برخی از کتابهای شیخالاسلام ابن تیمیه رحمهاللهعلیه را در خصوص حرف زدن مردگان خواندهام، ایشان یادآؤر شدهاند که این حالات را شیطان به وجود میآورد، به این صورت که شیطان از قبر بیرون میآید و با زیارتکنندگان حرف میزند. پس آیا قصهی «مطرف» که ابن قیم رحمهاللهعلیه آن را بیان کرده از همین نوع قصههاست؟ بفرمایید که چگونه میتوانیم تشخیص بدهیم که این سخن از خود مرده یا از شیطان؟
الحمدلله،
نزدیک شدن أرواح مردگان به قبرهای خود در روز یا شب جمعه و شناختن زیارتکنندگان، عابران و سلام دهندگان و ملاقات مردگان و زندگان در این روز، از امور غیبی است که الله تعالی علم آن را از دیگران دریغ داشته است، پس این امور جز با وحی الهی قابل شناخت نیست و طبق علم و دانش ما هیچ حدیثی از رسول الله صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَآله وَسَلَّمَ در این مورد وارد نشده است. مسلماً خواب نمیتواند دلیلی بر شناخت امور باشد، چون خواب گاهی درست و گاهی خطا از آب درمیآید، پس فتوا دادن بوسیلهی خوابها و اعتماد کردن بر آنها تنها حدس و گمان است.
دوم: داستانی که در کتاب زادالمعاد ابن قیم رحمهاللهعلیه خواندهای، اساس آن روایت ابوبکر عبدالله بن محمد بن عبید بن ابیالدنیا است که در (کتابالقبور، باب شناخت مردگان از زیارت زندهها) از طریق احادیث غیرثابت، آثار و خوابهای مشکوک بدست آمده است. خلاصهی آن حدیث و نقد آن چنین است: «قال ابن أبی الدنیا: قال حدثنا محمد بن عون، قال حدثنا یحیی بن یمان، قال حدثنا عبدالله بن سمعان، عن زید بن أسلم، عن عایشه رضیاللهعنها قالت: قال رسول الله صَلَّى اللَّه عَلَیْهِ وَآله وَسَلَّمَ: «مَا مِنْ رَجُلٍ یَزُورُ قَبْرَ أخِیْهِ و یَجْلِسُ عِنْدَهُ إلاُ إسْتَاْنَسَ بِهِ ورَدّ عَلَیْهِ حَتّی یَقُوْمَ»
«هر شخصی که به زیارت قبر برادرش برود و نزد آن بنشیند، مرده با او انس گرفته و جواب سخنان او را میدهد تا این که آن شخص از آنجا بلند شود (و برود)». مراجعه شود به تفسیر «ابن کثیر» (۳/۴۳۹). تفسیر آیههای ۵۲-۵۳ از سورهی روم.
در سند این حدیث شخصی بنام یحیی بن یمان وجود دارد که ابن حجر در [«التقریب التهذیب» (۷۶۷۹).] در مورد او گفته است:( یحیی بن یمان العجلی کوفی، فردی عابد و راستگو می باشد، یخطئ کثیراً و قد تغیر) و در سند این حدیث نیز فردی به نام عبدالله بن زیاد بن سلیمان بن سمعان المخزومی المدنی وجود دارد که در مورد او ابن حجر در [التقریب] آدرس سابق(۳۳۲۶)، می گوید: (عبدالله بن زیاد متروک الحدیث است و ابوداود و دیگران او را متهم به دروغگویی کردهاند).
ابن ابیالدنیا با سند دیگری آورده است: حدثنا محمد بن قدامه الجوهری، قال حدثنا معن بن عیسی القزاز، قال أخبرنا هشام بن سعد، قال حدثنا زید بن أسلم، عن ابیهریره رضی الله عنه قال: «اذا مَرّ الرّجل بِقَبْرِ أخِیْهِ یَعْرِفُهُ فَسَلَّم عَلَیْهِ ردّ عَلَیْهِ السَّلامَ وعَرَفَهُ و إذا مَرَّ بِقَبْرٍ لَا یَعْرِفُهُ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ رَدّ عَلَیْهِ السَّلاَمَ».
«هرگاه شخصی از نزد قبر برادر مسلمانش بگذرد که او را میشناسد، بر او سلام بکند، صاحب قبر او را شناخته و جواب سلامش را میدهد و اگر از کنار قبر ناشناسی بگذرد و به او سلام کند باز هم صاحب قبر جواب سلامش را خواهد داد».
در سند این اثر شخصی به نام محمد بن قدامهی جوهری انصاری (ابوجعفر بغدادی) وجود دارد؛ ابن حجر در [تقریب التهذیب (۶۲۳۴)] گفته است: «در او (ابوجعفر بغدادی) لین و سستی وجود دارد».
همچنین در سند آن، هشام بن سعد مدنی (ابوعباد یا ابوسعید قرشی) وجود دارد که یحیی بن معین و نسایی او را ضعیف قرار دادهاند؛ و حرب در مورد او گفته است: (او مورد پسند امام احمد نبوده است)، ابن عبدالبر او را از زمرهی ضعفا دانسته و گفته است که احادیثش قابل یادداشت است. ابن سعد میگوید: وی فردی کثیر الحدیث است که مورد ضعف قرار گرفته و شیعه بوده است.
ابن حجر در [تقریب التهذیب (۷۲۹۴)] گفته است: (فردی راستگو بوده، اما اوهامی داشته و متهم به تشیع بوده است).
ابن ابیالدنیا، باز هم در سند دیگری میگوید: حدثنا محمد بن الحسین، قال حدثنا یحیی بن بسطام الاصغر، قال حدثنی مسمع، قال حدثنی رجل من آل عاصم الحجدری قال: (رأیت عاصماً الحجدری فی منامی بعد موته بسنتین، فقلت: ألیس قَدْ مِتَّ؟! قال: بلی، قُلْتُ: فأیْنَ انت؟ قال: أنا والله فی روضهٍ من ریاضٍ الجنّه، أنا و نفرٌ مِنْ اصحابی نجتمع کلّ لیله جمعه و صبیحتها إلی بکر بن عبدالله المزنی فنتلقّی أخبارکم، قال: قلتُ أحبسادکم أم ارواحکم؟ قال: هیهات، بُلیَتِ الأجسام، وانما تتلاقی الأرواح، قال: قلتُ: فهل تعلمون بزیارتنا إیاکم؟ قال: نعم؛ نعلم بها عشیّه الجمعه و یَوْمَ الجمعه کله و لیله السبت إلی طلوع الشّمس، قال: قلت: فکیف ذلک دون الأیام کلها؟ قال: لفضل یوم الجمعه و عظمته).
«عاصم حجدری را پس از دو سال از فوتش در خواب دیدم، گفتم: مگر نمردهای؟! گفت: چرا! مردهام، گفتم: الآن کجایی؟، گفت: سوگند به الله، من در باغی از باغهای بهشت به سر میبرم؛ من و تعدادی از دوستانم در هر شب جمعه و صبح هنگام آن نزد بکر بن عبدالله مزنی جمع میشویم و احوال شما را دریافت میکنیم، گفتم: با جسمهایتان جمع میشوید یا با ارواحتان؟ گفت: جسمها که خاکستر شده، لیکن این ارواح است که با هم ملاقات میکنند. گفتم: آیا هنگامی که به زیارت شما میآییم، احساس میکنید که به زیارت شما آمدهایم؟ گفت: آری؛ ما در شامگاه و روز جمعه و شب شنبه تا طلوع آفتاب زیارت شما را احساس میکنیم. گفتم: چرا این اتفاق در بقیه روزها پیش نمیآید؟ گفت: این به خاطر فضیلت و عظمت روز جمعه است».
در سند این أثر، مرد مجهول الحالی وجود دارد، و همچنین در سند آن شخص بنام یحیی بن بسطام وجود دارد که ابن حجر رحمهاللهعلیه در [لسانالمیزان] در مورد او گفته است: (ابوحاتم گفته است که وی راستگو است، و ابن حبان گفته که روایت کردن از او جایز نیست، چون عقاید قدریه داشته و در روایاتش، روایات منکر دیده میشود و عقیلی او را در زمرهی ضعفاء برشمرده و امام ابوداود فرموده است: علمای حدیث او را ترک کردهاند. معتمر بن سلیمان از او پرسید: آیا تابع مذهب قدری هستی؟.گفت: آری) «لسانالمیزان» ۶/۲۴۳ (۸۵۴).
ان اثر حتی اگر سندش هم صحیح باشد، اما استناد به آن درست نیست؛ چون با خوابهای غیر معصوم نمیتوان برای چیز احتجاج نمود.
ابن ابیالدنیا در سند دیگری آورده است: حدثنا خالدبن خداش، قال حدثنا جعفر بن سلیمن عن أبی التیاج قال: (کان مطرف یغدو فاذا کان وم الجمعه أدلج، قال: وسمعت اباالتیاج یقول: بلغنا أنه کان ینور له فی سوطه، فأقبل لیله حتی اذا کان عند مقابر القوم و هو علی فرسه فرأی أهل القبور کل صاحب قبر جالساً علی قبره، فقالوا: هذا مطرف یاْتی الجمعه، قلت: و تعلمون عندکم یوم الجمعه؟ قالوا: نعم، و نعلم ماتقول الطیر، قلت: و ما یقولون؟ قالوا یقولون: سلامٌ سلامٌ) مراجعه شود به «حلیه الاولیاء» (۲/۲۰۵) و «الرّوح» از ابنقیم، ص(۶).
«(ابوالتیاح میگوید)، مطرف در بقیهی روزها صبح هنگام به زیارت قبور میرفت، ولی جمعه که میآمد، شب هنگام به آنجا میرفت، جعفربن سلیمان میگوید: از ابوالفتاح شنیدم که گفت: به ما خبر رسیده که در تازیانهی مطرف نوری پیدا میشد؛ باری شب هنگام به زیارت قبور رفت، تا این که بر سر قبور حاضر شد و در حالی که بر اسبش سوار بود، مشاهده کرد که صاحب هر قبری بر سر قبرش نشسته است. اهل قبور گفتند: این مطرف است که جمعهها نزد مام میآید، گفتم: شما در آنجا میدانید که امروز جمعه است؟ گفتند: آری، ما حتی میدانیم که پرندهها چه میگویند. گفتم مگر آنها چه میگویند؟ گفت: میگویند: سلام بر شما! سلام بر شما!»
خالد بن خداش، همان ابوالهثیم مهبلی است. ابنحجر در [تقریب التهذیب (۱۶۲۳)] در مورد او گفته است: «راستگوست، اما اشتباه میکند». قطع نظر از صحت یا عدم صحت سند این أثر باید گفت که این خوابی بیش نیست و نمیتواند با اصل محقق و سنت کونی الهی معارض باشد، چون سنت الهی بر این است که مردگان با زندهها صحبت نمیکنند و زندهها سخنان مردگان را نمیشنوند، مگر از طریق معجزهی پیامبران. همچنین مردگان پیش از روز قیامت از قبرهایشان خارج نمیشوند؛ همانگونه که الله تعالی فرموده است: [ثُمَّ إِنَّکُمْ بَعْدَ ذَلِکَ لَمَیِّتُونَ (۱۵)ثُمَّ إِنَّکُمْ یَوْمَ الْقِیَامَهِ تُبْعَثُونَ (۱۶)]
«سپس قطعاً شما نیز پس از این خواهید مرد و سپس در روز قیامت از قبرهایتان بلند کرده خواهید شد».[مؤمنون: ۱۵-۱۶]
و اما درمورد جواب سلام از سوی مردگان، حدیثی ضعیف وارد شده که شیخ ابن عبدالهادی در [الصارم المنکی. [۱/۲۹۶، ۲۹۷].] آن را بیان کرده است. فرضاً اگر خواب مذکور را صادق بدانیم، باز هم میگوئیم که این امر بر صحت گفتههای ابن قیم که سابقاً آن را بیان کردیم دلالت نمیکند، چون خبری است از فرد غیرمعصوم درمورد حالتی مجهول و ناشناخته.
وصلی الله علی نبینا محمد وآله وصحبه وسلم
فتاوای انجمن دایمی بحوث علمی و افتا (۱/۴۴۰-۴۴۳).