به قول امام مالک:
{کل یؤخذ من قوله ویرد الا الرسول}.
هرکسی اقوالش قابل قبول ورد است جز پیامبر علیه الصلاه والسلام که موید به وحی بوده واگر احیانا در اجتهاداتی حرفشان صواب نباشد کما در قضیه اسرای بدر وحی آن را تصحیح کرده واین یکی از وجوه عصمت ایشان در ادای رسالت می باشد.
چرا که کلام پیامبر تبیین وحی وذکر است که همان قرآن می باشد همانگونه که الله متعال می فرماید:
{وَأَنْزَلْنَا إِلَیْکَ الذِّکْرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ} ۴۴ سوره نحل.
(وما ذکر را بر تو نازل کردیم تا برای مردم آنچه را که نازل شده تبیین کنی شاید که تفکر کنند}.
در اینجا نکات مهمی در آیه وجود دارد:
الله متعال قرآن را به ذکر نام میبرد برای اینکه منبعی برای یاد کردن وتذکر دادن به آن باشد.
بعد از آن بیان می دارد که ای پیامبر ما این ذکر را به تو نازل کردیم تا آن را برایشان تبیین کنی.
یعنی قرآن بی نیاز از تبیینات نبوی نیست.وگرنه چرا الله متعال می فرماید تا تو برایشان تبیین کنی؟
این تبیینات نبوی به چه معناست ودر کجا وجود دارد؟
منظور سنت قولی وعملی وتقریری پیامبر است که در طول ۲۳ سال رسالتشان ودر شرایط ووضعیتهای مختلف بیانش نموده اند.
بعد از آن آیه به نکته جالبی اشاره دارد:{ ولعلهم یتفکرون}
که این دلیلی است بر این قضیه که این قرآن برای این آمده است که در آن تفکر شود و از آن احکام استنباط واستخراج نمود ولی باید اساس ومنبع وماده خامی داشته باشد که بتوان بر رویش کار کرد؟
که همان ذکر وتبیینات پیامبر است.
یعنی بنده میتواند با داشتن توانایی های لازم که در مجموع قرآن وسنت آن را مشخص نموده ودر اصطلاح اصولیون به او مجتهد گفته می شود در نصوص ذکر وتبیینات که همان قرآن وسنت است تفکر کرده واستخراج احکام کند
اما این اجتهاد شرط نیست حتما صحیح باشد.بلکه برخی اوقات افراد در برداشتشان از نصوص دینی دچار خطاهای چه بسا فاحشی هم می شوند ولی چون وحی قطع شده و نمیتوان برای کسی ادعای عصمت قائل شد باید براساس قرآن وسنت ، به بررسی اجتهاد وبرداشتش پرداخت که تا چه مقدار صحیح بوده است.
چرا که هیچ وقتی بین قرآن وسنت اختلافی نیست وتناقض وتضادی پیش نمی آید.
آنچه که از سوی الله متعال آمده است حق است و از او چیزی جز حق صادر نمی شود چرا که اگر غیر از این باشد دچار اختلافات زیادی میشد.همانگونه که اگر خدایی همراه با او میبود در نظام هستی اختلالات بزرگی روی میداد.
چون الله متعال حق است سخنش هم حق است وسخن حق هیچ وقت تناقضی ندارد ولی برخی اوقات در اذهان افراد ومجتهدین وبه خاطر قصور عقل وفهم افراد ، احساس به تناقض وتعارض پیش می آید که دلایل زیادی میتواند داشته باشد که به تفصیلی در کتابهای مخصوص به این موضوع با عنوان ( اسباب اختلاف فقهاء وعلما) جمع آوری شده است برای کسی که خواهان فهم موضوع است
لذا نباید کسی فهم شخصی را معیار قرار دهد یا برایش قدسیت قائل شود.
اما نکته بعدی هم ذکرش لازم است این است که چه بسا افراد زیادی مدعی قرآن وسنت باشند و برای خود از نصوص شرعی استنباط احکام کنند خاصتا در مسائل اعتقادی.
که در اینجا برای اعتقاد و محفوظ بودن ارکان وپایه هایش که در قرآن وسنت به تفصیل از آن سخن رانده شده شاید در برداشت وفهم برخی نصوص اعتقادی کج فهمی ایجاد شود که در اینجا شریعت فیلتر دیگری را هم قرار میدهد وآن اعتقاد وفهم صحابه و سایر سلف از این قضیه است.
چرا که خاصتا در مسائل اعتقادی وایمانی که دارای ثبات است و بر اساس زمان ومکان وموقعیت تغییر نمی کند بر خلاف مسائل فقهی عملی که در آن قضیه ظروف موثر است البته آن هم در غیر مسائلی که جزو ثوابت باشد ، فهم صحابه و تابعین وتابع تابعین که به سلف صالح نامیده شده اند برای ما حجتی است که برداشت مخالف با آنان در مسائل اعتقادی وثوابت باطل وپوچ است با اینکه با تأمل در خود قرآن وسنت میتوان پوچی وبطلانش را ثابت کرد.وفهم سلف هم مهر تأیید وتأکیدی بر باطل بودن آرای معارض با آن است.
یعنی خود نصوص قرآن وسنت در بیان بطلان استدلال کافی هستند ولی تطبیق عملی اصحاب و چگونگی فهم آنان هم بسان حجتی محکم بر بطلان قول مخالفین است.
الله متعال می فرماید:
{وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِینَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِینَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِی تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ذَلِکَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ (۱۰۰)} توبه.
در اینجا اشاره ظریفی وجود دارد بر حجیت سیره وفهم واعتقاد ومنهج صحابه.
در آیه می فرماید: تابعین به نیکوی سابقون اولیه یعنی مهاجرین وانصار مشمول مژده وپاداش الله متعال هستند.
تبعیت از چه چیز آنان مایه رستگاریست؟
اگر منظور قرآن وسنت است که در آیات واحادیث فراوانی به این امر اشاره شده و ذکر تبعیت از آنان معنایی نخواهد داشت جز کمی معقد کردن امر؟
بلکه منظور منهج وسیره وهدی آنان در تعامل با قرآن وسنت است.
یعنی آنگونه از قرآن وسنت پیروی کنیم وفهم نمائیم خاصتا در ثوابت اعتقادی که صحابه فهم کرده اند.
به همین دلیل عدم تبعیت از آنان را مایه ضلالت ورفتن به جهنم می داند ومی فرماید:
{وَمَنْ یُشَاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدَى وَیَتَّبِعْ غَیْرَ سَبِیلِ الْمُؤْمِنِینَ نُوَلِّهِ مَا تَوَلَّى وَنُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَسَاءَتْ مَصِیرًا} (۱۱۵) نساء.
هر کسی بعد از اینکه هدایت برایش روشن گردید با رسول مخالفت و دشمنی کند و از راهی غیر از راه مومنان تبعیت نماید او را به حال خود رها کرده وجهنم را به او خواهیم چشاند وبد جایگاهی است.
در اینجا دقت کنید که:
ومن یتبع غیر سبیل المومنین را در حکم مشاقه ومخالفت با پیامبر قرار داده است.
سوال اینجاست:
این مومنین در آیه منظور کیست وچیست؟
قطعا همه مومنان تا قام قیامت را شامل می شود ولی در وهله اول اصحاب وسلف صالح قرار می گیرند.
لذا مخالفت با راه آنان که بر آن متفق القولند واجماع دارند گمراهی وضلالت خواهد بود.
واین یکی از دلایل حجیت اجماع است.
اتفاق بر این اصول وپیش فرضها در بحثهای آینده خیلی کمکمان خواهد کرد…
واکثر اشتباهات وکج فهمی ها ناشی از فهم اصول است.
وقتی اصول فهم ما اشتباه باشد فروع مبنی بر آن هم باطل واشتباه است.لذا اول تصحیح اصول صحیح استنباط واستدلال وفهم است وبعد تطبیق این اصول بر فروعات ومسائلی که در آن امت اسلام دچار اختلاف شده است.
ادامه میدهم:
الله متعال در مورد اصحاب پیامبر می فرماید:
{فَإِنْ آمَنُوا بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ فَقَدِ اهْتَدَوْا وَإِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (۱۳۷)} بقره.
(اگر آنان بمانند آن چیزی که شما به آن ایمان آورده اید ،ایمان بیاورند راه هدایت را درپیش گرفته اند.واگر پشت کرده وخودداری نمایند در بدبختی وشقاوت اند.بزودی الله متعال تو را بر آنان پیروز می گرداند واو شنوای داناست).
ابن کثیر در تفسیر این آیه می فرماید:
الله متعال می فرماید: {فَإِنْ آمَنُوا} یعنی: کفار اهل کتاب ودیگران{بِمِثْلِ مَا آمَنْتُمْ بِهِ} از ایمان به تمامی کتب آسمانی وپیامبران بدون فرق قائل شدن بین احدی از آنان{فَقَدِ اهْتَدَوْا}: یعنی حق را اصابت کرده اند وبه سویش رهنمود گشته اند. {وَإِنْ تَوَلَّوْا} : یعنی از حق به سوی باطل بعد از اقامه حجت بر آنان{فَإِنَّمَا هُمْ فِی شِقَاقٍ فَسَیَکْفِیکَهُمُ اللَّهُ} یعنی: الله متعال به زودی تو را بر آنان پیروز گردانیده ویاری میدهد{وَهُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ}).ج۱ ص۴۵۰
در این آیه الله متعال بیان می دارد که اگر اهل کتاب یا سایر کفار ومشرکین به مانند کیفیت ایمان شما ایمان آورند رستگار و هدایت یافته اند.
در اینجا کیفیت ایمان صحابه مطرح است نه دقیقا خود کتاب وسنت آنگونه که برخی اینگونه پنداشته اند.چرا که در آیه قبل وقتی الله متعال به اهل کتاب فرمان میدهد ایمان آورند کیفیت آن را برایشان توضیح میدهد که:
{لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ} که باید بدون تفاوت قائل شدن بین پیامبران وتسلیم کامل باشد همانگونه که صحابه اینگونه بودند.
والله متعال ایمان صحابه را نمونه ایمان واقعی برای اهل کتاب مثال میزند تا بدانند که ادعای آنان نسبت به ایمان به عیسی دروغین وپوشالین است و اولی ترین مردم به عیسی پیامبر واصحابش هستند که به او وکتاب وشریعتش ایمان دارند وهمچنین به سایر انبیاء وکتابهایشان.
پس با توجه به این نصوص شرعی صریح وواضح از قرآن برایمان مشخص می شود که قرآن وسنت مصدر ومنبع ومرجع اول وآخر مسلمین هستند وفهم صحابه موکد و موید و بیانگر آن است به شهادت وگواهی خود قرآن.
لذا هر فهم و برداشت واستنباطی از این سه خارج باشد باطل واشتباه است هر کسی باشد.
واین را هم باید گفت که :
مجتهدین اهل سنت که اصول اعتقاد وباورشان سُنی است ودر موارد جزئیات وفروعات مسائل اعتقادی نظراتی را دارند که از روی برداشتشان از نصوص قرآن وسنت بوده ولی اشتباه است با توجه به خود قرآن وسنت وفهم اصحاب وسایر سلف اجتهادشان دلیلی بر صواب بودن مسئله یا جایز بودن اختلاف در آن نیست و همچنین باعث این نمی شود که ما آن شخص را تبدیع یا تکفیر کنیم
بلکه مجتهدین این امت خطایشان مغفور است ان شاء الله .
ما قاعده ای داریم که بیان میدارد:
(کل یؤخذ من قوله ویرد الا الرسول)
هر کسی غیر از پیامبر وغیر از اجماع واتفاق مومنین که مخالفت با آن گمراهی است اگر قولی را بیان دارد که مخالف با قرآن وسنت واتفاق قبلی مسلمین باشد قولش حجتی نیست و اگر مجتهد باشد خطأش مغفور است ان شاء الله حتی ولو صحابی هم باشد.
چون قرار نیست صحابه خطا واشتباه نکنند ونباید از عدالت صحابه معصوم بودنشان از خطا واشتباه فهم شود .این کج فهمی عمدی از سوی دوستان شیعه ومخالفین ناشی از کم انصافی آنان است.چرا که هیچکدام از علمای اهل سنت نگفته اند که صحابه از گناه وخطای در اجتهاد معصوم اند.بلکه منظورشان از عدالت صحابه شهادت وگواهی الله متعال بر ایمانشان و تزکیه وتأیید شان است که یاور وناصر شریعت اند وبر زبان پیامبرش دروغی نبسته وسربازان وپاسداران دین هستند.
اگر صحابه ( به صورت فردی نه گروهی که هیچ وقت صحابه و سایر مومنین بر گمراهی جمع نخواهند شد) دچار اشتباهی شد که بقیه انکارش کردن یا بقیه بر قولی غیر از آن قول بودند وحجت با آنان بود واین اجتهاد صحابی مخالف با نصوص شرعی بود قولش پذیرفته نیست وبرایش عذر قائل میشویم ولی نباید خطأش را دین حساب کرده وبه خاطرش حق را نادیده گرفته ودلیل شرعی صحیح را بی خیال شویم.
این منهج اهل سنت ومنهج اصحاب پیامبر نیست.
میشود برخی اوقات حدیثی به صحابه ای نرسیده باشد یا اینکه در فهم آیه یا حدیثی اشتباه کرده باشد واین خیلی عادی و عملا هم روی داده است.
پس بسیار غلط و ناصحیح است که ما از اشتباه دیگران سوء استفاده کنیم وآن همه نصوص صریح ومحکم و واضح را کنار بگزاریم.این روش ومنهج اهل حق وحقیقت نیست.
خلاصه روش ومنهج اهل سنت در برداشت وفهم مطالب و استنباط از نصوص شرعی:
۱-قرآن کریم مرجع اصلیشان است با مراعات لغت وبلاغت زبان عربی
۲-سنت صحیحه پیامبر علیه الصلاه والسلام به عنوان مبین وشارح قرآن
۳-اتفاق و اجماع اصحاب وتابعین وسایر مومنین در هر عصری از عصور
۴-اقوال علما وآحاد افراد این قاعده بر آن پیاده میشود:(أقوال العلماء یحتج لها ولایحتج بها)
فقط در مورد این قاعده آخری توضیحاتی رو بدم مختصرا:
سخنان واجتهادات علمای چه در طبقه صحابه باشد یا غیر آنان باید برایش به دنبال دلیل گشت نه اینکه آنان را دلیل شرعی قرار دهیم مادامی که بر آن اتفاق نکرده باشند یا مخالفی در آن نداشته باشند و آن شخص با رأیش مخالفشان باشد.که در این صورت اتفاق و رأی اکثریتشان خاصتا فقهاء وعلمایشان اولی تر است به اتباع مخصوصا اگر دلیل همراه با اکثریت باشد ودراین صورت قول مخالف شاذ بوده واجتهادی خاطی واشتباه است که ان شاء الله به خاطر تلاشش در فهم آیات وحدیث یک اجر وپاداش دارد ولی هیچ وقتی در خطا واشتباهش نمیتواند الگو شود.
این مقدمات برای پیدا کردن ذهنیت صحیح از اصول اعتقاد اهل سنت ومصدر برداشت وتلقیشان لازم است…