیم به ازدواج گرفته بودم ،نگران به نظرمی رسید.ودائم به من می گفت:تو هنوز کوچک هستی ومصلحت خود را نمی دانی.بعد از یک سال ونیم که از ازدواجم با سعدمی گذشت همراه او به عربستان آمدم.
سفر به سرزمین وحی
وقتی به عربستان سعودی رسیدیم،کمی احساس غربت کردم.اما وقتی به خانه خانواده سعد رسیدم ،احساس کردم به نزدخانواده خودم بازگشته ام.علی الخصوص مادرسعد که مرا همچون دخترش در آغوش کشید وهمواره مرا مجبور می کرد با خانواده ام در آمریکا درتماس باشم.من خیلی چیزها در زندگی را از او فراگرفتم.هنگامی که پسرم احمد به دنیا آمد؛در سفری که برای زیارت خانواده ام به آمریکا داشتم،مادرم را آرامتر از همیشه یافتم.تماسهای مکررمن باعث شده بود او از وضعیت من احساس آرامش کند.من در این سفر سعی کردم مادرم را به اسلام دعوت کنم.هنگام صحبتهایم تعالیم دین اسلام را برای او شرح می دادم تا بلکه اسلام را بپذیرد اما متأسفانه در این امر موفقیتی نداشتم.بعد از دوسال از مادرم خواستم برای زیارت ما به عربستان بیاید.وقتی خانواده شوهرم را دید واز اینکه مرادررفاه وآرامش یافت خوشحال شد.بارها از فرصت استفاده کردم تا شاید او را به دین اسلام بکشانم اما هرباربه در بسته می خوردم.این سخن او را هرگز فراموش نمی کنم که به من گفت:من به خداشرک نمی ورزم چون هرگز در ذهن من نمی گنجد که خداوند فرزندی داشته باشد.اگر واقعا ً عیسی پسر خدا بود پس همگی ما فرزندان خدا هستیم.
متأسفانه مادرم بعدازمراجعت به آمریکا فوت کرد ومن موفق نشدم سبب رسیدن او به نور اسلام شوم.
فعالیتهای تبلیغی در عربستان
در عربستان سعی کردم در فعالیتهای دعوی شرکت کنم.به همین خاطر با یکی از خواهران در مرکز تازه تأسیس (نومسلمانان)قسمت خواهران شروع به همکاری کردم.این فکر را یکی از دوستان در یکی از همایشهای دینی ،با من در میان نهادکه من از این فکر استقبال کردم.ما توانستیم بعد از مکاتبه با مرکز برادران تازه مسلمان فعالیتهایمان را شروع کنیم.من هم به عنوان معاون مدیرمرکز،به عنوان هماهنگ کننده برنامه های دعوت وبرپاکننده سخنرانیهای دینی ودیدار از مراکزبهداشتی وبیمارستانها کارم را شروع کردم.الحمدالله در سال اول مرکز،پیشرفت قابل ملاحظه ای داشت.به طوری که در سال اول صدوپانزده زن مشرف به دین اسلام شدند واین در شرایطی است که ما ازنظرتعدادزنان مبلغ دچارکمبود هستیم.واگراین نقیصه برطرف شود تعدادتازه مسلمانان بیشتر هم خواهند شد.
جذابیت دین اسلام
بیشترین چیزی که یک غیر مسلمان را به دین جذب می کند،اعجاز علمی قرآن است؛زیرا منطق وعلم برای یک فردغربی بالاتراز احساس ومعنویات است.ما می توانیم از این طریق در زمینه دعوت واردشویم.کما اینکه ما از افکار شیخ احمد دیدات استفاده های زیادی برده ایم.خوشبختانه بسیاری از مردم بعد از دیدن بحثها ومناظره های معروف شیخ احمد دیدات به دین اسلام مشرف شده اند.از افکار شیخ احمد دیدات یکی این است که ما به غیر مسلمانان اجازه دهیم تا از نزدیک عبادت ما را ببینند واذان ما را بشنوند؛بلکه برای دیدن نمازما به مساجد هم وارد شوند تا از این طریق به دین اسلام نزدیکتر شوند.
نصحیت به دختران مسلمان
در آخر نصیحت خود را متوجه دختران مسلمان می کنم.هردخترمسلمانی باید شکر خداوند را به خاطر نعمت اسلام به جای بیاوردوبر او لازم است که بر هویت اسلامی اش تأکید وتمسک بورزد.واقعا ً غم انگیز است وفتی می بینیم در جامعه اسلامی ما لباسهای غربی رواج پیدا کرده است.زنان جامعه ما باید بدانند که احترام وحرمتی که کی زن در جامعه اسلامی دارد،با احترامی که زنان در جوامع غربی وآمریکا دارند،زمین تا آسمان تفاوت دارد.در جامعه ی آمریکا مردان حق نصف اموال زنانشان را دارند زن نگون بخت فقط اسمش را با خودش دارد.حتی نام خانوادگی خانواده پدریش نیز او سلب می کنند.به هر دخترمسلمان می گویم ایمان قلعه ای است که خود را در پناه آن حفظ کند وفراموش نکنند که حیا شعبه ای از ایمان است.از غیر مسلمانان هم می خواهم از شرک وعقاید باطل دست بردارند وهمواره درجستجوی حقیقت باشند وازهیچ سؤالی در راه رسیدن به حق وحقیقت دریغ نورزند. والسلام
ترجمه: شفیق شمس