همانطور که اجتماع کفر و ایمان در ظاهر، غیر ممکن و یا رسیدن هر دو به یک صراط واحد محال است، همچنین قرار گرفتن هم زمان هر دوی آنها در یک قلب غیر ممکن است. پس هرگاه «کفر» در قلبی جای گیرد، ایمان به طور کلی از آن قلب خارج می شود و همچنین قرار گرفتن «ایمان» در قلبی امکان پذیر نیست مگر آنکه کفر یا شرک به طور کلی از آن بیرون رود. همچنان که رَسُولُ اللَّهِ صَلَّی اللَّهُ عَلَیهِ وَ سَلَّم می فرماید:
«لَا یَجْتَمِعُ الْإِیمَانُ وَالْکُفْرُ فِی قَلْبِ امْرِئٍ» [السلسله الصحیحه: ۱۰۵] «ایمان و کفر با هم در قلب یک انسان جمع نمی شود».
از این حدیث در می یابیم کسی که ادعای وجود ایمان در قلبش را می کند و یا به گمانش مومن است، ولی در ظاهرش شرک بواح به چشم می خورد دروغ گو است…! پس ظاهر، آیینه باطن و دلیل و نمود آن است و هریک از آن دو به گونه ای مثبت یا منفی بر دیگری تاثیر می گذارد و یا از آن تاثیر می پذیرد. همان گونه که در حدیث صحیح هم آمده است:
«أَلاَ وَإِنَّ فِی الجَسَدِ مُضْغَهً: إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّهُ، أَلاَ وَهِیَ القَلْبُ» [متفق علیه]
«آگاه باشید و بدانید که در وجود آدمی پاره گوشتی است که چنان چه اصلاح شود، همه وجود او اصلاح می شود و هرگاه تباه گردد، تمام وجودش تباه می گردد. بدانید آن (پاره گوشت) قلب است».
طبق این قاعده:
کسی که در ظاهرش کافر باشد، به طور قطع در باطن نیز کافر است و بالعکس کسی که در باطنش کافر باشد، در ظاهر نیز کافر است. اما این امکان هم وجود دارد که در قلبی، ایمان و معصیت یا ایمان و کفر اصغر و یا (ایمان) و شرک اصغر جمع شود …. و ایمان در این حالت به صاحبش سود می رساند و این (قضیه) واضح و بدیهی است و نیازی به استدلال ندارد.