این پیش آمد سرآغاز یک تحول بزرگ در عقیده شیخ جنید بود؛ و در همین خشت اولیه بنای تشکیلات قزلباشان در آناتولی نهاده شد. و شیخ جنید متاثر از عقاید صوفی بکتاشیه شد که از شیعیان مذهب اهل حق بودند (معتقدان به خدایی علی) شیخ جنید هشت سالی که در آناتولی و اسکندرون اقامت داشت به طور کامل تحت تأثیر عقاید بکتاشیها و اهل حق قرار گرفت، از مذهب آبائیش که مذهب اهل سنت (مذهب شافعی) بودند دست کشید و به رهبر بلامنازع بکتاشیهای آناتولی تبدیل شد، در این زمان او لقب سلطان المشایخ را بر خویش نهاد، و این بدان مفهوم بود که او داعیه رهبری دینی و سیاسی را در سر داشت. به هر حال در هشت سال اقامت در آناتولی دو تغییر عمده در شخصیت شیخ جنید رخ داد: یکی آن که چون در میان تاتارهای ترک زبان میزیست و عموم مریدانش را تاتارها تشکیل میدادند، به خاطر خوشامد مریدانش زبان آذری را که زبان نژادیش بود رها کرده و ترک زبان شد، دیگر آن که مذهب شافعی را که مذهب پدر و نیاکانش بود رها کرده و مذهب اهل حق را که به اولوهیت امام علی قائل بودند اتخاذ کرد، تغییر مورد اول، او را از نظر طواهر شخصیتی به یکی از تاتارها تبدیل کرد؛ و تغییر مورد دوم به وی صفت رهبری بخشید و تا مقام الوهیت بالا برد؛ و مریدانش عملا در سلک بندگان او قرار گرفتند که چشم و گوش بسته و فرمانش بودند، او در پایان این هشت سال مردی بود که از همه احکام دینی دست شسته و به طور کامل اباحی مذهب، خود و مریدانش را ازانجام فرایض دینی معاف و به نسخه دوم شیخ بدرالدین شیخ سابق بکتاشیها تبدیل شده بود. مریدان شیخ جنید را تاتارهایی تشکیل میدادند که ملقب به قزلباش (سرخ سر) بودند. اوزون حسن حاکم دیاربکر سعی کرد شیخ جنید را به خود نزدیک کند و خواهر خود را به همسری جنید در آورد و شیخ جنید از اوزون حسن اجازه خواست تا برای جهاد با چرکسهایی که هنوز مسیحی بودند به قفقاز برود که به او این اجازه داده شد. جنید برای حمله تاراج گرانه به سرزمین چرکسان همه گونه احتیاط را به کار برد، و با اعلام اینکه قصد زیارت مرقد جدش را دارد با مریدانش از دیاربکر وارد آذربایجان شده از آنجا راهی شروان شد تا از راه داغستان به سرزمین چرکسان حمله ببرد، شروان یک کشور کوچکی بود در شمال آذربایجان، و غرب دریای خزر که یک خاندان ایرانی با لقب شروانشاه از دیرباز بر آن حکومت میکردند، شروانشاه در آن زمان همپیمان و تحت حمایت جهانشاه قراقویونلو بود، جهانشاه خودش را شاه ایران میخواند، تبریز را پایتخت قرار داده بود، و بخش اعظم ایران را جز خراسان و سیستان و دیاربکر در تصرف داشت. این را نیز در حاشیه بگویم که قایل قراقویونلو در عهد مغول وارد آذربایجان شدند و در اواخر دوران ایلخانان قدرتی به هم زدند، قره یوسف در تبریز مستقر شد، پس از او جهانشان در دهه ۸۲۰ شمسی متصرفات جانشینان تیمور در ایران مرکزی و غربی را به تصرف در آورد، و تا سال ۸۳۶ بر عراق و بقیه نواحی ایران تا کرانههای کویر دست یافت و دولتی شبه سراسری تشکیل داد، تاش او برای پیشروی در آناتولی توسط اوزون حسن متوقف شد، و چون همزمان با گسترش سلطه او اوزون حسن نیز در صدد دستیابی بر ارمنستان بود، میان او و اوزون حسن بر سر ارمنستان نزاع افتاد، این بود که وقتی شیخ جنید از اوزون حسن اجازه طلبید که برای جهاد با چرکسان برود، اوزون حسن بیمیل نبود که او برای جهانشاه دردسر دست کند و با او درافتاده تضعیفش سازد. خود شیخ جنید نیز قصد انتقام از شروانشاه را داشت. چون شیخ جنید وارد شروان شد، شروانشاه از جهانشاه رهبر قراقویونلو مدد طلبید تا جلوی پیشروی او را به داغستان بگیرد، نیروی مشترک جهانشاه و شروانشاه در تبرسران با جنید مقابله کردند، و در جنگی که در پاییز سال ۸۳۸ شمسی، میان دو طرف درگرفت، جنید کشته شد و مریدانش متواری شده به آمد (دیاربکر) برگشتند. وقتی جنید کشته شد فرزند شیرخواری به نام حیدر از خواهر اوزون حسن داشت که با مادرش نزد اوزون حسن زندگی میکرد چون که شیخ حیدر در خانه اوزون حسن پرورش یافته بود، مریدان تاتارش در عمل به خدمت اوزون حسن درآمده، بخشی از سپاه او را تشکیل دادند، و در جنگهایی که او با جهانشاه داشت شرکت نمودند، تا انتقام خون شیخشان را از جهانشان بگیرند. در سال ۷۴۶ میان جهانشاه و اوزون حسن جنگ درگرفت، جهانشاه شکست خورد و به قتل رسید، و با کشته شدن سلطنت قراقویونلوها به سر آمد. از آن پس قلمرو جهانشاه به تصرف اوزون حسن درآمد، او خود را شاه ایران نامید؛ او در بهار سال بعد پایتخت را از آمُد (دیاربکر) به تبریز انتقال داد، در آن هنگام خراسان در دست ابوسعید، آخرین سلطان تیموری بود که هرات را پایتخت قرار داده و خود را شاه ایران مینامید، به نظر سلطان ابوسعید خود اوزون حسن غاصب تاج و تخت ایران بود، و خودش را وارث کشور تیمور میدانست، او برای براندازی اوزون حسن به آذربایجان لشکر کشید؛ ولی در دشت مغان شکست خورده اسیر و کشته شد، پس از آن سلطان حسین بایقرا که در آن هنگام امیر گرگان بود، با استفاده از خلأ قدرتی که مرگ ابوسعید در شرق ایران به وجود آورده بود، بر خراسان دست یافته در هرات مستقر شد و خود را شاه ایران نامید، این شخص نخستین شاه شیعه زیدی در ایران است که از مذهب معتزله پیروی میکرد، و در فروع مذهب به اهل سنت آن روزگار نزدیک بودند، و مذهبشان با مذهب شیعیان امامی که عمدتا در عراق بودند اختلاف داشت، شیعیان زیدی امامانشان از اولاد امام حسن بود، و امامان شیعیان اثناعشری را جز علی و حسن و حسین، به امامت قبول نداشتند.
مقاله پیشنهادی
دلداری به مصیبتزدگان (۲)
یکی از پادشاهان، حکیمی از حکمای خود را به زندان انداخت؛ حکیم، برای او نامهای …