امام ابن قیم می نویسد :
( توحید پیروی و فرمانبری از پیامبر ) که نجات و سعادت آخرت بنده جز به وسیله ی آن امکان پذیر نیست این است که :
از غیر پیامبر حکمی نخواهد و از غیر دستور او راضی نشود
و برای اجرای دستور پیامبر و ایمان به حدیث او ، آنرا به قول شیخ و امام و اهل مذهب و طائفه ی خودش و کسانی که آنان را بزرگ میداند عرضه نکند
اینطور نباشد که فقط اگر فلان بزرگان و عالمان اجازه دادند حدیث پیامبر را اجرا کند و قبول بکند …
اگر بنده دچار هر گناهی غیر از شرک به خداوند بشود بهتر است از اینکه با این حالت [ حالت تقلید از این عالم و آن عالم و عمل نکردن به حدیث ] خدا را ملاقات کند
و من ( امام ابن قیم ) روزی با یکی از بزرگان آنها [ یعنی مقلدین مذهب ] حرف می زدم ، به او گفتم :
تو را به خدا قسم راست بگو ! اگر فرض کنیم که پیامبر امروز زنده بود و در میان ما بود و با ما حرف میزد ،
آیا بر ما فرض بود که از او دنباله روی کنیم
بدون اینکه فرمایش و سخن ایشان را بر نظر و حرف و مذهب دیگر اشخاص عرضه کنیم
یا باید از او پیروی نمی کردیم مگر اینکه فرمایش و سخن ایشان را بر نظرات و عقلهای دیگران عرضه می کردیم ؟
( بزرگ مقلدین ) گفت :
بلکه اگر پیامبر زنده بود باید حتما حرفش را اجرا می کردیم و به حرف هیچ کس دیگر اعتناء نمی کردیم
گفتم : پس چه چیزی این فرض ( یعنی فریضه ی اطاعت از پیامبر ) را امروز لغو و منسوخ کرده است و با چه چیز لغو و منسوخ شده ؟
( یعنی همانطور که اگر پیامبر زنده بود حرفش از حرف همه بالاتر بود
الان که وفات فرموده هم باید برای ما حرف و حدیثش از حرف همه بالاتر و سند تر باشد )
پس آن شخص انگشتش را بر دهانش گذاشت و حیران و بهت زده شد و یک کلمه حرفی نزد *
مدارج السالکین شیخ الاسلام ابن قیم جلد ٢ صفحه ٣۶۶