هفده سال قبل از ظهور اسلام در مکه از دامان لبابه صفری خواهر ام المؤمنین میمونه ابر مردی پا به عرصه گیتی نهاد که بعدها تلؤ تلؤ شمشیر برنده اش آتش بر ملحدین عالم زد پدرش ولید بن مغیره از اشراف قریش بود ودر مکه جایگاهی بس بزرگ داشت طبق رسوم عرب پرورش خالد که دارای شش برادر ودو خواهر بود در خارج از مکه در روستاهای اطراف آن صورت گرفت.
درمحیطی که وی پرورش می یافت اسب سواری ،شمشیرزنی ومبارزات جنگجو یانه ازسرگرمی های آن دیاربه شمارمیرفت وآن حضرت ازهمان زمان دردلیری، هوش وذکاوت ازجوانان منتخب قریش به شمارمیرفت.حضرت خالد(رضی الله عنه) قبل از ایمان آوردن همانند پدرش از مخالفین سرسخت اسلام محسوب می شد. و در رابطه با اموری که درمخالفت بااسلام ومسلمین صورت می گرفت، پیشقدم بود. چنانکه درمیدان احد تدبیر و صلاحیتش، درتهاجم ناگهانی بر لشکر مسلمین از درهّ ای که در انتهای کوه احدقرارداشت، دلیل اصلی شکست مسلمین در آن غزوه به شمار می رفت. اما پس از آن حقانیت و محبت اسلام در قلب خالد(رضی الله عنه) به صورت نامحسوسی رشد می کرد و احساس می نمود که روزی تمام ملت عرب در زیر پرچم اسلام جمع خواهند شد. بنابراین اندیشه، گفتار و سخنان و اعمال حضرت رسول(صلی الله علیه و سلم) رامورد بررسی قرارمی داد. ازطرف دیگر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) نیز از صلاحیت خالد (رضی الله عنه) با خبر نبود بلکه از طریق وحی به ایشان خبر رسید که دل حضرت خالد هر دم با نور اسلام آراسته تر می شود. سرانجام پس از آنکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) فرمود: با وجود آشکار شدن حقانیت و حقیقت اسلام برای خالد چرا او به اسلام مشرف نمی شود. حضرت ولید(رضی الله عنه) برادر حضرت خالد(رضی الله عنه) که چندی قبل مشرف به اسلام شده بود از طریق نامه ای او را به اسلام دعوت کرد. حضرت خالد می فرماید: “هنگامی که نامه ولید را مشاهده کردم بی اختیار بر زبانم کلمه توحید جاری گشت و می خواستم هر چه سریعتر خدمت حضرت رسول(صلی الله علیه و سلم) حاضرشده، جانم را فدایش کنم و همین که خدمت حضرت پیامبر(صلی الله علیه و سلم) حاضر شدم چونکه دیوانه دیدار حضرتش بودم از خوشحالی همچو پروانه ای خود را به پای ایشان انداخته و ایمان خود را ابراز کردم” .
حضرت خالد(رضی الله عنه) پس از ایمان آوردن در سریه موته که در جمادی الاول سال هشتم هجری صورت گرفت به عنوان اولین نبرد ایشان در دفاع از اسلام شرکت نمود.
موته : برگ زرینی دیگر
حضرت رسول اکرم(رضی الله عنه) نامه ای توسط حارث بن عمیر به شرحبیل فرستاد. شرحبیل بنا بر غرور و مستی قدرت خود حضرت حارث(رضی الله عنه) را به طرز اسفناکی به شهادت رساند هنگامی که حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و سلم) از شهادت سفیر خود باخبر شد برای گرفتن قصاص خون حضرت حارث بن عمیر لشکری ۳ هزار نفری را به سمت شرحبیل بصری روانه نمود و رهبری لشکر را به زیدبن حارث(رضی الله عنه) سپرد و فرمود که “اگر زید به شهادت رسید جعفر بن ابی طالب رهبری را به عهده گیرد و اگر او هم شهید شد عبدالله بن رواحه جانشین او شود و در صورت شهادت عبدالله خود با مشورت رهبری را تعیین نمائید”.
حضرت رسول اکرم(صلی الله علیه و سلم) تا محل تثنیه الوداع لشگر راهمراهی کرده و پس از آن بازگشتند. هنگامی که لشکر به موته (سرزمینی کوچک ازشام) رسید شرحبیل برادرش سدوس را به همراه پنجاه سوار برای ارزیابی سپاه مسلمانان به انجا فرستاد که پس از درگیر شدن بامسلمانان، سدوس به هلاکت رسید با قتل سدوس شرحبیل به قلعه خود پناه برد و از قیصر روم تقاضای کمک کرد او نیز لشکری صدهزار نفری را برای کمک به شرحبیل به سوی او اعزام کرد (بعضی شمار لشکر را ازصد هزار نفر هم بیشتر می دانند)
سرانجام پس از صف آرائی مؤمنین و مشرکین جنگ آغاز گشت. پس از شروع جنگ حضرت زیدبن ثابت که رهبری سپاه را به عهده داشت به شهادت رسید. پس از شهادت ایشان حضرت جعفر بن ابی طالب پرچم اسلام را برداشته شروع به جنگیدن نمود. پس از زخمی شدن اسب ایشان ،بدون سوار مشغول جنگیدن شد ناگهان شمشیر کافری بازوی راست ایشان را قطع کرد وحضرت پرچم را با دست چپ گرفت هنگامی که آن را هم قطع کرد پرچم را میان دو بازوی خود گرفت در این هنگام کافر دیگری از قسمت کمر ایشان حمله ور شد وایشان را از وسط دو نیم کرد وقتی جراحات وارد بر پیکر او را بر شمردند از میان سینه تا شانه ها و در قسمتهای جلو نود زخم بر اثر ضربات شمشیر ونیزه وارد شده بود. پس از شهادت حضرت جعفر، حضرت عبد الله بن رواحه (رضی الله عنه) پرچم را برداشت و پس از کشتن تعداد زیادی از کفار خود نیز به شهادت رسید.
بعد از اینکه هر یک از فرماندهان بزرگ، که توسط رسول اکرم (صلی الله علیه و سلم) تعیین شده بودند، به شهادت رسیدند مردم خالد بن ولید (رضی الله عنه) را به فرماندهی لشکر برگزیدند خالد (رضی الله عنه) پرچم را به دست گرفته و به دفاع مشغول شد. با غروب آفتاب هر دو سپاه به جایگاه اولیه خود باز گشتند. هنگام صبح قبل از شروع جنگ حضرت خالد لشکری را که روز قبل در سمت راست می جنگید در طرف چپ قرار داد و لشکر چپ را به سمت راست آورد.
کفاری که روزقبل لشکررادیده بودند گمان کردند که برای مسلمانان نیروی کمکی رسیده به همین علت به خوف وهراس افتاده وتوان مقابله را ازدست دادند وپا به فرار گذاشتند خداوند خالد را پیروز گردانید و لشکر کفار شکست خورد.
انس بن مالک (رضی الله عنه) ازپیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) نقل می کند که فرمود:
زید پرچم را به دست گرفت، او به شهادت رسید باز جعفر آن را گرفت، او هم به شهادت رسید، پس عبدالله بن رواحه پرچم را به دست گرفت، او هم شهید شد، در حین این گفتار چشمان مبارک اشکبار بودند. بعد فرمود: اینک شمشیری از شمشیرهای خداوند پرچم را به دست گرفت وخداوند متعال آنها را به فتح مشرف ساخت.
بعد از آن پیامبر اکرم(صلی الله علیه و سلم) دعا نمود: بار الها خالد شمشیر شماست همیشه به او فتح وپیروزی دهید. از آن پس حضرت خالد بن ولید به سیف الله المسلول (شمشیر برهنه خدا) لقب گرفت. وحشت وترس از خالد (رضی الله عنه) آنقدر بود که با شنیدن نام ایشان کفار لرزه بر اندام می شدندز او از استعدادهای زیادی برخوردار بود وبا جرأت می توان او را مغز متفکر جنگی مسلمانان قلمداد کرد، شجاعت در تمام رگهای بدنش موج می زد و همیشه شوق فدا کردن جان در راه خدا را داشت.
در ۱۲۵جنگ کوچک وبزرگ شرکت نمود و در هیچ یک ازآنان شکست نخورد از جنگ موته گرفته تا بزرگترین آنها که فتح ایران است، حضرت خالد نقش سرنوشت سازی ایفا نمود.
درعرب این مقوله مشهور بود که در جنگی که خالد شرکت کند شکست ناپذیر است، به همین علت در فتوحات شام سال ۱۷هجری امیرمومنان عمر بن خطاب (رضی الله عنه) وی را از فرماندهی سپاه اسلام عزل کرده و ابو عبیده بن جراح را به عنوان جانشین تعیین نمود امیرمومنان پس از مراجعت حضرت خالد (رضی الله عنه) به مدینه خطاب به ایشان فرمود: (همه ما برای پیروزی و سربلندی اسلام تلاش می کنیم و هرگز نمی خواهم از این خواسته عدول نمایم ، اما از آنجا که مردم ایمان آورده بودند که پیروزی با خالد است من خواستم که مردم رابر حذر دارم و به آنها بفهمانم که پیروزی را خدا می دهد و فرقی نمی کند که فرمانده چه کسی باشد و به حق این قول امیر مومنان به تحقیق پیوست آنگاه که سپاه اسلام به رهبری ابوعبیده بن جراح درغیاب خالد بر سپاه کفر پیروز گشت.
وفات حضرت خالد:
در پنجمین یا ششمین سال خلافت حضرت عمر(رضی الله عنه) ، تلؤ تلؤ شمشیر برهنه خدا روبه خاموشی نهاد.
خالدبن ولید این ابر مرد تاریخ در آخرین لحظات عمر چنین فرمود: “هیچ جائی از بدنم نیست که در آن اثر شمشیر یا نیزه نباشد. من در جنگهای مختلف شوق نوشیدن جام شهادت را داشتم، اما افسوس که امروز موت در بستر به سراغم آمد وشهادت در میدان جنگ نصیبم نشد”.
سرانجام سپهسالار میدانهای نبرد در ششمین دهه از عمر گرانمایه اش دیده از جهان فرو بست و مرغ جانش نغمه رضوان سرداد.
حجــــــاب چهره جان می شود غبـــار تنــــم خوشا دمی کز آن چهره پرده برافگنم
چنین قفس نه سزای چومن خوش الحانیست روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
رضی الله عنه و أرضاه
فضل الحق سلیمانی